قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵
بار خدایا ز مرگ منت چه آید
بی گنهان را ز غم مکش که نشاید ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹
... پس انگهت بسزا دست و تیغ و بازو داد
ترا زمانه زبانی بداد گوهر بار
ولی بچشم عدوی تو باز لولو داد
ایا مبارک داروی تو مبارک باد
که دشمنان ترا بخت مرگ دارو داد
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵
... روز کوشیدن زمینش زیر گرد خیل باد
روز آسودن زمانش زیر بار رخت باد
بر هواخواهان او آهن چو وشی نرم باد ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۰
... بگه رزم عدو سوزتر از حیدر بود
سرفرا کرد و یکی بار بیامد بر من
آنکه خوبان همه هستند تن اوشان سر بود ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۷
... بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
ایمن بزی ز گردون همچون پسر ز مادر ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱
... ور گونه بقبر آرد شنگرف شود قیر
بر یاد یکی بار خدایی که تو گویی
با نصرت هم پشت است با دولت همشیر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۶
... یکی درخت بکشتم ببوستان امید
که ناز بودش برگ و نشاط بودش بار
بآب مهرش پروردم و بباد هوی ...
... چو یاد آیدم از مشگبوی نرگس او
شود دو نرگس من لاله برگ لؤلؤ بار
چو یاد آیدم از بی قرار سنبل او ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۱
... فراوان اوفتادم در غم عشق
تو پنداری که این بار اوفتادم
رها کردم بصبر از هر کسی دل ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲
... هرگز ز دل من نشود دوستی او
گر من بخراسان بوم و دوست بار من
بت روی مرا بهره بلای سفر آمد ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵
... از دولت وصالت مسکین شود توانگر
سازد توانگری را هجر تو بار مسکین
بتخانه های مشرق ویران و بت شکسته ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۱
... در بوستان بخت درخت سعادتی
فرهنگ و دانش است همه برگ و بار تو
اندیشه های خلق بدانی ز بهر آنک ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰
ای گشته یادگار ز کردار تو شهی
دیدار تو مبارک و گفتار تو بهی
از هر بهی بهی تو و بر هر سری سری ...
... با اسب و با سلاح ز دریا برون جهی
امسال هست بار خدایا رهیت را
خانه ز دانه خالی و میدان ز می تهی ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳
... دعای من نرود زین سپس همی بخدای
مکوش بار خدایا بخون بنده خویش
که بندگان بفزایند جاه بار خدای
سرای من بتو آراسته است مالامال ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
... بر بالینم رسته یکی شاخ گیا
بیخش غم و درد و حسرت و بار بلا
از هر سه بلا جان و دلم گشته ملا
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
صد بار بدل پند بکردم نشنید
وز خود رایی بدو رسید آنچه رسید ...
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
... گفتم که وفا متاع مهر اندوزد
چون درد دلم همه جفا بار آورد
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۱ - قصیده
... همان از باختر رفتی به خاور
سکندر نیستی لیکن دوباره
بگشتی در جهان همچون سکندر ...
... روان مدهوش و مغز و دل مفکر
به ریگ اندر همی شد باره زانسان
که در غرقاب مرد آشنا ور ...
... نهاده بر کران باختر سر
به باران بهاری بوده فربه
ز گرمای حزیران گشته لاغر ...
... به تیغش در سرشته هول محشر
زن ار از هیبت او بار گیرد
چه خواهد زاد تمساح و غضنفر ...
... زرای اوست دایم روشنی خور
ز بار منت او گشت گویی
بدین کردار پشت چرخ چنبر
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۶ - به شاهد لغت جخش، بمعنی علتی که از گلو مانند بادنجان برآید و درد نکند و اگر ببرند بیم هلاکت باشد و اکثر مردم گیلان و فرغانه را باشد
از گردن او جخش در آویخته گویی
خیکیست پر از باد در آویخته از بار
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۴ - به شاهد لغت خرانبار، بمعنی آن که جماعتی در کاری جمع شوند و . . .
یکی مؤاجر بیشرم و ناخوشی که ترا
هزار بار خرانبار بیش کرد عسس
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰ - در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی
... تاش به آدم بزرگوار همه جد
بار خدایی که جود را و کرم را
نیست جز او در زمانه منزل ومقصد ...
... هست چنان گوهری که هست مسند
تا نبود روضه مبارک محمود
عود نروید بر او نه سنبل و نه ند ...
... بسکه عمل هست قول اوست مبعد
خواجه چنان ابر باردار مطرناک
هست به قول و عمل همیشه مجرد ...
... والی عزم درست و رای مسدد
حکمت او را ز نور باری جنت
همت او را ز فرق فرقد مرقد ...