گنجور

 
فروغی بسطامی

خطت دمید از اثر دود آه ما

شد آه ما نتیجه روز سیاه ما

ما را به جرم عشق تو کشتند منکران

سرمایهٔ ثواب شد آخر گناه ما

ما خون‌بهای خویش نخواهیم روز حشر

گر باز بر جمال تو افتد نگاه ما

شاهد ضرور نیست شهیدان عشق را

گو هیچ دم مزن ز شهادت گواه ما

قانع شدم به نیم نگه لیکن از غرور

مشکل نظر کند به گدا پادشاه ما

چشمش نظر به حالت دل‌خستگان نکرد

یا رب کسی مباد به حال تباه ما

گفتم که چیست سلسله جنبان فتنه، گفت

ماری که خفته است به زیر کلاه ما

گفتم که آب دیده ما چاه می‌شود

گفتا اگر به دیده کشی خاک راه ما

دانی که چیست نیر اعظم فروغیا

کمتر فروغ طلعت تابنده ماه ما