شهریار جهان طغایتمور
ای چو حاتم بمکرمت شده فاش
وی چو باد خزان و ابر بهار
دست تو زرفشان و گوهر پاش
بنده را بسته بود بر آخور
لاشه اسبی مناسب اوباش
چند روزست تا فروخته ام
کرده وجه معاش خود ز بپاش
وجهکی مختصر چه بر دارد
خاصه در دست رندکی قلاش
شاه از آن پس به بنده اسبی داد
چست و رهوار و چابک و جماش
صورتی آنچنانک بر نکشید
مثل آن نوک خامه نقاش
گرچه سمش چو تیشه فرهاد
هست در کوهسار سنگتراش
بگسلد از سبکروی باری
فرش میدانش اگر کنند رشاش
خسروا چون برای اسب نماند
زر بمقدار دانه خشخاش
مرکب شهریار هم نتوان
بهر خرجی خود فروخت بلاش
عیش ممکن نباشدم بی شک
گر نخواهم ز شاه وجه معاش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زندگی خود و وضعیتش میپردازد. او از شهریاری متواضع سخن میگوید که همچون حاتم بخیل و بخشنده است. شاعر در ابتدا مشکلات مالی و وابستگیاش به دیگران را شرح میدهد و به وضعیتی اشاره میکند که به او اسبی دادهاند تا بر آن سوار شود. این اسب، چابک و زیباست، اما شاعر به معضلات مالی و ناتوانیاش در تأمین مخارج زندگی اشاره میکند. او درمییابد که عیش و خوشی بدون حمایت مالی از شاه ممکن نیست و مشکلات معیشتی او را آزار میدهد. این شعر در نهایت به ناچاری و نیاز شاعر به کمک دیگران اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ و بینظیر جهان، تو همچون حاتم طایی هستی که با کرم و سخاوتمندیات همه جا را پر کردهای.
هوش مصنوعی: او مانند باد خزانی و ابر بهاری است، دستت پر از آذین و جواهر است.
هوش مصنوعی: بنده به زنجیر کشیده شده بود و کنار خوراکگاه حیوانی قرار داشت که مناسب افرادی بیفرهنگ و بیادب بود.
هوش مصنوعی: چند روزی است که برای تأمین مخارج زندگیام، به فروش چیزهایی که دارم پرداختهام.
هوش مصنوعی: چقدر کم و مختصر است که یک شخص معمولی یا بیاعتنا، به ویژه وقتی در دست فردی خوشتیپ و بیپول باشد، چه تأثیری میتواند بگذارد.
هوش مصنوعی: شاه پس از آن، به خدمتگزار خود اسبی تندرو، چابک و با استعداد بخشید.
هوش مصنوعی: صورتی همچنان زیبا و دلنشین دارد که شبیه نوک نرم و لطیف قلم نقاش است.
هوش مصنوعی: هرچند که زهرش همچون تیشهی فرهاد در دل کوههای سنگی قوی و آسیب زننده است، ولی باز هم کارش را میکند.
هوش مصنوعی: اگر بار سبک و بیاهمیتش را رها کند، میدانش را با تردید و ناپایداری پر خواهند کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که برای اسب چیزی از طلا و نقره باقی نمانده باشد، مانند دانههای خشخاش به اندازهی بسیار کم و ناچیز است.
هوش مصنوعی: مرکب پادشاه (سلطان) حتی نمیتواند به خاطر هزینههایش فروخته شود.
هوش مصنوعی: من بدون کسب روزی از شاه (حاکم) نمیتوانم زندگی خوشی داشته باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خویشتن پاک دار و بیپرخاش
هیچ کس را مباش عاشق غاش
خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
چون مرا خون دیده جوش گرفت
[...]
ید او قدرتست و وجه بقاش
آمدن حکمش و نزول عطاش
گرد عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشهها ز بهر تراش
منم اندر قلندری شده فاش
در میان جماعتی اوباش
همه افسوس خواره و همه رند
همه دردی کش و همه قلاش
ترک نیک و بد جهان گفته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.