صف مژگان تو بشکست چنان دلها را
که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن
کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را
گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس
ای بسا نور دهد دیدهٔ نابینا را
بیبها جنس وفا ماند هزاران افسوس
که ندانست کسی قیمت این کالا را
حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش
که نخوردهست کس امروز غم فردا را
کسی از شمع در این جمع نپرسید آخر
کز چه رو سوخته پروانهٔ بیپروا را
عشق پیرانه سرم شیفتهٔ طفلی کرد
که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را
سیلی از گریهٔ من خاست ولی میترسم
که بلایی رسد آن سرو سَهی بالا را
به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد
قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تأثیر عمیق و دلنشین محبت و زیبایی محبوب صحبت میکند که دلها را شکسته و احساسات شدید را برمیانگیزد. او به پایبندی به عشق و وفاداری اشاره میکند و به بیقدری کالای وفا نیز افسوس میخورد. شاعر از لذتهای لحظهای زندگی میگوید و بر ضرورت بهرهبرداری از زیباییها تأکید میکند، چرا که زمان به سرعت میگذرد. همچنین، او به تناقضات عشق و دردهای ناشی از آن اشاره میکند، و اینکه عشق میتواند انسان را به ناامید بودن از توفیق سوق دهد. در نهایت، او تنها قطرهای از اشک را میبیند که نشان دهنده عواطف عمیق و درد ویرانگر عشق است.
هوش مصنوعی: مژگانهای تو به قدری دلها را میشکنند که هیچ کس نمیتواند اینگونه صف دشمنان را بشکند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از نخل تو خار بخورم، کافر هستم؛ حتی اگر خرما را هم بخورم.
هوش مصنوعی: اگر نسیم سحری بر سر راه تو گل نرگس را بچیند، این میتواند برای بسیارانی که نمیتوانند ببینند، نوری بیاورد.
هوش مصنوعی: وفای واقعی ارزشی نداشته است و افسوس که هیچکس ارزش این نعمت را درک نکرده است.
هوش مصنوعی: اگر اکنون جامی از شراب پیش رو داری، بنوش که امروز کسی غم فردا را نخورده است.
هوش مصنوعی: هیچکس از شمع در این جمع نپرسید که چرا پروانه بیپروا سوخته است.
هوش مصنوعی: عشق در سالهای پیری مرا به شدت مجذوب یک کودک کرد، به طوری که با یک نگاه او، مسیر دو صد فرد دانا را تغییر داد.
هوش مصنوعی: از اشکهای من سیلی به راه افتاد، اما میترسم که این اشکها آسیبی به آن معشوق زیبا بزند.
هوش مصنوعی: تنها اشکهای درخشان تو هستند که از چشمانت میریزند؛ آیا قطرهای را دیدهای که بتواند دریا را به نمایش بگذارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مبداء عشق ز جاییست که نیز آنجا را
کسی ندیدست و نداند ازل آن مبدا را
سخن عشق بسی گفته شد و می گویند
کس ازین راه ندانست امد اقصا را
راست چون صورت عنقاست که نقاشانش
[...]
طاقت درد تو زین بیش ندارم بارا
چاره ای کن به نظر درد دل شیدا را
هوس روی توأم کرد پریشان احوال
زلفت انداخت مگر در دل من سودا را
هر کسی را ز لبت لذت جان حاصل شد
[...]
شد سحر قاید اقبال من شیدا را
آتش انس من جانب طور نارا
ای خوش آن آتش رخشنده کز آیینه صبح
می برد شعله آن رنگ شب یلدا را
گر نیابم ز سر کوی تو در کعبه نشان
[...]
نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
مردمی را نشود هیچ حجابی مانع
[...]
مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را
پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را
کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.