گنجور

 
قائم مقام فراهانی

جلایر! به ز خلعت هست الطاف

چو دارد شاه باید داشت انصاف

چو شیرین کامت از این مرحمت‌هاست

بکن شکرش که کارت خوب بالاست

هزاران آفرین بر خان طاهر

که اخلاص و ارادت کرد ظاهر

جلایر کن تو خدمت‌های او فاش

که صد رحمت بود بر او و آقاش

ز شیراز آمده با صد حکایت

کند هر روز و شب زآنجا روایت

فرامین‌های چند از خدمت شاه

ز خاصان شه او آورده همراه

همه عرضش بود دلچسب و رنگین

ز مهر و ماه گوید تا به پروین

هر آنچه دیده بشنیده ز شیراز

کند عرض از نهایت تا به آغاز

دگر داده شهنشاهش یکی اسب

عربی زاده ، تازی، خوب و دلچسب

که از شیراز آرد سوی تبریز

خورد سوگند، باشد تخم شبدیز

چو از دربار شاهنشه رسیده

هر آنچه هست باشد او گزیده

به پیش شه بود بهتر ز شبدیز

چو شاهنشه فرستاده به تبریز

دگر پولی که باقی بود از پیش

بیاورده به خدمت از کم و بیش

همین هم نیز خدمت‌های اویست

بلی خدمت کند هر کس نکوی است

چو میرزای نبی استاد او شد

گزیده گشت و در خدمت نکو شد

هر آن فرمایشی از جانب شاه

مقرر چون به او شد، گشت دلخواه

مقرب هست در درگاه خاقان

ز سیف و ز قلم میرزا نبی خان

به خدمت‌های کلی لایق است او

که بر صدق و ارادت شایق است او

به شه چون خدمتش مقبول باشد

از آن پیش همه معقول باشد

ز خدمت، کار هر کس می‌شود خوب

که ناخدمت بود مردود و معیوب

چو باشد خان طاهر پیر هشیار

به هر خدمت نماید سعی بسیار

ندارد هیچ اهمالی به کاری

نگیرد هم چو زِیْبَق یک قراری

بود سرگرم خدمت از دل و جان

شب و روزش بود این قسم و این سان

ترقی ها و کارش هست ظاهر

که صد رحمت به شیر خان طاهر

مقرب حضرت است و پیر و دانا

به خدمت‌های مشکل او توانا

بلی ذاتی که پاک است اینچنین است

همه کردار او نیک و گزین است

بلی مفسد به هرجا هست مردود

کجا یابد سعادت غیر مسعود؟

سعادت بهر شخص صادق آمد

نه بهر کاذبان حاذق آمد

چو دارد نام طاهر خان طاهر

ز اطوارش سعادت هست ظاهر

به آقایش هزاران آفرین باد

که این فرزانه نوکر را فرستاد

به خاک پای شاه پاک طینت

که باشد معدن جود و حمیت