گنجور

 
قاسم انوار

آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان

«الله معک » گفت همه جان کریمان

«الله معک » چیست؟ خدا یار تو بادا

چون یار تو شد یار، شود کار بسامان

با حضرت حق باش بهر حال که باشی

تا مشکلت آسان شود و بخت بفرمان

آسان چه بود کان صنم از پرده درآید؟

کار تو شود چون زر و مشکل همه آسان

ای جان و جهان، نقد تو در خانه خویشست

زین حال چو خوش وقت شدی، دست برافشان

ما را قدحی داد، دل و دین و خرد برد

دیگر چه کند تا پس از این ساقی مستان؟

جایی که نماند ورع و زهد و سلامت

در هر دو جهان عشق بود سلسله جنبان

در حال شود ملک و ملک راکع و ساجد

آنجا که قیامت شود از قامت انسان

قاسم چو ترا دید حیات ابدی یافت

در حضرت واجب شد ازین خطه امکان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

این گنبد گردان که برآورد بدین سان

…ـان

ای منظره و کاخ برآورده به خورشید

تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان

فرخی سیستانی

تاچون ز در باغ درآید مه نیسان

از دیدن او تازه شود روی بساتین

ناصرخسرو

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان

چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟

من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز

یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان

ناگاه گلستانش پدید آرد گلها

[...]

ازرقی هروی

المنه لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگر باره درخشان

المنه لله که آراست دگر بار

دیوان خراسان بسزاوار خراسان

المنه الله که از کشتی عصمت

[...]

قطران تبریزی

آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان

از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان

هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد

هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان

گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه