گنجور

 
۱۰۱

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - اخوانیه

 

... ز جرم دیده موری نه آسمان سازد

ز بس درستی عزمش کف مهندس او

ز نیم قطره دو صد بحر رایگان سازد ...

فصیحی هروی
 
۱۰۲

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۹

 

... نتابیده بر خندقش آفتاب

چو فکر مهندس عمیق و پرآب

قدسی مشهدی
 
۱۰۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

... مصورگونه از رویت دهد حسن مثالی را

مهندس نسخه زابرویت برد شکل هلالی را

اگر پای نگاهت در میان نبود که خواهد کرد ...

فیاض لاهیجی
 
۱۰۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

... امیرالمومنین حیدر علی بن ابیطالب

منجم طفل نادانش مهندس لام الف خوانش

محیط و مرکز و محور علی بن ابیطالب ...

اسیر شهرستانی
 
۱۰۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۶

 

... بگذر از وهم فلک تازی که فکر آدمی

می کشد خط بر زمین هرگه مهندس می شود

کیست تا گیرد عنان هرزه تازان خیال ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۶

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - قصیده در تعریف میرزا نصیر طبیب اصفهانی

 

... کاردش بر استخوان آید همی

گر مهندس اوست بطلمیوس نیز

بر درش زانو زنان آید همی ...

آذر بیگدلی
 
۱۰۷

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - قصیده در تعریف احمدخان خویی دنبلی - ماده تاریخ ۱۱۹۱ ه.ق

 

... خصوص حال که از بهر عیش اهل کمال

مهین مهندس اقبال خان خانانی

بساعتی که بر آراست دولتش ز سعود ...

آذر بیگدلی
 
۱۰۸

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸

 

... بهر بهره نقشی مناسب فتاد

مهندس بهر نقش نامی نهاد

هم از مهر خود داد پیوندشان ...

آذر بیگدلی
 
۱۰۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲

 

... ز عنبر گلش وز زر و سیم خشت

مهندس به اشکال اقلیدسی

نهادش بناها همه هندسی ...

آذر بیگدلی
 
۱۱۰

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

... یک تنه بر قلب روان تاخته

ز ابروی کج تیغ مهندس بناز

بررخ ارباب نیاز آخته ...

نورعلیشاه
 
۱۱۱

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱

 

... ندارد در هنرها هیچ ثانی

مهندس باشد و سرباز و جنگی

زبان ها داند از لفظ فرنگی ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۲

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۶۱ - رقم باشی گری و تیول میرزا جعفرخان مهندس باشی

 

آنکه مهندس نظام قدر و محاسب مهام بشر که طاق نه رواق گردون بی قایم و ستون افراشته و تدبیر مصالح املاک بتدویر دوایر افلاک مقرر داشته ذات اشرف ما را واسطه نظم دین و دولت ورابطه جمع شرع وشوکت کرد وضبط ثغور اسلام وجبر کسور انام را بعهدة اهتمام ما سپرده بر ذمت همت ما بحکم شرع مطاع و فرمان واجب الاتباع تمهید نظامی رایق و تجدید قراری لایق که موجب رضای خالق و عصام خلایق شود لازم آمد تا مقلدان شریعت غرا و متقلدان سیف غزا در اجتهاد ادآب جهاد مستبد بر مقابله و مقاتله اعدای دین مستعد گشته شوکت اسلام از صدمت خصام مصون و حوزه ملک از مداخلت شرک مصون آید فعلی هذا هر که رموز قتال و رسوم جدال را بقانون نظام متین و آیین دین مبین بهتر و برتر داند و دارد و شرط جهاد و دفاع و ضبط بلاد و بقاع را بطرح و طرز سدید سزا و بجا آید و آرد فزون از حد و حساب منظور نظر عاطفت نصاب آید عالیجاه فطانت و فراست انتباه سلاله السادات العظام میرزا جعفر مهندس که در بدایت جوانی حسب الاشاره بتحصیل هندسی و ریاضی و تکمیل آداب نظام بمملکت انگلیس مأمور شد پس از مدتی که حصول علم مأمور برا حایز بحضور باهرالنور ما فایز گشت او را در علم و عمل بر وجه اتم و اکمل آزمودیم فی الحقیقه در حساب و هندسه که بفنون ریاضی و تعیین قلعه و سنگر و ترتیب لشکر و معسکر کامل و ماهر بود و ذهن و قادش و فکر نقادش در حل اشکال ریاضی بر مفترعات اقلیدس و مخترعات بطلمیوس غالب و قاهر در ازای این حسن تعلم بر همگنان تقدم یافته مهندسین سرکار اشرف را باشی و خدمات شایسته از او ناشی گشته مقرر داشتیم از این حسن تعلیم مستوجب مزید احسان و تکریم آید متوجهات قریه فلان را در هذه السنه فلان بموجب تفصیل بتیول ابدی و سیور غال سرمدی عنایت فرمودیم الخ

والسلام

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۳

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۷۶ - خلاصه ای است از مطالب فریدون میرزا که از تبریز به خراسان نبشته

 

... منظور این است که پانصد تومان مستمری او را مقرر دارند از مالیات دهات ملکی خودش باشد در حقیقت پانصد تومان تیول بشود و حق این است که هر چه مالیات در شهر و دهات بخودش تعلق میگیرد نه رعیت باید از پانصد تومان محسوب شود

مواجب ملاعلی مواجب میرزا ابراهیم مهندس

این دو نفر باین سبب سوختند که مواجبشان داخل امیرزاده ها بود به آن ها نمیدهند اما نه به آن شدت ها تند باید رفت نه این قدرها کندغ که هر دو خلاف حکم و فرمان والا بود حالا اگر مقرر فرمایند امیرنظام مال هر کس را بصاحبش بدهد

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۴

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته

 

... روز وشب ما جمله چو روز رمضان است

به خدا اغراق شاعرانه چندان نداشت هرگاه امسال هم مثل پارسال میکردم عیالم از دستم در میرفت آن طفلک هم قرض و خرجش ده برابر میشد دوازده دینار نخوردن و تهمت دوازده هزار تومان بتن خریدن کار آدم عاقل نبود لابد شدم مداخل ابابی و تیولی را باجاره دادم پسر حاجی محمدخان را بهتر از مهندس و جبه خانه دانستم او هم در حکم فرزند من است و طمع و توقع این که از دهات من بخورد و ببرد ندارد گرسنه و برهنه و قلفچی و حسرت بدل و بقول کربلایی طمارزو دلارزو نیست و کوچک دل و متعارف و خوش زبان و با سلولک هست تفاوتی که با بچهای خودم دارد همین است که این از من احتیاط دارد آنها ندارند و خرج مهمانداری و دشمن داری و دوست نگاهداری از او و بواسطه او بار من نمیشود و از آنها لابد و ناچار است که باید حکما و حتما بشود سنه الله قد خلت من قبل ولن تجد لسنه الله تبدیلا

انصاب کن هرگاه پسر حاجی محمدخان در آن ولایت باشد و پسر من خانه نشین چه حسنی دارد ماندن صادق در آنجا امروز مصرفی ندارد مگر همین که مادر و خواهر او در آن ولایت غریب وبی کس نباشد و من با وصف بودن تو در آنجا بعد از فضل و کرم خدا آنها را نه غریب و بی کس نباشد و من با وصف بودن تو در آنجا بعد از فضل و کرم خدا آنها را نه غریب میدانم و نه بی کس و میرزا طاهر را بچندین جهه لازم و واجب میدانم که متوجه امور آنها باشد البته تا صادق آنجاست او را دلجویی کن بدلگرمی بر سر این خدمت باشد و چون آن برادر ساخلو ودایم التوقف مهرآباد نخواهد شد هیچ کس را بهتر از محمدعلی خان نمیبینم که غالب اوقات در مهرآباد بماند اما تو خاطر جمع باین سخن مشو رختخوابت را مثل همیشه در شاه زکریا مینداز دایم باید از حال همگی باخبر باشید هر هفته بنیابت من زیارت عروس مانوس را که جانم فدای جانش باد بروی ودست و روی و سر و سینه و سر و پستان بهتر از بستان او را عوض من ببوسی وهمیشه از سلامتی احوالش ان شاءالله تعالی مرا زنده کنی خدا میداند که من برای آن دختر آرام و قرار ندارم و اگر چه از او دورم خودم اینجا ولی جان من آنجاست دیگر از وضع خویش و قومی و برادری واتفاقی که تمامی اولاد مرحوم حاجی فضل الله حتی ورثه مرحوم خالویی فتح الله خان با هم کرده اید بسیار بسیار امیدوار شدم البته البته باید با هم هم یکی باشید و دست از هم ندهید این حرف و سخنی که در میان خودتان با میرزا سیدمحمد دارید از میان بردارید بمحمدرضا خان نوشتم که فرق و توفیر در خویش و قومی منظور ندارد و همه اگر از من هستید باید با هم باشید و این یک زن و دو سه طفلی که از من در آنجا میماند طوری راه ببرید که ان شاءالله تعالی بهتر از اوقاتی باشد که خودم و برادرهای مرحومم و پسرهایی که مانده اند و الحمدالله پهلوی من هستید و هیچ یک حالا در اینجا نیستید بگذد بنی آدم اعضای یکدیگرند ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۵

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۲۳ - خطاب به خاکپای خاقان مغفور

 

عرضه داشت کمترین غلام جان نثار عباس قاجار بموقف بار یافتگان حضور ساطع النور شاهنشاه جم جاه جهان پناه سایه رحمت یزدان مایة رافت سبحان پادشاه عادل باذل شهریار ابرکف دریادل خدیو معدلت پرور داور مرحمت گستر قبلة عالم و عالمیان روحی و روح العالمین فداه میرساند که بعد از آن که غلام فدوی تکیه به تایید آلهی و طالع بی زوال شاهنشاهی کرده ار سنگر نادری بمحاصره خبوشان رفت عالیجاه سهراب خان سرتیپ را با سربازان شقاقی و مراغه وتفنگ چیان قایین و نشابوری و جمعی سواره و چند عراده توپ بدروازه مشهد نشاند و خود با بقیه سرباز و سوار وتوپخانه بدروازه شیروان نشست و افواج قاهره سرباز را از هر طرف بکندن مارپیچ و بردن نقب و پیش بردن سنگر و پر کردن خندق مأمور داشت و غلام زاده درگاه آسمان جاه قهرمان میرزا را بعد از ورود از سبزوار با عالیجاه محمدرضا خان بر سر آنها گماشت

از آن طرف عالیجاه سهراب خان بمهندسی موسیو بروسکی مهندس سنگرهای سربازان شقاقی را از سه جا بکنار خندق برد و سنگر سربازان مراغه را بسرهنگی عالیجاه حسین پادشای مقدم بده زرعی دروازه مشهد رساند و سنگر دیگر به عالیجاهان امیر اسدالله خان خزیمه حاکم قایین و میرزا حسین خان در ورودی سرکرده نشابوری محول کرد در این طرف عالیجاهان حاجی قاسم خان سرتیپ فوج خاصه و محمدعلی بیک بیات ماکو سرهنگ فوج دویم بمهندسی مستر پیگ انگلیس و سعی مستر شی سنگرهای خود را از چند جا بخندق رساندند از هر جانب توپ ها در سنگرها گذاشته شد نقب ها بمیان خندق رسید برج و بدنه یک طرف قلعه بضرب توپ های بزرگ با زمین یکسان شد خمپاره کار را بر محصورین تنگ کرد و خانه بسیاری خراب شد زیاده از یک هزار و پانصد نفر بزرگ و کوچک بضرب گلوله خمپاره و توپ در شهر بقتل رسید توپ و شمخالی که داشتند بی فایده و ثمر شد جمعیت هایی که چند بار روز و شب بر سر سنگر عالیجاه سهراب خان هجوم کردند مغلوب و مقهور برگشتند چنان که جمعی از آنها خود را از صدمه سپاه منصور بخندق انداختند جنگ از لب خندق و پشت خاک ریز بمیان خندق کشید و سه شب متوالی از غروب افتاب تا طلوع صبح جنگ بود کار از توپ و تفنگ بکارد و نیزه و سنگ انجامید مقارن این احوال مرحمت های شاهنشاه عالم پناه روحنا و روح العالمین فداه پی در پی ظاهر شد پول و خلعت شاهانه رسید سواره و پیاده فوج فوج وارد گشت یاس و پریشانی محصورین و شوق و امیدواری خدمتگزاران زیاده شد محصورین از جنگ خندق و خرابی دیوار و ضرب گلوله توپ و خمپاره و انباشتن خندق و بسته شدن دروازه باضطراب افتادند و بنای شورش گذاشتند رضاقلی خان اول عزم فرار کرده چون از هیچ طرف راهی نیافت عالیجاه نجف علی خان را که پیشتر از او به اردو آمده و طوق بندگی بگردن گرفته بود و واسطه عفو تقصیر کرد و خواهش کرد که برای اطمینان او و اهالی شهر که مال و جان خود را عرضه تلف نموده بودند فدوی دولت قاهره جناب قایم مقام او را و مردم را آسوده دارد و نزد این غلام آرد – این غلام خواهش او را قبول نکرده آخرالامر رضاقلیخان لابد و ناچار با هزار تشویش و اضطراب بلباس مبدل از قلعه بیرون آمده خود را بچادر فدوی دولت قاهره قایم مقام انداخته و او را شفیع خود ساخته و امروز که جمعه هجدهم است مشارالیه سرافکنده و شرمسار با هزار عجز و انکسار باتفاق قایم مقام شمشیر بر گردن خود را بپای اسب خورشید مرحمتی شاهنشاه روح العالمین فداه انداخت بالفعل او مغلوب و مقهور خایب و خاسر در اردوست و برج و باره شهر سپرده غازیان منصور و شوکت دولت روزافزون بمیامن اقبال بی زوال اعلی حضرت خسرو بی همال بر همه دور و نزدیک خصوصا افغان و خراسانی که همه آنها حضور دارند آشکار گشت و برای ابلاغ این خبر عالیجاه مقرب الحضرت محمدطاهر خان روانه آستان همایون شد و مفصل اوضاع ایام محاصره بعرض او محول گردید

غلام فدوی کمتر چاکری دولت قاهره میباشد و آن چه شده بفضل خدا و امداد بخت بلند سایه خدا میداند و دامن جان نثاری بر کمر زده بهر خدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد الامر الاشرف الاقدس الارفع الاعلی مطاع ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۶

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » رساله عروضیه

 

... پیغمبر ما صلی الله علیه و آله بمکتبی نرفته و ابجدی ناخوانده معلم علوم اولین و آخرین بود و مقنن رسوم دنیا و دین

کذلک امثال این امور از کسانی که سلطنت کونین را حایزند و درک افهام ما از کنه احوالشان عاجز بعید و بدیع نیست خواه پادشاه عهد باشند یا در خوابگاه مهد عجبی نباشد که طرح افلاک را مهندس شوند و شرح اسرار را مدرس و علم ازل را محقق و پیر خرد را مصدق

ولکن در سایر مواد تصدیق طایفه متعلمان بر کمال فضل معلم چنان است که امام جماعت را سلسله اجازت منهی بماموم گردد و جناب شیخ از عوام شهر بر ثبوت فضایل واجتهاد خود در مسایل فتوا کند و امضا ستاند و عرض عرفان و افضال نزد صبیان و اطفال نیز بعینها مثل اسب تازی و نیزه بازی حق نظر مافی در مدرسه چهارباغ اصفهان است و تصدیق شجاعت خواستن از طلاب رشت و مازندران ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۷

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت دوم

 

... شاه جهان آن گاه بگاه جهان خرامد که پیش کاران قاهر و استادان ماهر قصور و ایاوین را بنقوش نو آیین بنگاشته باشند و خدور و بساتین را بورد و ریاحین آراسته بنقصی در بزم طرب باشد و نه گامی محتاج طلب

علی هذا قومی از بنی نوع انسان که در طی عهود و ازمان عشق دارایی گزیده کشور آرایی نمودند هر چند بظاهر خسرو روی زمین بودند و صاحب تاج ونگین ولیکن در واقع و نفس الامر حکم خادمی موسس و چاکری مهندس داشتند که قبل از تشریف اروغ سلطان برای ترتیب خیمه و خرگاه و تنظیف صفه درگاه بیورت اردوی همایون مأمور گشته ظرایف و زخارف زمانه را برای مصارف پادشاهانه جمع آرد و همت بر آن گمارد که خیل سلطان را هنگام ورود من جمیع الجهات راتبه عیش مهنا موجود و مهیا باشد

بالمثل کیومرث که واضع رسم سلطنت بود مثال شیخی ادیب که طفلان کتاب را تعلیم آداب دهد خلق نوآموز را از رموز طاعت این درگاه واقف و آگاه ساخت و هوشنگ باهوش و هنگ که میوه از شاخ و آتش از سنگ جست حکم سالارخوانی داشت که سکان ربع مسکون را که بر سفره احسان و جود طفیل وجود همایونند لذا برگ و نوا دهد و اسباب طبع و شوی آرد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۱۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۷

 

... مست این نشیه گریزد زمی و میخانه

طاق ابروی تو را تا که مهندس بوده

کش بود کعبه باطراف و میان بتخانه ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۵ - سنائی غزنوی قُدِّسَ سِرُّه

 

... همه شاگرد و او مدرس شان

همه مزدور و او مهندس شان

همتش الرفیق الأعلی جو ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۲۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - وله ایضاً فی مدحه

 

... به شرط آنکه ز انصاف دم زنند احباب

نخست آنکه نیای من آن مهندس راد

که پیر عقل بدش طفل مکتب آداب ...

قاآنی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷