ای امیری که چون تو در بخشش
نیست در زیر گنبد دوار
گر بگویم کفت بود چون ابر
اب رگاهی نگشته گوهر بار
ور بگویم قدت بود چون سرو
سروگاهی نباشدش رفتار
ور بگویم رخت بود چون ماه
ماه گاهی نمی کند گفتار
نیست ما را بضاعتی که خوریم
سود ازمال خویش چون تجار
نیست ما را شقاوتی که بریم
مال کس رابه کوچه وبازار
نیست ما را مواجبی که شود
مددی بر معاش لیل و نهار
هم نداریم ایل وطایفه ای
تا که غارتگری کنیم شعار
شغل خود را نموده جو کاری
تا به نان جوی کنیم مدار
نگذارند نان جو را هم
کرد باید به آب سرد افطار
هر کس از دست ترک مینالد
ما ز بیداد رهزنان کوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.