شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲ - سبب نظم کتاب
... چه معنی دارد اندر خود سفر کن
مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گویم که او مرد تمام است ...
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۶ - سوال از احوال سالک و نشانهای مرد کامل
مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گویم که او مرد تمام است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۷ - جواب به سوال اول
دگر گفتی مسافر کیست در راه
کسی کو شد ز اصل خویش آگاه
مسافر آن بود کو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون آتش از دود ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۱ - فی مدح الشیخ گرز الدین ابوالعباس رومی دامت دولته
... قلعه ی او گرده کوه و چشمه ی او آب گیر
سیر او در تر و خشک و او مسافر خشک و تر
هر کجا باشد گلی خاری پدید آید از او ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۶
ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک
رخت اندرو منه که نه یی تو سزای خاک ...
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸
... بستان دولت تو نه جاییست کز علو
در وی نهد مسافر لیل و نهار پای
مفتاح فتح خواهی در دست خود چو سگ ...
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱
... از راه دیده و دل می رسد سرشک کمال
مسافر بر و بحر است حرمتش دارید
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
آنکس که دیده در طلب او مسافر است
عمریست تا که در دل و جانم مسافر است
وانکس که دید روی بتان حسن روی اوست ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
زان یار سفر کرده کسی را خبری هست
کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست
مردانه قدم نه خطری نیست درین راه ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶
از یار سفر کرده کسی را خبری نیست
کان ماه مسافر بهمه کوی و دری نیست
مردانه قدم نه خطری نیست درین راه ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸
... اگرچه اشتر مستیم در قطار توییم
اگر مسافر شوقیم با تو هم سفریم
وگر مجاور عشقیم در دیار توییم ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸
آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان
الله معک گفت همه جان کریمان ...
قاسم انوار » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳
... کز یار سفر کرده ما کیست خبر دار
کان ماه مسافر بکجا بود و کجا شد
کان راهبر راه یقین سالک اطوار ...
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - فی البدیهه
... خیال یار پری چهره ساز محرم راز
بمیر پیش مسافر چو بوسعید از ملک
بنه ز عشق چو محمود سر به پای ایاز ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
... عالم همه آدم است بگشا نظری
امروز یقین مسافر بحر و بر است
در ملک وجود هرکه دارد سفری
نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۲۵
زگازری که ز سعدی همی رسد گازر
مسافر برو بحرست عزتش دارید
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
... خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
آمدیم با حکایت بازرگانان که چون از گرد راه برسیدند بحمام پوستین رفتند و سطلهای فتراک مصنف بستند و سرو تن بآب خشیشی و سنجاب بشستند و بیرون آمدند و چشمهای مدفون و عین البقر بر روی آرایش بگشودند بعد ازان ببارگاه شاه چهار قب حاضر شدند و قدم بر روی رخت پای انداز نهادند و هر متاع که در بار داشتند بسلامی کشیدند سلطان فرمود تا هر یکی را فراخور قدوی تشریفی بپوشانند بعضی را که اهل دستار بودند تاجی و عملی بر سر دستار ببخشیدند و بعضی را خلعت پوستین سمور و قاقم و سنجاب و قندز و فنک و وشق و قرساق و دله و صدر و الطایی و ادک وغیرها در بر کردند و بر صندلی عاج و آبنوس برابر خود بنشاند و دعای پادشاه میکردند که دعوه الغرباء مقرونه بالاجابه از هر جنس سخن در میان آمد آخرالامر چون عادتست که پوستین از روی پوستین درازتر بود مسافر ارمک بحکم آنکه درازست همه چیز بگز خود پیموده سخنی ناانداخته از و صادر شد و آن مضمون این بیت بود
قبای قاقم ای فرا بقد صوف کوتاهست ...
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۲ - حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده نهاده بود و بر خدمتگاران نام بهایم چرنده
آن مسافر بهر دولت یابیی
ماند شب در خانه اعرابیی ...
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۵ - حکایت پیر روستایی با پسر
ساده مردی شد مسافر با پسر
هر دو را بر یک خرک بار سفر ...
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - شنیدن خلیفه آوازه مجنون را در عشقبازی و شعرپردازی و طلب داشتن وی
... در مجلس خاص حاضر آمد
دهشت بر آن مسافر آمد
گفتا که نخست در برابر ...