گنجور

 
بلند اقبال

نظرکن به هر صبح بر کهتران

که تا خویش را بینی از مهتران

چو دیدی چنین ازخدا شکر گو

مکن کوتهی یکدم از شکر او

گر افتدنگاه تو بر شخص کور

بگو شک کت در دوچشم است نور

ببنی کس ار لنگ باشد به راه

توبخرام وشو شکر گواز اله

چو بینی کسی خسته از علت است

همی شکر گوچون تورا صحت است

چوسوی توآرد کسی احتیاج

بگوشکر کو ازتوخواهد علاج

چو بینی نداردکسی سیم وزر

بگوشکر داری توچون بی شمر

کسی را ببینی چو بدبخت وعور

بگوشکر پوشی چوخز وسمور

کسی از تو خواهد چو چیز ای عزیز

بگوشکر کز او نخواهی توچیز

خری را ببینی چو در زیر بار

بگومتصل شکر پروردگار

که در روی دنیا تو را خر نکرد

چو خر زیر بارت ز هر سر نکرد