گنجور

 
۱۱۸۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۱ - جنگ گردن کید و همه هندیان با فرامرز و ایرانیان و گریختن کید و لشکراو

 

... سر گاو ماهی ز نعل سوار

بتوفید بر شد به گردان غبار

بیفشاند خون از تن ژنده پیل ...

... همه گرد مرد و دلیر و سوار

سر هند باری ز خنجر به بار

فکندند برکید و گشتند خوار ...

... نزیبد شما را سلاح نبرد

بدانید کاین تیرباران بود

خروش نبرد سواران بود ...

... برآمد غو پیل و شیر و پلنگ

دگر باره از نو برآمد نبرد

دو رویه برافراشته پیل و مرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۲ - گفتگو کردن فرامرز با گردان ایران (و) پا سخ دادن نوشاد

 

... شود نزد کاوس کی چون رهی

شود رام و آید بدین بارگاه

بجز آشتی نیستمان هیچ راه ...

... گل کیری و نسترن صدهزار

برون آید از پهلوی جویبار

هوا مشکبار و زمین مشک بوی

بتان سوی باغ و چمن کرده روی

همه کشته بینی جهان نیشکر

درختان یکایک همه بارور

مرآن مرز را نام باشد کلیو ...

... دهی که درش شهریار دگر

چو کیدش همه کار و بار دگر

چو کیدش هزاران کمربند پیش ...

... دلیران و کارآزموده سران

برفتند و بستند یک رویه بار

همه بامداد از در کارزار

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۳ - رسیدن فرامرز به شهر نیک نور و جنگ کردن فرامرز با نوشدار و گرفتار شدن نوشدار به دست فرامرز

 

... فرامرز یل گو شه تاجدار

فشاندند شمشیر و خنجر ز بار

پذیره شدندش کهان و مهان ...

... بدو گفت کای مهتر سیستان

مبارک پی تو به هندوستان

رهاندی ز بد مرز نوشاد را ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷۰ - درخواستن فرامرز از کید هندی به جهت هر دو دختران او (و)دادن کید

 

... نثاری فشاندند بر هر چهار

یکی غلغل افتاد در هند بار

در گنج بگشود و کید گزین ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷۳ - سؤال کردن پیر برهمن از فرامرز

 

... به دستور و گنجور و جنگی سپاه

بیاراسته خسروی بارگاه

یکی مطبخ از آتش و آب و گل ...

... درختی برآورده آن تیره کوه

همه شاخش از بار گشته ستوه

جهان سر به سر شد از آن تیره سنگ ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷۴ - جواب دادن فرامرز

 

... دلش خسرو و دست جنگی سپاه

زبان پاک دستور و تن بارگاه

همان مطبخش معده و چشم و روی ...

... خرد شاه میوه سخن های نغز

همان بار گفتار پاکیزه نغز

به گیتی چنان دان که شاخ خرد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم

 

... پس از غلغل و گریه بی شمار

بشد کید و بشکست زنار و بار

درآمد به دین خداوند هور ...

... ایا باج نزدیک شاه آورند

دگر سر بر این بارگاه آورند

چو آن مرز یکسر به دست آوریم ...

... سپهر روان پیش تو بنده باد

بفرمود خسرو به سالار بار

از آن پس که خوان خورش را بیار ...

... برآمد تبیره ز درگاه شاه

رده برکشیدند بر بارگاه

ببستند بر پیل رویینه خم ...

... نهادند بر کوهه پیل تخت

به بار آمد آن خسروانی درخت

بیامد نشست از بر پیل شاه ...

... پس پشت خورشید پیکر درفش

یکی باره ای برنشسته سمند

به فتراک بر حلقه کرده کمند ...

... تو گفتی زبند آمدستی رها

بیامد بسان درختی به بار

بسی آفرین کرد بر شهریار ...

... چو بشنید پند جهاندار نو

پیاده شد از باره تندرو

زمین را ببوسید و بردش نماز ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۵ - نامه نوشتن فرامرز به طورگ

 

... فرستاده آمد به پای حصار

از آن ره نشینان در خواست بار

چنین گفت کاهوی گردنفراز ...

... بفرمود تا برگشادند راه

فرستاده آمد سوی بارگاه

زبان کرد چون تیر و دل چون کمان ...

... نه شاه من از شاه او کمتر است

گه کینه صدبار از او برتر است

دژ و لشکر و مرز و دریای آب ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۸۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۷ - شبیخون زدن طورگ بر فرامرز و شکست خوردن طورگ

 

... همه مانده و خفته جوشن به بر

همان بار نگشاده یک تن کمر

همه اسب با زین و برگستوان ...

... به تنها تن خویشتن بی گروه

به یکباره از جای برکندشان

به لشکر گه خود برافکندشان ...

... همه بختشان اندر آمد به خواب

به یکبار از جا برانگیختند

بدان ژرف دریا فرو ریختند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۰ - گرفتن فرامرز،حصار را و کشتن طورگ ونامه نوشتن به شاه کیخسرو و پاسخ یافتن

 

... روان گشت با خون ز تن ها روان

روان گشت از خون یکی رودبار

زخون سرخ گشته دژ و کوهسار ...

... نه دژ بد نه دژبان نه گردان پدید

همه باره دژ بینداختند

بکندند و یکسر بپرداختند ...

... ببخشودشان مهتر نامدار

بفرمود تا باز بستند بار

برفتند و از دژ برآورده گرد

به هامون از آن باره تیزگرد

به شادی به زیرآمد آن شیردل ...

... بیامیخت در معانی به مشک

ببارید بر روی کاغذ روان

ز دریای فکرت به سر شد روان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۶ - لشکرکشیدن رای هندی به جنگ فرامرز و رفتن فرامرز به رسم فرستاده،نزدیک رای

 

... که چون کرد مرد مهندس شمار

فزون آمد از پانصد بار هزار

چو از شهر بیرون نهادند پای ...

... پیام آوریدست نزدیک تو

ببیند یکی رای باریک تو

طلایه از آنجا روان گشت باز ...

... نمازش نمود آن یل نامدار

پس آنگه گشود از در درج بار

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۹ - گذشتن فرامرز از آب و رزم کردن با مهارک

 

... شتاب آوریدن به جای درنگ

همه انده و رنج بار آورد

پشیمانی و غم به کار آورد ...

... فرامرز گرد افکن نامدار

چو تنگ اندر آمد سوی رودبار

ز پشته مهارک زمین برگشاد ...

... که یکسر برآرید بر زه کمان

بر ایشان ببارید همچون تگرگ

ز ابر کمان تیر باران مرگ

سپه چون به ترکش درآورد چنگ ...

... سپاه از پی او همه با شتاب

چو شیران نشستند بر بارگی

کشیدند خنجر به یکبارگی

سپاه از دو رویه رده برزدند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۶ - نامه شاه کیخسرو به فرامرز

 

... به بزم اندرون ابر گوهر نثار

به رزم اندرون ابر شمشیر بار

تویی شوکت و فر و برز کیان ...

... رسید آنچه گفتی به نزدیک ما

وزآن تازه شد رای باریک ما

به دل شاد گشتم زگفتار تو ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۲ - عاشق شدن دختر کهیلا بر فرامرز

 

... چنان تیز شد مهر بر خوب چهر

که آتش ببارید بر وی ز مهر

سگالید تا چون کند چاره ای ...

... که چندان بلا ریختی برسرم

که خون بار شد چشم پرگوهرم

ولیکن اگر بر سرم روزگار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۵ - دادن شاه کهیلا،دختر را به فرامرز

 

... ز اسب و ز اشتر فزون از شمار

بیاورد گنجور و فرمود بار

فرستاد یکسر بر پهلوان ...

... چنان تازه شد جان هر دو ز مهر

تو گفتی که بارید مهر از سپهر

به بوس و کنار و به شادی و ناز ...

... ز آواز رامشگر و نای و نوش

جهان بود یکبارگی پرخروش

دو هفته بدین گونه رامش گزید ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۸ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را

 

... نباید بدو بودن ایمن به جان

که هر بار فیروزه باشد به جنگ

بود روز کاید سرش زیر سنگ ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۳ - برداشتن فرامرز،گنج گرشاسب را

 

... کز آن گنج گرشسب گرد سوار

که دادی به من زان نشان چند بار

کدامست بنمای اکنون به من ...

... زدوده شود تیرگی ها ازو

سوی خوبی آرد دگر باره روی

به پارنج خویش این گرانمایه گنج ...

... بسی شیر و پیل و بسی اژدها

سرانشان جدا کرده ام بارها

به خنجر دل کوه بشکافتم ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۸ - دیدن فرامرز،دخمه هوشنگ شاه

 

... چو برخواند از این گونه گرد دلیر

ز کار و ز بار جهان گشت سیر

ا زآن پس روان شد به کاخ بلند ...

... همیدون مبند اندر آن چیز دل

که ناگاه گردی ز بارش خجل

مدار ای پسر دشمن خورد خوار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۱۹۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان

 

... زحل پاسبان و مهش پرده دار

همان تیر و بهرام سالار بار

سپهبد چو آن برزکه را بدید ...

... بگسترد بر خاک تاریک مهر

دو لشکر دگر باره بر هم زدند

تو گفتی به نی آتش اندر زدند ...

... سرش پر ز خشم و دل اندوهگین

برانگیخت پولاد سم بارگی

به نیزه درآمد به یکبارگی

بر آن نره دیوان یکی حمله برد ...

... بدان سان که بر غرم تازد پلنگ

ز چاچی کمانش ببارید تیر

ز تیرش بر خاک شد آبگیر ...

... در دژ ببستند جنگ آوران

ببارید از آن کوه سنگ گران

فرامرز از آن جایگه بازگشت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۲۰۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۸ - آوردن سیه دیو،گنج را به نزد فرامرز

 

... اگر لشکری باشد ار کاروان

به یکبارشان پاک بی جان کنم

دل و دیده شان زار و پیچان کنم ...

... بسی مردمان آوریده به کاز

بفرمود تا بار کرد آن همه

به پیش اندر افکند گنج و رمه ...

... اگر کوه و دریا شود پر ز تیغ

و گر تیغ بارد ز بارنده میغ

ز بهر مراد تو ای پهلوان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۵۸
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۵۵