گنجور

 
۱۱۸۶۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۹ - در پریشان دلی خود گوید

 

... گهی با آب می شستم ز خاکش

نگاهش داشتم از باد وباران

که تا دی رفت و آمد نوبهاران

پس از آن صدمه ها ورنج بسیار

گه آن شد که آرد میوه ای بار

سمومی از قضا ناگه وزان شد ...

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۰ - در اسرار

 

... نمی گردد از آن کسی کامیاب

اگر آب باران بدوگشت بار

شود آن زمین تازه وسبزه زار ...

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۳ - در زراعت وشرح حال خود

 

... خصوصا به شیراز ما خر شود

ز بس بار وصادر به اومی کشند

دو هفته نرفته است کش می کشند ...

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۷ - در شفقت با همسایه

 

... به هر حال گردی مددکار او

کشی بار او را شوی یار او

اجیرش نمایی مجیرش شوی ...

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲۹ - درشکرگذاری ورضا از خدای تعالی

 

... بگوشکر کز او نخواهی توچیز

خری را ببینی چو در زیر بار

بگومتصل شکر پروردگار

که در روی دنیا تو را خر نکرد

چو خر زیر بارت ز هر سر نکرد

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۷ - درمذمت نسوان

 

... زنان را مپندار یار تواند

که بار تونار تو مار تواند

توتا مرده ای شوی دیگر کنند ...

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - قطعه

 

... گر بگویم کفت بود چون ابر

اب رگاهی نگشته گوهر بار

ور بگویم قدت بود چون سرو ...

بلند اقبال
 
۱۱۸۶۸

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳ - تجدید مطلع

 

... راست گویم شد وفایی در معاصی قامتش خم

زیر بار معصیت از لطف عامت مستعین شد

از معاصی توبه اما از مظالم چاره نبود ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۶۹

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۹ - در منقبت شاه ولایت علی علیه السلام

 

... بس خطرناک است این باغ و بهار و بوستان

دست زن باری به دامان تولای علی

تا کشاند زین خطرهایت سوی دارالامان

بهر تو داده است دنیا را سه بار آن شه طلاق

کی نکاحش کرد تا باشد طلاقی در میان ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۰

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۲ - در مدح شیر کردگار حیدر کرّار علی (ع)

 

... چشم نرگس شد چو چشم گل عذاران دلفریب

جعد سنبل شد چو موی لاله رویان مشکبار

غنچه از هر سو نگون آویخته مینا مثال ...

... چون نکیسا فاخته بر سرو آمد نغمه سنج

باربد سان سارو صلصل در نوا بر شاخسار

بس هوا صیقل گری بنموده سطح آب را ...

... عشق می باید که تا یابد رموز عشق را

ای وفایی عقل را نبود به کوی عشق بار

از برای مصرع اعدای او باید زنو ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۱

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۵ - در مدح و منقبت امیرمؤمنان علی علیه السلام

 

... در عوض بگیر جان و دل ز من

تا دهم به باد این غبار تن

بر فلک نهم پای از ثری ...

... هم خدای را عین و مظهری

هم رسول را بار و یاوری

در شجاعت و در دلاوری ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۲

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در مدح مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام

 

... آن خداوندی که اسم اعظمش باشد علی

مر خداوندیش صدبار امتحان کرد آسمان

رد شمسش را نمود و باز هم خواهد نمود ...

... تا به زیر قاف قصرش آشیان کرد آسمان

خون خصم از میغ تیغش تاکه باریدن گرفت

تیغ خود در میغ از بیمش نهان کرد آسمان ...

... کان شرار از سینه ی سوزان عیان کرد آسمان

آسمان باران همی بارد ولی تا روز حشر

گریه ها باشد که بر لب تشنگان کرد آسمان ...

... جامه زد در نیل ماتم تا قیامت زین عزا

زیر بار غم قدی همچون کمان کرد آسمان

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۳

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۱ - تجدید مطلع

 

... تویی خون خدا آری که هم سری و هم ثاری

به حق حضرت باری که در هر چیز یکتایی

لعمرک مصطفی را آمد از هر چیز بالاتر ...

... ولیکن مظهر رحمت تو در دنیا وعقبایی

بود خاک درت صد بار ز آب زندگی بهتر

بود آب فراتت مر مرا خوشتر ز هر مایی ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۴

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت موسی بن جعفر (ع)

 

... خود نبیند در میان تا فرق سر از پا کند

عاشق آن باشد که چون در بزم جانان بار یافت

باده اشک سرخ و ساغر دیده دل مینا کند ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۵

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت رضا (ع) و اظهار اشتیاق زیارت آن بزرگوار

 

... من نشانیدم نهال دوستی غافل از آن

کان نهال آخر جفا و جور می آرد به بار

از تغافل های لیلی می رود مجنون ز دست ...

... نیستم من کوه کاهم در طریق تند باد

برگ کاهی را چه باشد وزن و قدر و اعتبار

من نه ایوب و نه یعقوبم که بار غم کشم

می نشاید کرد بار فیل را بر پشه بار

آنچه من دیدم کجا یعقوب و کی ایوب دید ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۶

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۳ - در مدح حضرت زینب سلام الله علیها

 

... بگو از داغ مرگ نوجوانان پیر شد زینب

به زیر بار محنت سرو قدی چون کمان دارد

خصوص از مرگ اکبر تا قیامت داغ و چون قمری ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۷

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۴ - در مدح حضرت ابوالفضل (ع)

 

... دگر نه جان شکیبا مرا نه قلب صبور

نه تن که بار کشد هرچه او نماید بار

به غیر ناله نماند از وجود من اثری ...

... اگر احاطه به من دارد او تو می دانی

مرا احاطه بر او بیش از اوست چندین بار

وجود او بود اندر وجود من مطوی ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۸

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع

 

... ترا چنانکه تو هستی مدیح نتوان کرد

که عقل را به سر کوی عشق نبود بار

سفیر عقل کجا ره برد به کشور عشق ...

... به آستان تو سوگند کاستانه ی تو

ز عرش برتر و بالاتر است چندین بار

اساس قصر جلال تو بسکه هست رفیع ...

... چنانکه از پی تجدید مطلعی دیگر

زبان چو شعله ی تیغ تو گشته آتشبار

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۷۹

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۷ - در شهادت حضرت ابوالفضل (ع)

 

... با شهپر خیال اگر بال و پر زند

مشکل رسد به حلقه ی دربار رفعتش

صد بار اگر ز حلقه ی امکان به در زند

حکمش چنانکه نقشه ز نقشش قضا برد ...

وفایی شوشتری
 
۱۱۸۸۰

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۱ - در شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

... کان ترک غارتگر دگر با تیر و خنجر آمده

از طالع بیدار من این طبع گوهر بار من

در وصف لعل یار من گنجی ز گوهر آمده ...

... یک جان چه قابل مر ترا این جان محقر آمده

پس بار دیگر همچو جان از جسم بابش شد روان

در دشت کین کرار سان باز او مکرر آمده

اما در این بار از وفا آمد که سازد جان فدا

از بخت خوشدل کز قضا امر مقدر آمده ...

وفایی شوشتری
 
 
۱
۵۹۲
۵۹۳
۵۹۴
۵۹۵
۵۹۶
۶۵۵