گنجور

 
۱۳۶۱

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩٩

 

... چو آز اندر زمانه مهلکی نیست

اگر صد اسب داری در طویله

ترا مرکب از آنها جز یکی نیست ...

ابن یمین
 
۱۳۶۲

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٩

 

... گر مسیحی طلب کنی خری است

پی کن اسب فصاحت از پی آنک

رسم ابناء دهر خرخری است ...

ابن یمین
 
۱۳۶۳

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٩٠

 

... قصه پر ز غصه چاکر

لاشه اسبی فتاد مرکب من

بروش از همه خران کمتر

هست آن گاو گوش اشتر دل

اسب صورت ولی بمعنی خر

من بر آنم که داند این معنی ...

... که چو من شهسوار معنی را

نبود خر مناسب و در خور

برهان بنده را ازین غم و رنج ...

... بی عنایت شدست شاه مگر

این یک اسبم ببخش و عمرت باد

تا ببخشی چنین هزار دگر

ابن یمین
 
۱۳۶۴

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩۵

 

... خواهی که شاه خطه آزادگان شوی

ز اسب مراد خویش برغبت پیاده باش

ور بایدت چو ابن یمین کنج عافیت ...

ابن یمین
 
۱۳۶۵

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩٩

 

... بنده را بسته بود بر آخور

لاشه اسبی مناسب اوباش

چند روزست تا فروخته ام ...

... خاصه در دست رندکی قلاش

شاه از آن پس به بنده اسبی داد

چست و رهوار و چابک و جماش ...

... فرش میدانش اگر کنند رشاش

خسروا چون برای اسب نماند

زر بمقدار دانه خشخاش ...

ابن یمین
 
۱۳۶۶

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢١

 

... دولتی زاید خود او هم شد ببخت من ستاغ

بر مثال اسب دزدیده که تا نتوان شناخت

روزگارم هر زمان داغی نهد بالای داغ ...

... منکه چون عیسی نیارم بی خری رفتن براه

هر زمانی دیگرم گیرد چو اسب یام الاغ

رشته صبرم که بودش قوت حبل المتین ...

... خود نباشد هیچ واجب بر رسول الا بلاغ

سایه حق آنکه اسبش را چو خنک آسمان

از مه نو زین و از خورشید میزیبد جناغ ...

ابن یمین
 
۱۳۶۷

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶١۴

 

... متمکن شده در خانه زر می بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق زرین همه در گردن خر می بینم

ابن یمین
 
۱۳۶۸

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴٠

 

... عرضه دار اول زمین بوسم بعزت بعد از آن

گو رهی ز انعام عامت داشتی اسبی پیلتن

گفته یی بودند او و رخش رستم توأمان ...

... گه به پستی آمدی همچون قضای آسمان

بر مثال اسب شطرنج از بساط روزگار

طرح کردش چرخ بازیگر بحیلت ناگهان ...

ابن یمین
 
۱۳۶۹

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧۵

 

... ولی زگردش گردون قوی ضعیف تنم

چنانکه می نتوانم که گردم اسب نشین

وگرچه پیر مسیحا دمم ولی نبود ...

ابن یمین
 
۱۳۷۰

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٠٠

 

... ز بهر یکدو سه من می که آنجوان خوردست

بر اسب کینش سواری نمیرسد چندین

بده هزار حیل حاسدان چنان کردند ...

ابن یمین
 
۱۳۷۱

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٣٢

 

... دست احداث مقید نکند مطلق او

هر که بر اسب مراد دل خود گشت سوار

شاه گیری نکند پس چه کند بیدق او ...

ابن یمین
 
۱۳۷۲

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۴١

 

... هر که طبعش با تو کژ دارد چو فرزین رسم و راه

بنده را در وجه خرجی اسب و استر صرف شد

اینزمان چون وقت رفتن آمدش زین بارگاه ...

ابن یمین
 
۱۳۷۳

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٠

 

... کتان و صوف و کمخاو عتابی

زر و اجناس و غله اسب و استر

ز پالانی و زینی و رکابی ...

ابن یمین
 
۱۳۷۴

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

... کاحوال جهان بسکه بانواع گذشت

ای بس شه با تیغ که بر اسب غرور

چون باد بدست ماند و اتباع گذشت

ابن یمین
 
۱۳۷۵

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

اسبی که مرا میر شرفشه بخشید

هرگز نه جوانش دید و پیری بشنید

جز باره گاو گوش اشتر دل او

کس لاشه خری بصورت اسب ندید

ابن یمین
 
۱۳۷۶

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

... شطرنج هوس با تو از آن میبازم

تا اسب در افکنیم و شهمات کنیم

ابن یمین
 
۱۳۷۷

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۷ - جواب

 

... نماند خوف اگر گردی روانه

نخواهد اسب تازی تازیانه

تو را از آتش دوزخ چه باک است ...

شیخ محمود شبستری
 
۱۳۷۸

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل پنجم » بخش ۷ - حکایت

 

... آب روشن از آن مکدر گشت

بی تعب اسب شیخ از آن بگذشت

کرد اشارت پس آنگه از چپ و راست

سوی اصحاب کین طریق شما است

اسب نفس تو توسن آمد هان

تا نگردی از آن تو سرگردان ...

شیخ محمود شبستری
 
۱۳۷۹

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۲ - برآمدن آفتاب و رسیدن لشکر پیش سام

 

... چو دیدند مر سام را دردناک

فتادند از اسب بر روی خاک

که آیا کجایی و حال تو چیست ...

خواجوی کرمانی
 
۱۳۸۰

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۷ - گفتار اندر خواب دیدن سام، فریدون را

 

... بسان یکی سرو آزاد گشت

همین اسب که بینی تو شاهم بداد

شدم بی حد از لطف او نیز شاد ...

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۷۱
۱۱۷