گنجور

 
فروغی بسطامی

غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را

دوست دارند این دو کوکب ناصرالدین شاه را

آن شهنشاهی که نیکی کرد با خلق زمین

تا به طاق آسمان زد قبه خرگاه را

گوهر درج سعادت اختر برج شرف

آن که اقبالش بلندی می‌دهد کوتاه را

ناگهان از خدمتش قومی به دولت می‌رسند

کی به هر کس می‌دهند این دولت ناگاه را

قصدش از شاهی به غیر از نیک‌خواهی هیچ نیست

چون نخواهند اهل دل این شاه نیکو خواه را

دوستان شاه را در عین شادی دیده‌ام

چرخ تا برکنده بهر دشمنانش چاه را

تیغ کج بر دست او داده‌ست قهر ذوالجلال

تا به راه راست آرد مردم گمراه را

پادشاهان از جلال و جاه دارند افتخار

مفتخر از شخص او بنگر جلال و جاه را

تاجداران از سریر و گاه دارند اعتبار

معتبر از ذات او بنگر سریر و گاه را

کی به ایوان رفیعش دست کیوان می‌رسد

تا نبوسد پای کمتر حاجب درگاه را

ظل یزدانش نمی‌خواندندی ابنای زمان

گر به او یزدان نمی‌دادی دل آگاه را

تا فروغی چشمش از نور الهی روشن است

کی رها سازد ز کف دامان ظل الله را

 
 
 
امیر معزی

سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را

شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را

خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به ‌خلق

چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه ‌را

خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری

[...]

سنایی

شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را

ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را

نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را

چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را

چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را

[...]

محمد بن منور

در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش

مرد نابینا ببیند باز یابد راه را

طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا

دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را

پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا

[...]

نجم‌الدین رازی

عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن

تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را

عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه

نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از نجم‌الدین رازی
مولانا

حد و اندازه ندارد ناله‌ها و آه را

چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را

راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او

روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را

چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه