گنجور

 
قائم مقام فراهانی

عرضه داشت کمترین غلام جان نثار عباس قاجار بموقف بار یافتگان حضور ساطع النور شاهنشاه جم جاه، جهان پناه، سایه رحمت یزدان، مایة رافت سبحان، پادشاه عادل باذل، شهریار ابرکف دریادل، خدیو معدلت پرور، داور مرحمت گستر، قبلة عالم و عالمیان روحی و روح العالمین فداه میرساند: که بعد از آن که غلام فدوی تکیه به تائید آلهی و طالع بی زوال شاهنشاهی کرده، ار سنگر نادری بمحاصره خبوشان رفت، عالیجاه سهراب خان سرتیپ را با سربازان شقاقی و مراغه وتفنگ چیان قائین و نشابوری و جمعی سواره و چند عراده توپ بدروازه مشهد نشاند و خود با بقیه سرباز و سوار وتوپخانه بدروازه شیروان نشست و افواج قاهره سرباز را از هر طرف بکندن مارپیچ و بردن نقب و پیش بردن سنگر و پر کردن خندق مأمور داشت و غلام زاده درگاه آسمان جاه قهرمان میرزا را بعد از ورود از سبزوار با عالیجاه محمدرضا خان بر سر آنها گماشت.

از آن طرف عالیجاه سهراب خان بمهندسی موسیو بروسکی مهندس سنگرهای سربازان شقاقی را از سه جا بکنار خندق برد و سنگر سربازان مراغه را بسرهنگی عالیجاه حسین پادشای مقدم بده زرعی دروازه مشهد رساند و سنگر دیگر به عالیجاهان امیر اسدالله خان خزیمه حاکم قایین و میرزا حسین خان در ورودی سرکرده نشابوری محول کرد. در این طرف عالیجاهان حاجی قاسم خان سرتیپ فوج خاصه و محمدعلی بیک بیات ماکو سرهنگ فوج دویم بمهندسی مستر پیگ انگلیس و سعی مستر شی؛ سنگرهای خود را از چند جا بخندق رساندند. از هر جانب توپ ها در سنگرها گذاشته شد؛ نقب ها بمیان خندق رسید، برج و بدنه یک طرف قلعه بضرب توپ های بزرگ با زمین یکسان شد، خمپاره کار را بر محصورین تنگ کرد و خانه بسیاری خراب شد، زیاده از یک هزار و پانصد نفر بزرگ و کوچک بضرب گلوله خمپاره و توپ در شهر بقتل رسید. توپ و شمخالی که داشتند بی فایده و ثمر شد جمعیت هائی که چند بار روز و شب بر سر سنگر عالیجاه سهراب خان هجوم کردند مغلوب و مقهور برگشتند؛ چنان که جمعی از آنها خود را از صدمه سپاه منصور بخندق انداختند، جنگ از لب خندق و پشت خاک ریز بمیان خندق کشید و سه شب متوالی از غروب افتاب تا طلوع صبح جنگ بود، کار از توپ و تفنگ بکارد و نیزه و سنگ انجامید. مقارن این احوال مرحمت های شاهنشاه عالم پناه روحنا و روح العالمین فداه پی در پی ظاهر شد، پول و خلعت شاهانه رسید، سواره و پیاده فوج فوج وارد گشت؛ یاس و پریشانی محصورین و شوق و امیدواری خدمتگزاران زیاده شد. محصورین از جنگ خندق و خرابی دیوار و ضرب گلوله توپ و خمپاره و انباشتن خندق و بسته شدن دروازه باضطراب افتادند و بنای شورش گذاشتند. رضاقلی خان اول عزم فرار کرده چون از هیچ طرف راهی نیافت عالیجاه نجف علی خان را که پیشتر از او به اردو آمده و طوق بندگی بگردن گرفته بود و واسطه عفو تقصیر کرد و خواهش کرد که برای اطمینان او و اهالی شهر که مال و جان خود را عرضه تلف نموده بودند، فدوی دولت قاهره جناب قائم مقام او را و مردم را آسوده دارد و نزد این غلام آرد – این غلام خواهش او را قبول نکرده آخرالامر رضاقلیخان لابد و ناچار با هزار تشویش و اضطراب بلباس مبدل از قلعه بیرون آمده خود را بچادر فدوی دولت قاهره قائم مقام انداخته و او را شفیع خود ساخته و امروز که جمعه هجدهم است مشارالیه سرافکنده و شرمسار با هزار عجز و انکسار باتفاق قائم مقام شمشیر بر گردن، خود را بپای اسب خورشید مرحمتی شاهنشاه روح العالمین فداه انداخت. بالفعل او مغلوب و مقهور، خایب و خاسر در اردوست و برج و باره شهر سپرده غازیان منصور و شوکت دولت روزافزون، بمیامن اقبال بی زوال اعلی حضرت خسرو بی همال بر همه دور و نزدیک خصوصا افغان و خراسانی که همه آنها حضور دارند آشکار گشت و برای ابلاغ این خبر عالیجاه مقرب الحضرت محمدطاهر خان روانه آستان همایون شد و مفصل اوضاع ایام محاصره بعرض او محول گردید.

غلام فدوی کمتر چاکری دولت قاهره میباشد و آن چه شده بفضل خدا و امداد بخت بلند سایه خدا میداند و دامن جان نثاری بر کمر زده، بهر خدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد. الامر الاشرف الاقدس الارفع الاعلی مطاع.

والسلام