گنجور

 
۱۷۲۶۱

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۴

 

... برای کودکان آرد یتیمی

که خود نوشد از آن در راه نیمی

همه بیگانه ز انصاف اند اصناف ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۲

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۶

 

... همه شکر خدا ورد زبان گشت

دوید و رفت و خاک راه بوسید

پس آن گه پای تخت شاه بوسید ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۳

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۷

 

... ندارد پول اگر دارد همین است

که در راه کرور هشتمین است

از این رو کار او خوب است دایم ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۴

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۹

 

... به شوق باغ و بستان پر گشوده

به صد تعجیل و سرعت راه پوید

به هر گامی هزاران شکر گوید ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۵

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۱

 

... ز درهای گران مایه به دامن

بیار و جمله در راه شه افکن

تو غواصی و در باید به بازار ...

... ندارد بیم کس از مال و از جان

به قانون شریعت راه پوید

کجا شیطان به بارش راه جوید

شده سدی میان کفر و اسلام ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۶

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۲

 

... هر آن چه خواستی آن قسم او شد

فرستادی به روس از راه فرهنگ

یکی فرزند و شد گر خاطرت تنگ ...

... که کار روس شد این قسم کوتاه

ولی پیموده راهی آگه از کار

بباید رفت و آن جا کرد اظهار ...

... به هر کاری نمایی خوش دقایق

به قانون شریعت راه پویی

به غیر از امر حق حکمی نگویی ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۷

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۳

 

... نموده عزم درگاه شهنشاه

عنانش بخت و فیروزیش هم راه

قران سعدین کند چون در مه نو ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۸

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۴

 

... فرامین های چند از خدمت شاه

ز خاصان شه او آورده هم راه

همه عرضش بود دل چسب و رنگین ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۶۹

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۵

 

... جلایر هر که دولت خواه باشد

به او خوبی خدا هم راه باشد

چه غم داری ثناخوانی تو بر شاه ...

... در ناسفته پر کن دامن خویش

نثار راه شه کن از کم و بیش

حکایت کن یکی از عقل و از جهل ...

... بگفت ای نابکار خاین شاه

چرا گشتی ز احسان ها تو گم راه

ندیدم چون تو کافر نعمت ای مرد ...

... به آذربایجان چون پا گشودی

کنون چون طاغیان گم راه و سرمست

دم شیر ژیان بگرفته در دست ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۰

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۶

 

... برم پایین ز کوهت تا بیابان

بیندازم براهت ای بد اندیش

برم سالم ترا دیگر میندیش

گرفت آن ریش و آوردش سر راه

حکایت شد تمام و قصه کوتاه ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۱

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۷

 

... نکرده خدمتی مقبولش افتاد

روا باشد که جان در راه او داد

ندارم گوهری لایق به کارش ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۲

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۸

 

... که بودم دور چندی از در شاه

خودم محروم و بختم بود گم راه

کرم بین عفو جمله جرم ها کرد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۳

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۲

 

جلایر کلک گوهرریز کن تیز

نسفته لولو آور راه شه ریز

دعا کن بر بقای دولت شاه ...

... ز هر سو یک امینی خیرخواهی

به میدان خرد پیموده راهی

جهان دیده هنرور آگه از کار ...

... بیامد با مشقت ها به طهران

به همراهش بسی از هدیه داده

که باب دوستی را او گشاده ...

... چه خوش عهد وچه خوش اندیش باشد

غرض ایلچی نموده طی این راه

ز شاه روس نامش شد شهنشاه ...

... که راضی پس رود نادیده آزار

همه گفتند جان راهش ببازیم

چو امر شه شد او را بر نوازیم

امین الدوله کرد عرض این شهنشاه

کمین بنده بداند رسم هر راه

هر آن چیزی که باید کرد شاید ...

... خبر دادند خاصان خدمت شاه

ز قتل ایلچی زان خلق گم راه

همه شه زادگان افکنده سر پیش ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۴

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۳

 

... پس آن گه فکرها بسیار فرمود

در اطراف نخیل راه پیمود

ز هر ره دید نبود راه تدبیر

بفرمود این ندانم چیست تقدیر ...

... بحمدالله شهنشاه فلک جاه

همه چون داند این ها نیست گم راه

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۵

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۲ - خطاب به میرزا محمد علی آشتیانی

 

... و فاز باللذه الجسور

امروز امنای دو دولت بزرگ و سپاه و رعیت دو مملکت عظیم چشم و گوش و دل و هوش خود را بکاری که بالفعل در عهدة آن عالیجاه وروف پاشاست داده شب و روز در انتظارند و دولت های خارجه از هر طرف در گذر عیون و ابصار دارند و هر قلمی که در این کار نوشته شود و هر قدمی که در این راه گذاشته گردد برای ممالک خطیره و خلایق کثیره در عاجل و آجل موهم حالتین خیر و شر و حیثتین نفع و ضرر می باشد و تا کسی پر بخدا نزدیک نشود و مثل مو باریک نشود محال است که در مضمار حریف پا نخورد و کار خود را از پیش ببرد

هزار نکتة باریکتر از مو این جاست

در بحر عمان سفر کردن و از موج طوفان حذر نمودن با هم نمی سازد باید با کمال جرات اقدام کرد و با علو همت اهتمام نمود و در هر حال بفضل خداو باطن پادشاه لافتی مستظهر بود و کار را بهر جا که قرار گیرد گذراند دیر در باب شهر زور و زهاب که ما این همه تفصیل را در ملفوفه علیحده داده ایم باین جهت است که هر چند متابعت نادر و شاه طهماست نقص دولت قاهره نیست و راه بحث بر ما نمی شود لکن این مطلب را در کل عراق عرب و عجم و مصر و شام و فارس و خراسان و آذربایجان و معدودی از خواص و فضلا و بعضی از قصه خوان ها و تاریخ دان ها می دانند سایر خلق این چیزها را نمی دانند و نمیفهمند همین قدر در السنه و افواه مذکور و مشهور و در قلوب و اذهان ثابت و نقش پذیر می شود که این ولایت و ایل را تا شاهنشاه فلک بارگاه بمرحوم شاهزاده گذاشته بود نگاهداشت سهل است که اگر مانده بود بغداد را هم می گرفت و تا بما سپردند شش ماه نکشید که از دست دادیم سهل است که زهاب هم بر روی آن رفت بر آن عالیجاه معلوم است که ما همیشه همه جا صلاح کل را منظور می کنیم نه صلاح خود را لکن ارباب ننگ و نام از هیچ چیز نباید بترسند مگر از زیان زبان عوام و ما اگر ازین یک فقره احتیاط کنیم ننگ ما نخواهد بود

جراحات السنان لها التیام

و لایلتام ما جرح اللسان

زهاب را که بخصوصه قبلة عالم و عالمیان رخصت نداده در باب ایل بابان و ولایت شهر زور وکوی و حریر اگر خدا نخواسته دست آن عالیجاه از دامن هر چاره و گریز کوتاه شود تا این حد هم اذن و اجازت می دهیم که الفاظ مبهمه و فقرات ذواحتمالین در فصلی که موقع ذکر این مطلب است بزور میرزایی و قوة انشایی بگنجاند که راه سخن برای ما باقی بماند و این تصرف و تسلطی که حالا داریم سلب نشود و از روی عهدنامه بحث بر ما وارد نیاید و این آخر الدواء و آخر العلاج است و معلوم است که هرگاه طورهای دیگر ان شاءالله تعالی از پیش برود البته البته بهتر و خوب تر و باشکوه تر خواهد بود و هم چنین جاهاست که از دست دبیر و خامة تدبیر زیاده از هزار نیزه وشمشیر توقع خدمت می توان داشت

تحریرا فی شهر شوال المکرم سنه ۱۲۳۸

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۶

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۳ - نامه ای از قائم مقام مرحوم میرزا صادق مروزی

 

... امیدواریم که تا رسیدن این ذریعه تازه های بی اندازه تحصیل کرده باشند محتاج باعاده اذکار و تکرار اخبار نشوید لکل جدید لذه تقویم پاری نیاید بکار اگر می آمد کرد دل نمیبرد قم غم نمیخورد کار تیلی قد عزلناک فقم نمیگفت چخور سعدی لاحبیب بعدی می گفت دار حدوث است کار بقدم نباید داشت ارغوانی ابکار کاعب و معصر بکار است احادیث مرویه هر چند جملگی بالاتفاق طاهر و طیبند اما بعد از نقل و حکایت و سمع و روایت حکم مفترع و ثیب خواهند داشت خلافا للخان المحمود چه بهتر که طیب باشند و ثیب نباشند کانهن الیاقوت و المرجان لم یطمثهن انس قبلنا و لاجان افدی بها ازجان ثم بمهجتی فاصیر فی کل اللسان فداها از شما دور بود که در باب دلایل بر بنده بحث کنید کلم الناس علی قدر عقولهم دلیل و برهان اسباب قیل و قال است چه ربط بوجد و حال دارد اختلاف اقوال باختلاف احوال منوط است حال ها نیز بگردد ز روش گاه بگاه

لایسعنی ملک مقرب کجا و اشغلینی یا حمیرا پای استدلالیان چوبین بود اما حرب ساوه ترک خاص بهرام چوبینه است سرهای بی تمکین را جز بپای بی تمکین نشاید سپرد معارضه بمثل را از دست نباید داد بلدهای راه از رهنمای آگاه بی نیازند گمراهان محتاج دلیلند و رهبران کمیاب و قلیل فی العشق تسومنی دلیلاها و جهک اوضح الدلایل تا لله کنت هالکا فی شقوتی لولم ارک این جا خوابم گرفت باقی مطلب ماند بچاپار دیگر

والسلام

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۷

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۱ - نامة دوستانه

 

... گفت آن شهری که در وی دلبر است

بلی فرقت یاران و تفریق میان جسم و جان بازیچه نیست لیس ما بنالعب ایام هجر است و لیالی بی فجر در دوری هست تاب صبوری نیست رنج حرمان موجود است راه درمان مسدود

یارب تو بفضل خویشتن باری ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۸

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۴ - خطاب به فاضل خان در حین حرکت از خراسان

 

مررنا باکناف العقیق فاعشبت اجارع من آماقنا و مسایل یا منازل یا مناهل انسانیه طول العهد و الم البعد و دهشه الباب فی فرقه الاحباب و هل نعمن من کان اقصر عهدة ثلاثین شهرا فی ثلاثه احوال

فردا که روز بیست و چهارم است از ارض اقدس حرکت خواهد شد اگر در راه ها عایقی حادث نشود چهاردهم ماه نو ان شاءالله تعالی ورود دارالخلافه است و هر چه بیشتر بسعادت حضور نزدیک میشوم بواعث شوق زیاده قوت می یابد هرگز این قدرها طول نکشیده بود که ازمطالعه مکاتیب سرکاربل مشاهده جنات تجری من تحتها الانهار بی نصیب مانم قاصدهای عالی جناب فرزند مسعود در راه بودند و پی در پی رفت و آمد می کردند و هر بار کاغذی از شما ملاحظه می شد رفع کسالت ها بعمل می آمد وگرنه هر دمم از هجرتست بیم هلاک

هر چه از آذربایجان یافته بودیم در خراسان باختیم فارغ الکیس و صفر الوطاب رضیت من الغنیمه بالایاب راجع نجفی حنین هستیم یعنی سردار و ایلخانی و با این همه بهمین خورسندیم که الحمدالله یک مشت آبرویی که بود بر خلاف معتقد عالمی الی حال ریخته نشده تا با این تهی دستی در دارالخلافه چه شود از احوال دوستان صادق الوداد بپرسند و از فرزندان عزیزم غافل نشوند ان شاءالله تعالی ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۷۹

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۸ - خطاب به ولیعهد دولت قاهره، نایب السلطنة عباس میرزا طاب الله ثراه

 

... انما الشکر موجب لازدیاد

فایادلنا تراها و اید فوق

ایدی الوری و فوق الایادی

اما اگر آن فرزند را شرفیابی آستانه اعلی ان شاءالله تعالی مرزوق شود بچشم عبرت خواهد دید که چگونه یکبار آکنده ها را پراکنده گشته و اندوخته ها انداخته شده خدا آگاه تر است که این ها همه را بپاس خاطر آن فرزند و آن که آواره و بی سامان ومورد طعن و توبیخ اخوان و اعوان و رجال و نسوان نشود متحمل شده ایم آنچه داشتیم در راه تربیت و مرحمت آن فرزند گذاشتیم و نمیدانم بعد از آن که بفضل الله تعالی ممالک اذربایجان تخلیه شد و آن فرزند دوباره استقرار و استقلالی در آنجا حاصل کرد خدمتی در ازای این همه نعمت ها تقدیم خواهد نمود از قبیل استرضای مردم و استعداد لشکر و تحصیل دعای خیر و حسن سلوک با دولت های همسایه که بر خلاف سابق مایة حصول نام نیک دولت باشد و خلاف دستورالعمل اولیای این حضرت نباشد یا باز از یک طرف بحرف هر بی مایة بنای بر هم زنی با هر همسایه خواهد بود و از یک طرف حاجی آقا و حیدرعلی خان خواهد بود و جان و مال مردم آذربایجان و هر طرف فراشی و پیشخدمتی بحکم ولایتی و ظلم رعیتی خواهند پرداخت تا عاقبت بجایی رسد که این بار دیدیم و رسید

حکومت بدست کسانی خطاست

که از دستشان دست ها بر خداست

سهل است بیا این بار بنا را بر انصاف بگذار قلب خود را صاف کن و با خدای خود راحت باش و با پادشاه خود راست برو و بندگان خدا و رعیت های پادشاه را که سپرده تو باشد خوب راه ببر درد عاجز را خود برس حرف عارض را خود بپرس نوکر هر چه امین باشد از آقای نوکر امین تر نیست چه لازم که رأی خود را در رأی نوکر و چاکر مستهلک سازی وخود بالمره عاطل و مستدرک باشی خواه قایم مقام باشد و خواه میرزا محمدعلی ومیرزا تقی یا دیگران که همگی آمر وناهی بودند و جملگی خاطر و ساهی شدند هر گاه وسعت ظرف شان در خور پاسبانی ملکی و پاسداری خلقی بود خدا آنها را نوکر و محکوم نمیکرد و پادشاه آنها را والی می ساخت این نصایح مشفقانه و اوامر ملوکانه را وسیله نجات دارین بدار و بزودی مصالحه را بگذاران زیاده بر این طول مده حکم همان است که کرده ایم وپول همین است که داده ایم اگر صلح می جویند حاضر و آماده ایم و اگر جنگ می خواهند تاهمه جا ایستادهایم

لنا سلم لمن سالم و حرب لمن حربا اگر کار بجنگ کشید فرزندی شجاع السلطنة با جیوش خراسان و جنود دارالمرز ودارالخلافه حاضرند و محمدتقی میرزا با جمعیت خود در زرند و سپهدار با سپاه عراق در ساوه و شیخعلی میرزا با سپاه خود و دستجات خمسه و قراگوزلو و شاهسون و مقدمه بحدود زنجان تعیین شده تا ده هزار سوار و سرباز همدان و کرمانشاهان و گروس و کردستان و غیره از سمت گروس مأمور است بامداد آن فرزند بیاید هر نوع اجتماعی که از آذربایجان مقدور است هم آن فرزند در فکر باشد و در آن حدود مشغول جدال و جهاد شود ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۷۲۸۰

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۲۱ - رقیمه پادشاه عالم پناه به امپراطور اعظم بعد از ورود دولقاروکی

 

سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که بواسطه ارسال رسل و ابلاغ کتب بر وفق رفق و سیاق وفاق دل های رمیده را آرمیده ساخت و امور پریشان را بجمعیت باز آورد و درود نامعدود نیز بر رواق رسولان راست کار و امینان حضرت کردگار که از جانب جناب قدس رفع وحشت از عالم انس کنند و خاطرهای آگاه را از خطرات اشتباه برآورند و بعد بر آیینه ضمیر آفتاب نظیر پادشاه والاجاه مظفر سپاه ممالک پناه برادر معظم مکرم – نیکخوی نیکخواه برگزیده حضرت اله واسطه عقد مودت و مصافات امپراطور تمامی ممالک روس ومضافات که رأی صایب زرینش بر خیر و شر قاهر و قار است و حکم محکم متینش در بحر و بر ساری و سایر و ملک واسع فسیحش از هر جهه مصون و مأمون و تخت عالی رفیعش انباز طارم گردون مرتسم و منقش می داریم که نامة مهر علامه دوستانه پادشاهانه که مصحوب ایلچی مختار آن دولت در خوش ترین اوقات زیب انجمن وصول گشت و مژدة سلامتی وجود آن دوست یگانه و ظهور محبت ها و مودت های برادرانه خاطر آرزومند را خرم و خرسند ساخت و چون مدتی بود که مقتضیات قدر و قضا در میان مقصود و دل ها حایل بود وراه آمد شد رسل و رسایل از حوادثات زمان و شوایب دوران مسدود وصول نامة مزبوره و حصول اتحاد تازه و ارتباط بی اندازه چندان موجب مزید شادمانی و کامرانی گردید که زمانه حسد برد و ستاره چشم بدزد و پایان آن همه شیرینی شادکامی و عشرت بتلخی های اندیشة و حیرت رسید چرا که میرزا گریبایدوف از جانب آن دولت بهیه پایه سفارت و رسالت داشت و مهمان عزیز ارجمند این دولت بود باین سبب پاس اعزاز و اکرام او را چندان میداشتیم و حفظ حراست او را آنقدر لازم میشمردیم که نسبت به هیچ رسول و سفیر آنطور سلوک و رفتار نشده بود غافل از اینکه اقتضای تقدیر بر خلاف اندیشة و تدبیر است و حادثه چنان که تذکر خاطر آن مهر مظاهر ما را بغایت منقبض و ملول میسازد ناگاه و بی خبر روی خواهد داد بر عالم السرایر واضح و ظاهر است که از این غایله ناگزیر تا چه حد تأسف و تأثر داشتیم و هیچ راه تسلی و تسکین نمیجوییم جز اینکه حسن مدرک و صفای وجدان آن پادشاه والاجاه صیقل غبار اشتباه است و البته دریافت کرده اند که حدوث این گونه امور از مردم هوشمند دانا دور است چه جای آن که العیاذ بالله امثال این شبهه در حق ارکان دولت های قویم و اعیان مملکت های عظیم برود و آن گاه با وصف آن تجدید عهد که مابین دو دولت جاوید مهد شده بود و آنهمه خوشوقتی و شادمانی که از این دوستی و مهربانی داشتیم بلی هر چند مبدأ و منشأ این حادثه جز مشاجره چند نفر کسان ایلچی با چند نفر اوباش بازاری نبود و نوعی اتفاق افتاد که مجال هیچ چاره و تدبیر نشد ولیکن علی ای وجه کان ارکان این دولت را از نواب آن اعلی حضرت نوع خجلتی هست که غبار ان را جز بآب معذرت خواهی نمیتوان شست و برای انجام این کار و شستن این غبار هیچ تدبیر خوش تر از این بنظر نیامد که فرزند گرامی خود امیرزاده خسرو میرزا را با عالیجاه مقرب الخاقان امیر مختار عساکر نظام ما محمدخان که از معتمدان دربار این دولت است بحضرت آن پادشاه معظم و برادر مکرم مفخم روانه سازیم و بتحریر این معذرت نامة راستی ختامه پردازیم دیگر اختیار رد وقبول موقوف باقتضای رأی ملک آرای آن دوست بزرگوار است

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت بشرط آن که نگوییم از آنچه رفت حکایت ...

قائم مقام فراهانی
 
 
۱
۸۶۲
۸۶۳
۸۶۴
۸۶۵
۸۶۶
۱۰۲۲