گنجور

 
قاسم انوار

زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟

کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست

مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه

بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست

آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟

در نه قدم، ارزانکه ترا هم جگری هست

در کوچه ما راست رو، ای دوست، که اینجا

بالا شجری، دل حجری، لب شکری هست

زین بیش مگویید که : این عشق مورزید

ای ساده دلان، تیر قضا را سپری هست

بیچاره بماندیم درین دیر کهن سال

بیچاره شدن حیف، که چون چاره بری هست

تنها رو، قاسم، بسر کوی حبیبان

چون در غلبه قاعده شور و شری هست