زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟
کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست
مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه
بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست
آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟
در نه قدم، ارزانکه ترا هم جگری هست
در کوچه ما راست رو، ای دوست، که اینجا
بالا شجری، دل حجری، لب شکری هست
زین بیش مگویید که : این عشق مورزید
ای ساده دلان، تیر قضا را سپری هست
بیچاره بماندیم درین دیر کهن سال
بیچاره شدن حیف، که چون چاره بری هست
تنها رو، قاسم، بسر کوی حبیبان
چون در غلبه قاعده شور و شری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد یار سفر کردهاش میافتد و از غم فراق او سخن میگوید. او اظهار میکند که در این مسیر عشق، هر چند خطرهایی وجود دارد، اما با اتکا به یار، میتوان از آنها عبور کرد. شاعر به دوستانش توصیه میکند که در عشق تردید نداشته باشند و به سمت هدفشان پیش بروند. در نهایت، او به تنهاییاش در این دیر کهن اشاره میکند و دلتنگیاش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: آیا از یار سفر کرده خبری هست؟ که آن ماه، در همه کوچهها و خیابانها در حال عبور است.
هوش مصنوعی: به طور محکم و با اعتماد به نفس گام بردار، نگران هیچ خطر ی در این مسیر نباش. به یارت اعتماد کن، حتی اگر هم تهدیدی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در پایان راه عرفان و سیر و سلوک معنوی، چه خطرهایی وجود دارد؟ حتی اگر در نه گام به پیش بروی، به این دلیل که تو هم قلبی جزئی داری، ممکن است دچار خطراتی شوی.
هوش مصنوعی: در کوچه ما مستقیم حرکت کن، دوست عزیز، زیرا اینجا یک درخت بلند وجود دارد، دلهایی سنگی و لبهایی شیرین هست.
هوش مصنوعی: بیش از این نگوید که این عشق را ول کنید ای دلهای ساده، زیرا برای تقدیر الهی، سپری وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما در این مکان قدیمی و پر آوازه به حال بدی افتادهایم، افسوس که چرا تدبیری برای نجات وجود دارد اما ما از آن بهره نمیبریم.
هوش مصنوعی: قاسم، به تنهایی به کوی دوستان برو، زیرا در اینجا، احساسات و هیجانات غالب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست
مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست
راز دهنت باز نمود آن لب شیرین
که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست
گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی
[...]
ای باد اگرت بر در جانان گذری هست
بنگر که بر احوال جهانش نظری هست
زنهار بگو کز من دلخسته بیندیش
کاین آه جگر سوختگان را اثری هست
بیمار فراقم من و از خود خبرم نیست
[...]
شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست
زان است که با عاشق خویشش نظری هست
ناصح چه ملامت کنی ام روی نکو بین
جز روی من و روی تو روی دگری هست
گفتی که کباب از جگرت میکنم امشب
[...]
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار
بر بام و در دوست پریشان نظری هست
منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
[...]
در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست
در پرده این گرد یتیمی گهری هست
ابلیس ز آدم قد افراخته ای دید
غافل که درین پای علم، تاجوری هست
جز رخنه دل نیست، اگر راه شناسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.