بدا به حالت آن مجرمیکه روز حساب
به قدر یک شب هجر تواشکنند عذاب
خوشا به حالت آن زاهدیکه در محشر
به قدر یک دم وصل تواش دهند ثواب
کمند زلف خم اندر خمت ز هر تاری
بهگردن دلم افکند صدهزار طناب
حرارت تب شوقم شد از لب تو فزون
اگرچهگرمی تب برطرفکند عناب
به زیر ابروی پیوسته چشم رهزن تو
چوکافریستکهسرمست خفته در محراب
دهان تنگ تو آن نقطهیی بود موهوم
که می نگنجد وصفش به صد هزارکتاب
شبی ز لعل لبش بوسهیی طلبکردم
اشارهکرد به ابروکه در طلب بشتاب
چو رفتم از دو لبش ذوق بوسه دریابم
رضا به بوسه ندادند آن دو لعل خوشاب
چنانکههرلب لعلش بهعذر رنجش خویش
ز بهر بوسه به لعل دگر نمود خطاب
خطابشان چو به اندازهٔ عتاب رسید
فتاد لاجرم اندر میانشان شکرآب
مکش بهگوش من ای پارسا ز خلد سخن
که خلد را نخرم من به نیم جرعه شراب
به سوی خلدکشیدی دلم اگر بودی
دروکباب و می و ساقی و سماع و رباب
ز ضرب ناخن من از چه برکشد آهنگ
اگر نه سینه ربابست و ناخنم مضراب
فراهم آمده در من ز جور هفت سپهر
جدا ز طرهٔ آشفتهٔ تو چار اسباب
ز وصل باد به دستم ز هجر خاک به سر
ز ناله سینه بر آتش زگریه دیده پر آب
به بزم هردو ز شرم محبتیم خموش
کجاست بادهکه بردارد از میانه حجاب
بهمستی ار عرقافشانی از جبین چه عجب
خمار دردسری هست و به شود زگلاب
دهان تنگ تو را نیستگنج آنکهکند
بیان اجر شهیدان خود بروز حساب
به پارهایکباب دلم نمک پاشند
دو جرعه نوش لبت وقت خوردن می ناب
بلی عجب نبود زانکه رسم مستانست
که از برایگزک شور میکنندکباب
گرت هواستکه جان آفرین ببخشاید
بر آنگروهکه هستند مستحق عذاب
به روز حشر بدان حالتیکه میدانی
برافکن از رخ عالم فریب خویش نقاب
ز نشتر مژه ایما نماکه تا بزنند
به یککرشمه رگ خواب مالکان عقاب
به عهد عدل ملک این قدر همی دانم
که ملک دل نسزد از تطاول تو خراب
ابوالشجاع بهادر شه آنکه از سخطش
به خواب می نرود شیر شرزه اندر غاب
تهمتنیکه ز یک جلوهٔ بلارک او
فتد به خاک هلاکت هزار چون سهراب
تکی ز خنگ وی وگرد و دوله در دهلی
غوی ز سنج وی و شور و ناله در سنجاب
بر آستانش اگر سنجرست اگر سلجوق
به بارگاهش اگر بهمنست اگر داراب
که نشمردشانگردون ز جرگهٔ خدام
نیاوردشانگیتی به حلقهٔ حجاب
بهکام اژدر اگر رأفتش دمی بدمد
عموم خلق خورند از لغت او جلاب
شها توییکه پس ازکار ساز بنده نواز
کفکریم تو آمد مسبب الاسباب
توییکه هست به همدستیکلید ظفر
پرند قلعهگشایت مفتح الابواب
اگر عدوی تو را پرورش دهدگردون
همان حکایتمیش است و صرفهجو قصاب
سنان خطیت آنگَرزه مار عقرب نیش
پرنگ هندیت آن اژدهای افعی ناب
یکی بدرد ناف سمک بهگاه طعان
یکی ببرد فرق فلک به وقت ضراب
چو آن به چنگل خشم تو، ویله در لاهور
چو این به پنجهٔ قهر تو، مویه در پنجاب
عجب نباشد اگر صید شاهبازکند
به پشتگرمی شاهین همت تو ذباب
ز خون دیدهٔ خصم تو میشدی لبریز
اگر نه دروا میبودی اینکهن دولاب
ستارگان همه شب تا به صبح بیدارند
ز بیم آنکه نبیند سطوت تو به خواب
ز ملک دفع نماید خدنگت اعدا را
چنانکه رجم شیطانکند ز چرخ شهاب
عیان ز ماهچهٔ اخترت مطالع فتح
چو ارتفاع نجوم از خطوط اسطرلاب
اگر ز تیغ تو برقیگذرکند به محیط
محیط در خوی خجلترود ز شم تراب
به حجلهگاه وغا خنجر تو دامادیست
کهکرده است ز خون دستو پای خویش خضاب
ولیک تا ندهد روگشا ز خون عدو
عروس فتح ز رخ بر نیفکند جلباب
چو نام عزم تو شنود همی سپهر و دزنگ
چو سوی حزم تو بیند همی زمین و شتاب
زمانه را نبود خز به خدمت تو رجوع
سپهر را نسزد جز به حضرت تو ایاب
اگرچه شکل حبابست چرخ لیکن نیست
به نزد لجهٔ جود تو در شمار حباب
به سیم و زر چوکند سکه نام نیک تو را
ز فر نام تو صاحبقران شود ضراب
به چرخ خواستکند دود مطبخ تو صعود
خرد به سهو سرودش به ره قرین سحاب
چنان بهگرد خود از ننگ این سخن پیچعد
که نارسیده بهگردون شد از خجالت آب
شبی ز روی تفاخر هلالگفت به چرخ
که باد پای ملک را منم خجسته رکاب
جواب دادشکای هرزهگرد هرجایی
که از لقای تو دیوانه میشود بیتاب
هزار همچو تو یک لحظه نقش میبندد
ز نیم جنبش خنگ ملک به لوح تراب
به روز رزمگه از خون پردلانگردد
فضای معرکه آزرم بحر بیپایاب
زمین شود متلاطم ز موج خون یلان
بدان مثابهکه افتد سفینه درگرداب
درون لجهٔ خون دست و پا زندگردون
ز بیم غرقه شدن چون غریق در غرقاب
زمین بتابد از تاب تیغ چونکوره
فلک بجنبد از بادگرز چون سیماب
ز اشک چشم عدو لجهیی شود هامون
که ساق عرشکند تر ز جیش خیزاب
زمانهجفتکند موزه پیش پای اجل
پرند جانشکرت چون برون شود ز قراب
نهنگ سبز تو بر خویشتن سیه شمرد
که سرخگردد از خون سرخه و سرخاب
خدنگدال پرت چون ز چرخ دال مثال
بهصید نسر فلکبالو پر زند چو عقاب
شوند بیپر ازان لاجرم ز لانهٔ چرخ
دو نسر طایر و واقع ز بیم جان پرتاب
پرنگ هندی رومی تنت همیگیرد
مزاج زنگی از قتل خصم چون سقلاب
شود ز تربیت آفتاب شمشیرت
فضای عرصهٔ پیکارکان لعل مذاب
شها ز بزم حضور تو تا شدم غایب
رسد بهگوشم من صار غایباً قدخاب
جدا ز خاک درت هرزمان خورم افسوس
به طرز پیر دل افسرده ز آرزوی شباب
کفی شهیداً باللهکه من به هستی خویش
نه لایقم به خطاب و نه در خورم به عتاب
بلیگزیر جز این نیکه طفل بگریزد
ز باب جانب مام و زمام در بر باب
گرم بسوزی و خاکسترم به باد دهی
به هیچجا نکنم جز به درگه تو مآب
سزدکه فخرکنم بر امام خاقانی
به یمن تربیتت ای خدیو عرش جناب
به چند باب مرا برتری مسلم ازو
به شرط آنکه ز انصاف دم زنند احباب
نخست آنکه نیای من آن مهندس راد
که پیر عقل بدش طفل مکتب آداب
هزار مرتبه هست از نیای او افضل
که بود نادان جولاهکی قرین دواب
نیای من همه بحثش به صدر صفهٔ علم
ز ششجهات وچهار اسطقس وهفتحجاب
نیای او همهگفتش به شیب دکهٔ جهل
ز آبگیره و ماشو و میخکوب و طناب
دویمگزیده پدرم آن مهین سخنور عصر
که فکر بکرش مستغنی است از القاب
سخن چهرانم درباب باب خویشکهبود
کمال بابش و از باب او بر از همه باب
از آنکه بودیگفت پدرم پیوسته
ز ابرو مخزن و دریاو لؤلؤ خوشاب
به عکس بابک نجار اوکه بد سخنش
ز رند و مثقب و معل وکمان و دولاب
سیمکه مامک عیسیپرست او بودی
ز بی عفافی طباخ مطبخ احزاب
عفیفه مام من آن زنکه پشت پایش را
ندیدهطلعتخورشید و تابش مهتاب
گذشتم از نسب اکنونکنم بیان حسب
برای آنکه نکو نی پژوهش انساب
نخست اینکه ازوکم نیم به فضل ارچه
هزار مرتبه زو برترم ز فکر مصاب
چو سوی نظم مجرد نظرکنی بینی
که نظم من زر پاکست و نظم او قلاب
بهویژه آنکهگر او مدح اخستان کردی
که بود چون شه شطرنج خالی از اسباب
من از ثنای شهی دم زنمکه هست او را
هزار بنده چو شاه اخستانکهین بواب
ور او مسلسل از قهر اخستان بودی
بهحبس وکنده وزنجیر و بند وقید وعذاب
من از عنایت خاورخدای تن ندهم
کهاوج عرش برینم شود حضیض جناب
زبان زگفتهٔ بیجا ببند قاآنی
که خود ستایی دور است از طریق ثواب
الا به دور جهان تا مدام طعنه رسد
به فکر خاطی جهان از اولوالالباب
شمار عمر ملک آنقدرکه نتوانند
محاسبین جهان ضبط او بههیچ حساب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر ایرانی به بررسی حالات مختلف آدمی در روز قیامت میپردازد. شاعر به تضاد بین عذاب مجرمان و پاداش زاهدان اشاره میکند و به شدت دلتنگی و شوق خود را از وصال معشوق نشان میدهد. او از زیباییهای معشوق و دشواریها و رنجهای ناشی از دوری سخن میگوید و به توصیف حالت خویش در میخانه و عشق میپردازد. همچنین، شاعر به عالیمقام بودن معشوق و قدرت او در زندگی و سرنوشت دیگران تأکید میکند و در نهایت به تجلیل از نیاکان و افتخارات خانوادگی خود نیز میپردازد. در کل، این شعر پیرامون عشق، رنج، پاداش و مقام انسان در برابر معشوق و روز حساب است.
هوش مصنوعی: بدبخت است کسی که در روز قیامت به اندازه یک شب دوری از تو عذاب میبیند.
هوش مصنوعی: خوش به حال آن زاهدی که در روز قیامت به اندازه یک لحظه ارتباط با تو، پاداش دریافت میکند.
هوش مصنوعی: زلفهای پیچ در پیچ و خمدار تو به اندازهای دل مرا درگیر کردهاند که مانند صدها طناب بر گردن احساساتم حلقه زدهاند.
هوش مصنوعی: عشق و شوقی که بر من حاکم است، از گرمای لبهای تو بیشتر شده است، هرچند که میوهی عناب میتواند تب و حرارت را التیام بخشد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو مانند دزدی است که دل را میرباید و من مانند کسی هستم که در خوشی و سرمستی در حال عبادت خفتهام.
هوش مصنوعی: این وضعیت که تو با دهان کوچکت به تصویر میکشی، به قدری رازآلود و عمیق است که حتی صدها کتاب هم قادر به توصیف کامل آن نیستند.
هوش مصنوعی: شبی از لبان او خواستم که بوسهای بگیرم، او با نگاهی به ابروهایش اشاره کرد که به سویش برو و سریعتر عمل کن.
هوش مصنوعی: وقتی از لبان او دور شدم، آرزوی بوسهای را داشتم، اما به من بوسهای ندادند، آن دو لب زیبا و دلانگیز.
هوش مصنوعی: هر لب زیبا و قرمز او به خاطر اینکه خود را ناراحت نبیند، به لب دیگر عشق میورزد و به او خطاب میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که کمی به آنها توبیخ شد، به ناچار در میانشان تنش و نارضایتی ایجاد شد.
هوش مصنوعی: ای پارسا، لطفاً از بهشت سخن نگو، چون من به خاطر یک جرعه شراب بهشت را نمیفروشم.
هوش مصنوعی: اگر تو در کنارم بودی، دلم به سوی بهشت پر میکشید و در عطر کباب و لذتهای می و تماشا با نوازنده و ساز از شادی پر میشد.
هوش مصنوعی: اگر سینهی رباب به نغمهسرایی مشغول نیست، آهنگ و نغمهای از ناخن من نخواهد شنید.
هوش مصنوعی: در من به خاطر تنگناها و فشارهای ناشی از هفت آسمان، از موهای آشفتهٔ تو چهار عامل فراهم شده است.
هوش مصنوعی: از بهار و خوشحالی به من خبر میرسد، در حالی که از جدایی و غم به سر و روی خود خاک میریزم. از دل سوزانم آتش برپا میشود و چشمانم از اشک پر است.
هوش مصنوعی: در مجالس عشق، به خاطر شرم و محبت، ساکتیم و نمیخواهیم حرف بزنیم. اما کجاست آن نوشیدنی که بتواند پرده حجاب را از میان بردارد و ما را آزاد کند؟
هوش مصنوعی: اگر از پیشانیام عرق بریزد و مست شوم، چه عیبی دارد؟ دردی که باعث خمار میشود، بهتر از گلاب و عطر است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه سخنان و بیان تو نمیتواند به خوبی نشاندهنده ارزش و پاداش کارهای بزرگ و مهمی باشد که شهیدان انجام دادهاند. همچنین میفهماند که افراد معمولی نمیتوانند به طور کامل عمق و معنای این کارها را درک کرده و بیان کنند.
هوش مصنوعی: دو جرعه از نوش لب تو در هنگام نوشیدن می، به دل بیتابم در کنار کبابی که نمک بر آن پاشیدهاند، زینت میبخشد.
هوش مصنوعی: بدیع نیست که در میانهی شوری، مستی به وجود میآید و طبیعی است که در این حال، نظارهگر رفتارهای عجیب و غریب باشیم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که خداوند جانبخش بر کسانی که سزاوار عذاب هستند، رحمت کند، باید به این موضوع توجه داشته باشی.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، با توجه به وضعیتی که میدانی، پرده را از صورت دنیا و فریبهایش کنار بزن.
هوش مصنوعی: از چشمان زیبا و دلنواز ما برای نشان دادن محبت استفاده کنید تا به راحتی و با یک حرکت کوچک، قلب و روح صاحبان قدرت و ثروت را به دست آورید.
هوش مصنوعی: در تعهد و انصاف پادشاه میدانم که دلیار و بزرگمنش نمیشود اگر تو به او آسیب برسانی و او را ویران کنی.
هوش مصنوعی: ابوالشجاع بهادر، مردی است که هیچ کس به خاطر ناملایمتهای او خواب راحتی ندارد، مانند شیر شجاعی که در جنگل در حال مراقبت از خود و سرزمینش است.
هوش مصنوعی: به من نسبت میدهی که زیبایی او باعث افتادن هزاران نفر مانند سهراب به درهٔ هلاکت شده است.
هوش مصنوعی: در دهلی، گرد و غبار ناشی از شلوغی و سر و صدا وجود دارد، در حالی که در سنجاب، نواهای سرور و زاری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هر که به درگاه او بیاید، چه سنجر باشد، چه سلجوق، یا بهمن و داراب، در هر حال نزد او قرب و منزلت دارد.
هوش مصنوعی: هرگز گردونهٔ زندگی، تعداد آنان را محاسبه نکرد و جهان، آنها را به دایرهٔ پنهانی وارد نکرد.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از لطف و محبت اژدها بگذرد، همهی مردم از طعم شیرین کلام او بهرهمند خواهند شد.
هوش مصنوعی: تو ای مسبب تمام کارها، همانگونه که بندههایت را نوازش میکنی و به آنها کمک میکنی، تو خود نیز سبب تمام خوبیها و یاریها هستی.
هوش مصنوعی: تو هستی که به کمک همدستی، کلید پیروزی را در دست داری و دروازههای گشایش را میگشایی.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو را تقویت کند، آسمان همان داستان است و مانند قصابی که بخیل است.
هوش مصنوعی: نقش خطی تو مانند سنان (نیزه) است و نیش تو به شدت زهرآگین و خطرناک مانند مار و عقرب. تو همچون اژدهایی هستی که قدرت و نیروی زیادی دارد و در عین حال، دشمنی بسیار خطرناک هم هستی.
هوش مصنوعی: در این بیت به یک دوتن اشاره شده که هرکدام در زمینهای خاص مهارت دارند. یکی از آنها در هنر شکار و طعمه گیری عالی است و دیگری در هنر نواختن ساز یا ضرب، به گونهای که تواناییاش به حدی است که میتواند تاثیر عمیقی بگذارد. به طور کلی، این بیت به مهارتهای خاص و برجستگی هر فرد در زمینههای مختلف زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی خشم تو به جنگل میرسد، در لاهور صدای ناله بلند میشود و وقتی قهر تو در پنجه است، در پنجاب گریه و زاری به راه میافتد.
هوش مصنوعی: جالب نیست اگر یک باز بزرگ بتواند با کمک و حمایت یک شاهین کوچک، پرندهای را شکار کند.
هوش مصنوعی: اگر در قلب تو محبت و مهربانی نبود، چشمانت از اشک دشمن خود پر میشد و غم و اندوه بر دلت چیره میگشت.
هوش مصنوعی: ستارگان تمام شب بیدارند چون نگرانند که مبادا در خواب جذبه و قدرت تو را نبینند.
هوش مصنوعی: خداوند با تیرهای تو دشمنان را از سرزمین تو دور میکند، مانند اینکه شهابسنگها شیطان را میرانند.
هوش مصنوعی: چشمانداز تو مانند مطالعهٔ خوشیها و پیروزیهاست که به زیبایی برجستگیهای ستارهها را در علم نجوم نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو شعلهای از خود بزند، در عالم وجود، شرم و خجالت به دور تو خواهد آمد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف حالتی اشاره شده است که عروسی در حال برگزاری است، اما این جشنی که باید شاداب و خوشایند باشد، به نوعی تحت تأثیر خون و درد قرار گرفته است. عروس و داماد به شکلی از رنج و فداکاری خود یاد میکنند و این رنگ خون بر دستان و پاهایشان، نمادی از قربانی شدن و سختیهایی است که به خاطر عشق و اتحادشان متحمل شدهاند. در واقع، زیبایی و شکوهمندی مراسم با تلخی و غم آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دشمنان خود را شکست ندهی و پیروزی به چهرهات ننشیند، نمیتوانی چادر افتخار را از سرت برداری.
هوش مصنوعی: وقتی آسمان نام ارادهات را میشنود، و زمین با دیدن استقامتت به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: زمانه به این اندازه ارزش نداشت که در خدمت تو باشد و این آسمان فقط شایستهی حضور توست.
هوش مصنوعی: اگرچه چرخش دنیا مانند حبابی است که زودگذر و ناپایدار به نظر میرسد، اما نزد تو که دریا هستی، این حبابها هیچ ارزشی ندارند و در مقایسه با بزرگی و عمق جود تو، به شمار نمیآیند.
هوش مصنوعی: وقتی که سکهای از طلا و نقره زده میشود، نام نیک تو بر آن نقش خواهد بست و به این ترتیب، نام تو به greatness و عظمت خواهد رسید.
هوش مصنوعی: دود آشپزخانهات به اندازهای بالا میرود که گویی خواسته در آسمان پرواز کند و به طرز نادانی با نغمهای مشابه ابرى که در مسیرش است، همراه میشود.
هوش مصنوعی: بهقدری از شرم این حرف میپیچد که حتی آسمان از خجالت به دور خود میچرخد و میلرزد.
هوش مصنوعی: یک شب، هلال با کبر و افتخار به آسمان گفت که من سبب شادابی و رونق سلطنت هستم.
هوش مصنوعی: او به هر کسی که هر جا به تو فکر کند و دیوانهوار دل تنگ تو شود، جواب میدهد.
هوش مصنوعی: هزار نفر مانند تو تنها با یک حرکت کوچک در دل زمین نقش و نگار میزنند.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، فضای میدان جنگ با خون شجاعان پر میشود و این صحنه همچون دریایی از شرم و حیا بیپایان است.
هوش مصنوعی: زمین به مانند دریایی متلاطم خواهد شد از موجهای خون دلیران، همانطور که کشتی در گردابی به تلاطم میافتد.
هوش مصنوعی: در عمق دریای خونی دست و پا میزنند و آسمان به خاطر ترس از غرق شدن، مانند غرقشدگان در آب بینهایت، بیقرار است.
هوش مصنوعی: زمین به روشنی و درخشش تیغ میدرخشد، مانند اینکه ستارهها در آسمان به حرکت درمیآیند و زمین از وزش باد مانند مایعی روان و ناپایدار به جنبش درمیآید.
هوش مصنوعی: اشک چشم دشمن به قدری قوی و فراوان است که میتواند مانند طوفان، بیابان را پرآب کند؛ بهطوری که حتی پایههای عرش و آسمان هم از ترس آن، در حال ریزش خواهند بود.
هوش مصنوعی: زمانه به گونهای رفتار میکند که مرگ در رسیدن به انسانها فرصتی داشته باشد. اما وقتی جان انسانها از تن خارج میشود، آنها به زندگی و ارزشهایی که داشتند، فکر میکنند.
هوش مصنوعی: نهنگ سبز به خود نگاه کرد و احساس کرد که رنگ تیرهای بر چهرهاش نشسته است، چرا که از خون سرخ و رنگ سرخاب پر شده است.
هوش مصنوعی: چوپان با تیرکمانش، مانند دایرهای پرتاب شده، به شکار پرندهای بزرگ از آسمان میپردازد، درست مانند عقابی که در جستجوی طعمهاش در پرواز است.
هوش مصنوعی: پرندگان از لانه خود به خاطر ترس از خطر، ناچار از جای خود میپرند و از ترس جانشان به پرواز درمیآیند.
هوش مصنوعی: دوست هندی و رومی تو را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد، در حالی که طعم و حال و هوای زنگی و داغی از خون دشمن مانند سقلاب (اسب سیاه) در وجودت حس میشود.
هوش مصنوعی: با آموزش و پرورش، مانند آفتاب میدرخشی و قدرت جنگیدن در میدان نبرد را به دست میآوری، همچون شمشیری که از فولاد سرخ ساخته شده است.
هوش مصنوعی: در حالی که حضور تو در مهمانی مرا مشغول کرده بود، ناگهان غیبت تو به گوشم رسید و احساس کردم که بر اثر غیبت تو، خوابم برده است.
هوش مصنوعی: هر بار که از خاک در تو فاصله میگیرم، حسرت میخورم به حال دل پیر و افسردهام که به یاد جوانیام آرزوها را در سر میپروراند.
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان گفت که من در مقام و جایگاه خود هیچ ارزشی ندارم و نه شایسته خطاب و صحبتهای محبتآمیز هستم و نه به خاطر خطاهایم مستحق ملامت و سرزنش.
هوش مصنوعی: قطعاً جز این راهی نیست که کودک از پدر به سمت مادر فرار کند و در آغوش مادر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر با آتش عشق بسوزی و خاکسترم را به باد بدهی، باز هم در هیچجا جز درگاه تو نمیگذارم.
هوش مصنوعی: باید به خاطر تربیت تو، بر امام خاقانی افتخار کنم، ای خداوند بزرگ آسمانها.
هوش مصنوعی: به چندین دلیل، من نسبت به او برتری واضحی دارم، به شرطی که دوستان به انصاف صحبت کنند.
هوش مصنوعی: نخستین شخصی که به آن اشاره میشود، پدربزرگ من است، کسی که مهارتهای زیادی در کارش داشت و به واسطه تجربهاش، از نظر عقلی بسیار باهوش بود. او مانند یک کودک بود که در حال یادگیری و تربیت در مکتبی برای آداب و رفتار درست بود.
هوش مصنوعی: به طور کلی میتوان گفت که در این بیت، اشاره شده به این که ممکن است به ظاهر شخصی پایینتر یا بیارزشتر از نظر اجتماعی باشد، اما از نسل یا نسب خانوادهای برجسته برخوردار باشد. در واقع، فردی که به نظر میرسد در موقعیتی پایینتر قرار دارد، میتواند به لحاظ خاستگاه و نیا، برتری بیشتری داشته باشد.
هوش مصنوعی: نیاکان من همیشه درباره موضوعات مختلف علم و دانش صحبت میکردند، از زوایای گوناگون و از دیدگاههای متنوع.
هوش مصنوعی: پدر او همهاش به او گفت که در شیب دکهٔ نادانی نرود، جایی که از آبهای خطرناک و توهمات و وسوسهها دوری کند.
هوش مصنوعی: پدرم، که در زمان خود یکی از برجستهترین سخنوران بوده و اندیشهاش نیازی به نام و لقب ندارد، دومین انتخاب من است.
هوش مصنوعی: در مورد جایگاه و ویژگیهای پدرم چه بگویم که او خود از همهی پدران کاملتر است و از اوست که دیگران به همان کمال میرسند.
هوش مصنوعی: پدرم همیشه میگفت که ابرو به مانند مخزنی است بزرگ و دریا و مرواریدهایی زیبا در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کردن شخصیتی میپردازد که به طرز عجیبی در گفتار و رفتارش ناپسند و زننده است. او شبیه کسی است که مهارتهای خاصی مثل نجاری دارد، اما اخلاق و رفتار او به شدت زشت و غیرقابل تحمل است. در حقیقت، این شخص به خوبی آثاری از هنر و مهارت را خلق نمیکند، بلکه بیشتر نظرهای منفی و رفتارهای ناپسند را از خود بروز میدهد.
هوش مصنوعی: در این مصراع به شخصی اشاره میشود که به دلیل وسوسهها و ناپاکیهای خود، شباهتهایی به طباخی دارد که در میان گروههای مختلف و احزاب قرار دارد. به نوعی میتوان گفت که او از آلودگیهای اخلاقی رنج میبرد و این ناپاکیها بر شخصیت و رفتار او تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: این زن پاکدامن، همچون خورشید و ماه، چهرهاش روشن و تابناک است و در چنان جایگاهی قرار دارد که هیچگاه به عیبهای خود نمینگرد.
هوش مصنوعی: گذشتم از اینکه به خانواده و نسب خود بپردازم و حالا دربارهی خوبی و شایستگیها صحبت میکنم، چرا که خوب است ویژگیهای نیک و شایستگیها را بررسی کنیم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به خاطر نعمتهای الهی و فضل و رحمت او، از خودم کمتر میدانم، هرچند که ممکن است هزاران بار از او بهتر باشم. بر این اساس، فکر کردن به این مسائل برایم بیفایده است.
هوش مصنوعی: وقتی به نظم خالص و واقعی نگاه کنی، متوجه میشوی که نظم من از طلای خالص ساخته شده است، در حالی که نظم او مصنوعی و بیکیفیت است.
هوش مصنوعی: بهخصوص زمانی که او دربارهی شخصیتهای خوب ثنا بگوید، چه کسی است که مانند یک شاه در بازی شطرنج، بدون هیچگونه وسایلی باشد؟
هوش مصنوعی: من دربارهٔ ستایش پادشاهی سخن میگویم که هزاران بنده مانند شاهان بزرگ دارد و او همچون دروازهبان است.
هوش مصنوعی: اگر او از شدت قهر شما به زنجیر و عذاب مبتلا شود، به زندان و زیر شکنجه خواهد رفت.
هوش مصنوعی: من به خاطر لطف و محبت خداوند، از مقام و مرتبهام کم نمیکنم، زیرا که بلندی عرش آسمان نیز در برابر مقام من، چیزی جز پستی محسوب نمیشود.
هوش مصنوعی: زبانت را از گفتن حرفهای نابهجا ببند، قاآنی، زیرا خودستایی و چاپلوسی با مسیر درست و پاداشهای الهی فاصله دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که همواره باید مراقب اطراف خود باشی، چرا که افکار نادرست ممکن است به تو آسیب برسانند. تنها انسانهای خردمند و با بصیرت هستند که میتوانند از این خطرات دوری کنند.
هوش مصنوعی: عمر پادشاهی آنقدر طولانی است که هیچکس توانایی محاسبه و ثبت آن را ندارد و نمیتواند آن را در هیچ حسابی بگنجاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
[...]
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.