گنجور

 
ابن یمین

ای شهنشاه بختیار که هست

در همه کار دولتت یاور

هرکجا رایت تو روی آرد

نصرت ایزدش بود رهبر

شهریاران نهند بهر شرف

بر سر از خاک پای تو افسر

از ره بنده پروری بشنو

قصه پر ز غصه چاکر

لاشه اسبی فتاد مرکب من

بروش از همه خران کمتر

هست آن گاو گوش اشتر دل

اسب صورت ولی بمعنی خر

من بر آنم که داند این معنی

شاه گیتی پناه دین پرور

که چو من شهسوار معنی را

نبود خر مناسب و در خور

برهان بنده را ازین غم و رنج

تا نگهداردت ز غم داور

مرکبی باد پای بخش مرا

بسرین فربه و میان لاغر

راهواری بخوشروی چون آب

رهنوردی بتیزی صرصر

تا نباشد گمان که با بنده

بی عنایت شدست شاه مگر

این یک اسبم ببخش و عمرت باد

تا ببخشی چنین هزار دگر

 
 
 
عنصری

رامش افزای باد و نیک اختر

بر ملک اورمزد شهریور

نامور میر نصر ناصر دین

بوالمظفر که عزم اوست ظفر

رؤیت و خلق اوست جان و خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

دی ز لشکر گه آمد آن دلبر

صد ره سبز باز کرد از بر

راست گفتی بر آمد اندر باغ

سوسنی از میان سیسنبر

گرد لشکر فرو فشاند همی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

ای جهان را به راستی داور

ملک عدل ورز دین پرور

عالم افروز نام مسعودت

ملک را همچو تاج را گوهر

گنج پرداز دست معطی تو

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۸۷ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

طالع از طالعت عجایب‌تر

کس ندیدی عجایب دیگر

گه به چرخت برد چو قصد دعا

گه به خاک آردت چو عزم قدر

گه به دستت ببندد از دل پای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۸۰ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

رایت شهریار دین گستر

سایه افگند بر جهان یکسر

مسرعات فلک رسانیدند

خبر فتح او بحر کشور

رونقی یافت ملت ایزد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۲ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه