جلایر! بر دعا ختم سخن کن
ثنای شاه در هر انجمن کن
اگر حد ثنای او نداری
بقایش خواه از قیوم باری
خداوندا وجودش از مکاره
نگه داری ز آسیب ستاره
همه آمال اورا کن میسر
به حق شافع صحرای محشر
حسودش دل غمین خونین کفن باد
به عالم خوار در هر انجمن باد
جلایر! هر که دولت خواه باشد
به او خوبی خدا هم راه باشد
چه غم داری ثناخوانی تو بر شاه
ز لطف شاه کارت هست دل خواه
جلایر نظم خوش رفتار آور
سخن چون لولو شهوار آور
دُر ناسفته پر کن دامن خویش
نثار راه شه کن از کم و بیش
حکایت کن یکی از عقل و از جهل
کجا عاقل شمرده جهل را سهل
اگر قابل نباشد ذات انسان
یقین بدتر بود از جنس حیوان
اگر تخم گلی در شوره زاری
بکاری، گل نیارد غیر خاری
اگر خور شد مربی بهر اشیا
به شورهزار سعیش هست بی جا
بجز خاری نروید از زمینش
خبیثان را خبیث است همنشینش
نبات از روی ریشه سبز گردد
ز اصل خویش هرگز برنگردد
گذر زین نقل و رو سوی قلمرو
مگو از کهنه، نظمی ساز از نو
همه اهل قلمرو جامه صد چاک
ز ظلم عامل بی شرم و بی باک
کلانتر با همه عمال و عباد
به اردو آمده با شِکوِه و داد
به خاک پای شه کردند عرضی
چه عرضی؟ چون که بود از جمله فرضی
که صیت عدل تو از مه به ماهی
رسیده، داده احکامت گواهی
نه ما از جمله اخلاص کیشیم
دعا گوییم و از خُدّام پیشیم
نه ما یکسر وظیفهخوار شاهیم
همه خدمتگزار و بی گناهیم
دعا گوئیم بر ذات شهنشاه
همه روز و همه سال و همه ماه
شهنشه داده بر کل اختیارت
عدالت هست در عالم شعارت
رعایا و برایا راضی از شاه
نموده دست ظلم از جمله کوتاه
عطا کردی به هرکس یک قراری
بدادی ز اقتضای ملک داری
ولایت را سپردی بر برادر
که بودی هم چو جان پیشت برابر
به زیر حکم او فرمان ندادی
دَرِ عدل و کرم بر ما گشادی
همه شاکر، دعاگو، شاد گشتیم
به ظاهر از ستم آزاد گشتیم
یکی از نوکران آشتیانی
که دارم شکوهها زان داستانی
رئیسش ساختی بر پیر و برنا
ز حکمت گشت او بر ما توانا
شبان شد بر غنم خوش گرگ پیری
ز حق بیگانه وز شیطان دلیری
لباس میش در بر گرگ عاصی
خلایق ایمن از او بی هراسی
چو فرصت یافت دندان تیز کرده
به قصد مال و جان صد خیز کرده
چو خیزد کبک، پیش او شود مات
شنیدهستی ز من این را به کرات
به خون بی گناهان دسترس شد
ز نخوت مست گشت و خود عسس شد
خیانت بر ولینعمت نموده
دَرِ ظلم و ستم یکسر گشوده
قرار آنچه بدادی از ره جود
به هر یک باب عدلی گشته مسدود
شر و شلتاق کارش صبح تا شام
گروهی نزد او هم مفسد و خام
سرانجام خلایق آخر کار
ز هم پاشید آن میشوم غدار
تو مپسند ای شها این بدعت نو
که دزدی حکم راند بر قلمرو
نداند نام ام و باب و خویشش
ندارد شرم، اینست رسم و کیشش
به حق آن خدای ذات بی چون
که از امرش به گردش هست گردون
به عرض و داد ما رس از عدالت
بدار اندیشه از روز قیامت
چون بشنید این سخن آن شاه عادل
تمیزی داده حرف حق ز باطل
ز خویشان بود یحیی خان در این گاه
برابر ایستاده خدمت شاه
بشد حکمش که آن زشت دغل را
به اردو آورد آن پر خلل را
رقم صادر شد و گشت او روانه
همی پیموده ره روز و شبانه
همدان نارسیده این حکایت
شنید او از بدایت تا نهایت
چو مجرم بود خوفش در دل افتاد
ز فکر و غصه چون خر در گل افتاد
پس آنگه باز از خامی فراری
ز بدبختی نموده اختیاری
ره امید را گم کرده یکسر
برفت اندر بروجرد از ملایر
حسام السلطنه آگه زکارش
پریشان دید یک سر روزگارش
بگفت: ای بی خبر بدبخت بدکار
نداری هیچ ازین کردار خود عار؟
کس از امیدگاه خود گریزد
که خون خود به دست خود بریزد؟
خلایق را پناه و ملجأ آنجا
فرار تو حقیقت هست بی جا
که یحیی خان رسیدش پس ز دنبال
بدیدش شومی و بدبختی حال
بگفت: ای نابکار خائن شاه
چرا گشتی ز احسانها تو گم راه؟
ندیدم چون تو کافر نعمت ای مرد
ز مولا رو مگردان زود بر گرد
اگر تو تشنهای این ره سراب است
محال است آب و سعیت ناصواب است
بجز نیکی و احسانها چه دیدی
که چون دیوانگان از او رمیدی؟
ندانی عظم و شحم و پوست و مویت
از این پرورده شد؟ لعنت به رویت!
فراموشت شد این الطاف یک بار
که روگردان شدی در آخر کار؟
همه دیدند و دانندت چه بودی
به آذربایجان چون پا گشودی
کنون چون طاغیان گمراه و سرمست
دم شیر ژیان بگرفته در دست
به خون خویش آلودی تو دستت
زیانکاری، نه سودست این که هستت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر یا نثر ادبی درباره اهمیت ستایش و دعا برای شاه و تأکید بر عدالت و نیکرفتاری اوست. شاعر به تمجید از شخصیت شاه و خدماتش به مردم میپردازد و تصریح میکند که شاه بر رعیتش رحم کرده و ظلم را از میان برده است. همچنین بر خطرات و خیانتهایی که ممکن است از سوی برخی افراد در برابر نظام عادلانه وجود داشته باشد، تأکید میکند.
شخصی در متن به نام یحیی خان معرفی شده که به دروغ و خیانت متهم است و عاقبت بدی برای او رقم میخورد. پیام اصلی شعر بر نگرانی از خیانت و توجه به عاقبت اعمال است. شاعر از خداوند میخواهد که شاه را از آسیبها محافظت کند و بر عدالتش تأکید میکند. در نهایت، نشاندهنده این است که خیانت به نظام عادلانه عواقب وخیمی دارد.
هوش مصنوعی: ای جلایر! سخن را با دعا به پایان برسان و در هر مجمعی از شاه ستایش کن.
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی او را به خوبی ستایش کنی و ارزشش را درک کنی، بهتر است از خدا بخواهی که او را حفظ کند.
هوش مصنوعی: خداوندا، وجود او را از بدیها و آسیبهایی که ممکن است از ستارهها ناشی شوند، حفظ کن.
هوش مصنوعی: همه آرزوهای او را به حق شفاعت کن در روز قیامت.
هوش مصنوعی: حسود با دل غمگین و افسردهای که مانند کفن خونین به نظر میرسد، در همه جا و در هر جمعی احساس حقارت و خوار بودن میکند.
هوش مصنوعی: ای جلایر! هر کسی که طالب نعمت و خوشبختی باشد، خداوند همواره خوبی و برکت را در کنار او قرار میدهد.
هوش مصنوعی: نگران نباش، زیرا ستودن تو از سوی شاه به خاطر محبت اوست و همین باعث خوشحالی تو میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی نظم و ترتیب در کلام را مانند درخشندگی و جذابیتی که لؤلؤ دارد، معرفی کن.
هوش مصنوعی: گوهرهای ناب را در دامن خود بریز و برای راه محبوب قربانی کن، چه کم باشد و چه زیاد.
هوش مصنوعی: داستانی را روایت کن درباره عقل و جهل، که در کجاها عقل، جهل را نادیده و آسان میانگارد.
هوش مصنوعی: اگر انسان شایستگی نداشته باشد، به طور حتم از حیوان هم بدتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در یک زمین بیثمر و نامناسب، بذر گل بکاری، هیچ چیز جز خار و علف هرز نخواهد روئید.
هوش مصنوعی: اگر خورشید برای اشیا تدبیر داشته باشد، در بیابان خشک و بدون آب تلاشش بیهوده خواهد بود.
هوش مصنوعی: از زمین کسانی که ناپاک و بداندیش هستند، هیچ چیز خوبی نمیروید. همنشینی با این افراد نیز خود ناباب و ناپسند است.
هوش مصنوعی: گیاه از ریشهاش سبز میشود و هرگز به اصل خود بازنمیگردد.
هوش مصنوعی: از این نقل و داستان عبور کن و به دنیای جدیدی برو. درباره گذشته صحبت نکن و از نو نظم تازهای بساز.
هوش مصنوعی: همه کسانی که در این سرزمین زندگی میکنند، به خاطر ظلم و بیشرمی و بیخود بودن عوامل ستمگر، دچار مشکلات و رنجهای زیادی هستند.
هوش مصنوعی: رئیسی به همراه تمام کارمندان و مردم به اردوگاه آمده است و با شکوه و اقتدار خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: بر روی زمین شه، شکایتی کردند، اما چه سودی داشت؟ چون همه چیز در دنیا به نوعی مقدر شده است.
هوش مصنوعی: خبر اوصاف عدالت تو به روشنی و زیبایی ماه مشهور شده است و احکامات تو به عنوان شواهدی معتبر شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: ما از جمله افراد با اخلاص نیستیم و فقط دعاگو هستیم و در خدمت دیگران قرار داریم.
هوش مصنوعی: ما تنها افراد بیمسئولیت در پیشگاه شاه نیستیم، بلکه همه ما خدمتگزارانی پاک و بیگناه هستیم.
هوش مصنوعی: ما هر روز، هر ماه و در تمام سال برای ذات سلطانی دعا میکنیم.
هوش مصنوعی: پادشاه تمام اختیاراتش را به عدالت واگذار کرده و در جهان پرچم عدل را برافراشته است.
هوش مصنوعی: مردم و رعیت از شاه راضی هستند و دیگر دست ظلم از کار افتاده است.
هوش مصنوعی: به هر کسی که عطا کردی، یک قرار و پیمان مشخصی را نیز به او دادهای که نشاندهندهی لیاقت و شایستگی حکومتداری است.
هوش مصنوعی: ولایت و رهبری را به برادر سپردی، زیرا او برای تو همانند جانِ تو گرانقدر و نزدیک بود.
هوش مصنوعی: تو زیر حکم او، از فرمان برداری فرار نکردی و درب عدالت و بخشش را بر ما باز کردی.
هوش مصنوعی: همه ما به خاطر آزادی ظاهری که پیدا کردهایم، شکرگزار و خوشحال هستیم و دعا میکنیم.
هوش مصنوعی: یکی از خدمتگزاران آشتیانی که در مورد آن داستان شکایتهایی دارم.
هوش مصنوعی: تو با حکمت و دانایی خود، بر بزرگ و کوچک تأثیر گذاشتی و به واسطهی همین حکمت، بر ما قدرت پیدا کردی.
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، گرگی پیر و بیمروت بر گوسفندها چیره شده است، که نه از خدا میترسد و نه از شیطان هراسی دارد.
هوش مصنوعی: گرگی که لباسی مانند میش به تن دارد، به شکلی خود را در میان مردم پنهان کرده است و مردم از او بدون نگرانی زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی فرصتی به دست آورد، با نیت به دست آوردن اموال و جان افراد، به طرز زیرکانهای پیشرفت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی کبک پرواز میکند، هر چیزی که در برابرش باشد به حالت حیرت در میآید. آیا این را بارها از من نشنیدهای؟
هوش مصنوعی: به خاطر خودخواهی و غروری که داشت، به خون بیگناهان دسترسی پیدا کرد و تبدیل به کسی شد که خودش را در مقام قضاوت و نظارت بر دیگران میبیند.
هوش مصنوعی: به کسی که به او نیکی کردهای خیانت کردهای و به طور کامل درب ظلم و بیعدالتی را باز کردهای.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من بخشیدی، به خاطر generosity تو، اکنون در هر یک از دروازههای عدل بسته شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که روز و شب، گروهی از افراد در فعالیتهای نادرست و خرابکاری مشغول هستند و او نیز در میان آنها شاهد و شریک این فساد و ناپختگی است.
هوش مصنوعی: در نهایت، مردم دچار تفرقه و پراکندگی شدند و به نوعی خیانت و نیرنگ دچار گردیدند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، این شیوه تازه را نپسند که دزدی بر سرزمین فرمانروایی میکند.
هوش مصنوعی: او نمیداند که من چه کسی هستم و از کجا آمدهام و هیچ شرمی هم ندارد. این رفتار و کردار او نشاندهندهی تسلیم به وضعیتی است که در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: به درستی که خداوندی که وجودش بینظیر است، به خاطر فرمانش، آسمان و زمین در حرکت و گردش هستند.
هوش مصنوعی: در مورد شکایت و رسیدگی به حق و حقوق ما، به انصاف و عدالت بیندیش که روز قیامت قرار است محاسبهای صورت گیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که آن شاه عادل این سخن را شنید، به خوبی تفاوت میان حق و باطل را درک کرد.
هوش مصنوعی: یحیی خان در این زمان در برابر شاه ایستاده و از میان نزدیکانش به حساب میآید.
هوش مصنوعی: حکم کرد که آن فرد زشت و مکار را به اردو بیاورند، کسی که دارای نقصها و کاستیهای بسیاری است.
هوش مصنوعی: رقم نوشته شد و او به راه افتاد، در حالیکه شب و روز را همواره میپیماید.
هوش مصنوعی: همدان قبل از اینکه به مقصد برسد، این داستان را از آغاز تا پایان شنید.
هوش مصنوعی: وقتی انسان احساس گناه میکند، ترس و نگرانیش در دلش جا میگیرد و مانند الاغی که در گل گیر کرده است، در افکار و غصههایش غرق میشود.
هوش مصنوعی: سپس از نادانی و ناپختگی خود فرار کرده و از بدبختی نجات پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: امید و هدف خود را از دست داده و کاملاً دور افتاده است، در حالی که در بروجرد به سر میبرد و از ملایر فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: حسامالسلطنه وقتی متوجه شد که اوضاعش به هم ریخته و نابسامان است، به طور کلی از شرایط زندگیاش ناامید و نگران شد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای بیخبر و بدبخت، آیا از اعمال نادرست خود، هیچ احساس شرمساری نمیکنی؟
هوش مصنوعی: آیا کسی از جایی که به آن امید دارد فرار میکند در حالی که خود به دست خود زندگیاش را به خطر میاندازد؟
هوش مصنوعی: مردم برای پناه و refuge به آن مکان میآیند، اما در واقع حقیقت آنجا فقط فرار تو است و جای واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: یحیی خان به دنبال کسی رفت و وقتی او را دید، متوجه شد که حالش ناخوش و بدبخت است.
هوش مصنوعی: او گفت: ای خائن و بدذات، چرا راه نیکیها را فراموش کردی و از آن دور شدی؟
هوش مصنوعی: ای مرد، تا به حال کسی را ندیدهام که مانند تو ناسپاس باشد. سریعاً از پروردگار روی برمگردان و دقت کن.
هوش مصنوعی: اگر تو تشنهای، این مسیر به سراب میرسد و آب واقعی در آن نیست. تلاش تو برای یافتن آب در این راه نادرست است.
هوش مصنوعی: غیر از خوبیها و کارهای نیک، چه چیز دیگری را مشاهده کردی که مانند دیوانگان از آن فراری شدهای؟
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که مغز و گوشت و پوست و موی تو از این پرورش یافته؟ لعنت بر چهرهات!
هوش مصنوعی: فراموش کردی که همیشه محبت و لطف من بوده، حالا که در نهایت از من رو برگرداندی؟
هوش مصنوعی: همه شاهد بودند و میدانند که وقتی به آذربایجان وارد شدی، چه ویژگیهایی داشتید.
هوش مصنوعی: اکنون مانند طاغیان گمراه و سرمست، دم شیر وحشت را در دست گرفتهام.
هوش مصنوعی: تو دستت را به خون خود آلودی و این کار برای تو سودی ندارد، بلکه فقط ضرر خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.