پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک
بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ
از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم
وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ
با حریفان موافق عمر میبردم بسر
در تماشا و تفرج گه بباغ و گه براغ
ز انقلاب روزگار چون زغن نر ماده طبع
این زمانم بر کلوخ ملک بنشیند کلاغ
بود چون باز سفیدم پیش از اینکسوت حریر
در سیه پیکر گلیمی میروم اکنون چو زاغ
از برای قوت دل گر بخواری بایدم
صندل و سندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ
پیش از این یارستمی در روز شمع افروختن
اینزمان شب می نیارم کرد روغن در چراغ
بودم امیدی که روزی اینشب حبلی من
دولتی زاید خود او هم شد ببخت من ستاغ
بر مثال اسب دزدیده که تا نتوان شناخت
روزگارم هر زمان داغی نهد بالای داغ
از دل پر سوز و چشم اشگبار خویشتن
گه در آتش چون سمندر گه در آبم همچو ماغ
منکه چون عیسی نیارم بی خری رفتن براه
هر زمانی دیگرم گیرد چو اسب یام الاغ
رشته صبرم که بودش قوت حبل المتین
اختلاف روزگار از ضعف کردش چون کماغ
ای نسیم صبحدم ابن یمین آمد بجان
لطف کن احوال او را در گه خلوت بلاغ
عرضه کن بر شاه گیتی و تدارک بر تو نیست
خود نباشد هیچ واجب بر رسول الا بلاغ
سایه حق آنکه اسبش را چو خنک آسمان
از مه نو زین و از خورشید میزیبد جناغ
در دماغ من نگنجد جز باو بردن نیاز
تا بود در سر دماغم باشد اینم در دماغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف روزگار و تغییرات زندگی خود میپردازد. او به یاد روزهای خوب و راحتی که در زندگیاش داشته است، میافتد. به یاد میآورد که چگونه از زندگی لذت میبرده و با دوستانش اوقات خوشی را سپری میکرده و در باغها و مزارع میگذرانده است. اما اکنون در شرایط بد و سختی به سر میبرد و روزگار بر او سخت گذشته است. او خود را به مانند کلاغی میبیند که در دنیای تاریک با مشکلات جدی مواجه است. شاعر از ناتوانیاش در تحمل این وضعیت و از فقدان امید در آینده سخن میگوید. او احساس میکند که قدرت صبرش در حال کاهش است و در این احوال از خداوند مدد میطلبد. در نهایت، او به منحصر به فرد بودن حالش اشاره میکند و میخواهد حالش را به کسی که در مقام رسول است، منتقل کند تا شاید کمکی دریافت کند.
هوش مصنوعی: قبل از این روزها، من دوران خوبی داشتم و احساسم و وضعیت زندگیم به گونهای بود که با آرامش و آسودگی زندگی میکردم.
هوش مصنوعی: به دنبال خوشی و خوشگذرانی بودم و در باغهای سرسبز سرگردان بودم. از شادی و لذت، کاخهایی در دل باغها ساختهام.
هوش مصنوعی: من با دوستانم وقت خود را به تماشای زندگی میگذراندم و گاهی به باغ و گاهی به گردش میرفتم.
هوش مصنوعی: از تغییرات و نوسانات زمان، مانند زغن نر، طبیعت من تحت تأثیر قرار گرفته و بر روی خاک و زمین پادشاهی مینشینم، به مانند کلاغ.
هوش مصنوعی: من در گذشته مانند باز سفید بودم، اما اکنون که در دنیای تاریک و ناامیدی به سر میبرم، شبیه زاغ سیاه شدهام. در زمان قبل، پوشش زیبای حریر را داشتم، اما حالا در شرایط بد و ناپسندی هستم.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن قدرت دل، اگر بخواهم در سختی و فقر زندگی کنم، هیچ چیز جز چوب ارس و تاغ پیدا نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: قبل از این، یارستمی شمعی روشن میکرد، اما اکنون در شب، چنان حالتی دارم که روغن چراغ را به یاد نمیآورم.
هوش مصنوعی: من امید داشتم که روزی این شب، روزی خوشی برای من به ارمغان آورد و حالا آن امید نیز به یاری من رسیده و به بخت من افزوده شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مثل یک اسب دزدیده که نمیتوان آن را شناسایی کرد، در هر زمان از زندگیام با مشکلات و دردهای تازهای روبهرو میشوم که بر دوشم سنگینی میکند. به عبارت دیگر، در زندگیام هر لحظه با چالشها و سختیهایی مواجه میشوم که به نوعی نشاندهندهی عذاب و رنجی همیشگی است.
هوش مصنوعی: از دل پر از سوز و چشمان اشکبارم گاهی شبیه سمندر در آتش هستم و زمانی مانند آب، آرام و ساکن.
هوش مصنوعی: من مانند عیسی نیستم که بدون مرکب به راه بروم، بلکه هر بار که میخواهم حرکت کنم، مثل اسب یا الاغ دوباره در بند میافتам.
هوش مصنوعی: رشته صبر من که به اندازهی یک طناب محکم و نیرومند بود، به خاطر سختیها و تغییرات روزگار، به اندازهی یک بند نازک و ضعیف شد.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، دلنواز و خوشبو، به من برسان که یمین به جان آمده است. لطف کن و حال او را در مکانی خلوت و آرام خبر بده.
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که انسان باید در برابر قدرت و سلطنت، خود را عرضه کند و تدارکات خود را هم بیاندیشد. اما در نهایت، هیچ چیزی بر پیامبران واجب نیست جز آن که پیام رسانی کنند. به عبارتی دیگر، رسالت اصلی آنها فقط انتقال پیام الهی است و چیزی بیشتر از آن نمیطلبند.
هوش مصنوعی: سایه خداوند بر کسی است که اسبش را مانند آسمان خنک و تازه از مه زین کرده و از تابش آفتاب لذت میبرد.
هوش مصنوعی: فقط زمانی میتوانم چیزی را در ذهنم جا بدهم که نیاز به آن را برای خودم احساس کنم، تا آنکه این نیاز در سرم باقی بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ
ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ
از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر
و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ
سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک
[...]
شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فراغ
می نزیبد بد کنی در پیش مسکینان دماغ
داغ هجرانم نه بس، خالم به رخ هم می نمای
چند سوزم وه که داغی می نهی بالای داغ
بهترین حاجات آن کایی شبی پیشم چو شمع
[...]
مژدهای دادم صبا کآمد گل خوشبو به باغ
با گل رویش بود از باغ و گل ما را فراغ
گل دو هفته بیش نبود در سرابستان ولی
حسن او و عشق من هر لحظه می گیرد بلاغ
عشق بلبل با گل بستان دو هفته بیش نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.