صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - قصیده در مدح مظهر العجائب حضرت امیرالمومنین(ع)
... آن زمان کاندر سر نعش حسین افتاد و گفت
ای برادر شد چرا خانه سیه مأوای تو
از زمین بردار سر ای کشته بی سر که شد ...
... از خدا و مصطفی و مرتضی پروای تو
تیره شد امروز از داغت برادر روز من
تا چه باشد سرگذشت امشب و فردای تو ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳ - رفتن حضرت اباعبدالله الحسین به دیدن امام حسن(ع)
... چو سرو سوی سرای حسن به راه افتاد
رسید چون بدر حجره برادر خویش
شنید صوت دلارای ماه انور خویش ...
... خبر به نزد حسن برد کی رفیع جناب
حسین برادر گریان خویش را دریاب
که مدتی ست به بیرون حجره گریانست ...
... سیوال کرد که ای از محن شرشته گلت
چه محنتست برادر که کرده رو به دلت
جواب داد که ای شمع جمع انجمنم ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۸ - شکوه و زینب (ع) سر قبر مادر
... نظاره کن که چسان گشته است اقبالم
ز من بپرس که زینب چه شد برادر تو
ز داغ کیست که گشته سیاه معجر تو
ز کربلا تو چرا بی برادر آمده ای
چنین شکسته دل و خاک بر سر آمده ای ...
... ز کوفه تا به سوی شام در برابر من
به پیش محمل من بد سر برادر من
شدم چو وارد اشم خراب ای مادر ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - در عدل انوشیروان
... گفت عبیدالله کاین افسرده کیست
این سیه بر سر برادر مرده کیست
یک کنیزی گفت با آن بی حیا ...
... کای جهان از نار ظلمت مشتعل
بگذر از قتل برادرزاده ام
من به جای وی به قتل آماده ام ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)
... فغان کشید ز دل آه بی کسی سر کرد
به گریه روی تضرع سوی برادر کرد
که ای زجد و پدر یادگار دیرینم ...
... چو از جهان به جنان رفت جد اطهر من
تو بودی و پدر و مادر و برادر من
هنوز بود ز جدم ببر لباس عزا ...
... کنم خیال که امروز رفته مادر من
شهید زهر شده از جفا برادر من
به غیر آنکه گریبان صبر پاره کنم ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۲ - در بیان روایت ام حبیبه
... عزیز فاطمه پس یار و یاور تو چه شد
حسین برادر با جان برابر تو چه شد
کجاست حضرت عباس ماه منظر تو ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۴ - رحلت فاطمه زهرا (س)
... عزیز فاطمه ریحانه پیغمبر نیست
ببین برادر انصار و یاور او را
به خاک و خون بدن چاک اکبر او را ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۹ - قصه گرگ با رسول خدا(ص)
... ماند اندر خانه آن فخر ز من
کرد همراه برادر خواندگان
گوسفندان را سوی صحرا روان ...
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴۰ - وقایع بعد از قتل
... اندر آن صحرا صدای خود بلند
کای یتیمان برادر چون شدید
ای دو طفل نازپرور چون شدید ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۵ - زبان حال شاه اولیاء با زینب دختر ستمکش خود
... که خواهی گشت از بعد پدر خونین جگر زینب
ز بعد از من برادرها نمایند از تو غمخواری
مخور غم گر شوی از کشتن من بی پدر زینب ...
... دمی گیسو به رخساره چو ماه خود پریشان کن
که بینی شش برادر کشته و بی دست و سر زینب
دمی بر شیشه طاقت بزن سنگ مصیبت را ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۸ - وقایع روز یازدهم عاشورا
... ساربان و به کفش خنجر بران امشب
گفتگویی بودش گر به برادر زینب
گو که در مطیع خولی شده مهمان امشب ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - وداع حضرت زینب(ع)
بمان برادر به استراحت که من به شام خراب رفتم
ببانک کوس و نی و نقاره به سوی بزم شراب رفتم ...
... ز گریه بر گل نموده دامن روان به بوی گلاب رفتم
مکن شکایت ز دست خواهر که بی وفا من نیم برادر
سرت براهم شده است رهبر اگرچه با صد شتاب رفتم ...
... ز چشم صامت روان شده خون دمی که می گفت آن حزین محزون
که ای برادر ز جور گردون تن تو مانده در آفتاب رفتم
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - و برای او همچنین
... اما کسی چو خسرو لب تشنگان نبود
هابیان اگر ز ظلم برادر الیم شد
جسمش به خاک بی سر و عطشان طپان نبود ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - و برای او همچنین
... ز زندگانی دنیا نگشت حاصل زینب
ز بعد قتلبرادر میان کوفی و شامی
بهر دم از غم و دردی شکسته شد دل زینب ...
... به راه شام نمودند نصب لشگر کوفه
سر برادر او را به پیش محمل زینب
دگر نبود مقامی برای عترت طه ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۶ - در عشق و گریز مصیبت
... جز حسین کز غم عباس کمانگشت قدش
خم نگشته ز غم مرگ برادر کمری
جز علی اکبر ناکام ندیده است کسی ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۹ - زبان حال حضرت زینب(ع)
... تابه دور خود زنان مو پریشان داشتی
ای برادر خواهر زارت بسر معجر نداشت
ورنه دیدم بی کفن تن در بیابان داشتی ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۲ - مصیبت ملمع
... ما به محنت حین تمسون و حین تصبحون
گاه گفتی برسر نعش برادر یابن ام
ان قوم استضعفونی قم و کادوا یقتلون ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۶ - مصیبت علی اکبر(ع)
... هر آنکه یاد ز رخسار مصطفی می کرد
سکینه در حرم از ماتم برادر خویش
به سینه می زد و فریاد و اخا می کرد ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۹ - مصیبت اربعین کربلا
... از ناله پر ز خون دل ارض و سما نمود
نزد برادر از سفر شام و کوفه اش
شرح غم اسیری خود را ادا نمود ...
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۶ - همچنین مرثیه
... وگرنه خون عدو می گذشت از سر زینش
گذشت ا زسر فرزند و مال و جان و برادر
چو دیدمی نتواند گذشت از سر دینش ...