نهادم بر جدائی دل نهادم
نیایی تا تو باشی نیز یادم
شکیبائی ببستم با دل خویش
در شادی بروی اندر گشادم
فراوان اوفتادم در غم عشق
تو پنداری که این بار اوفتادم
رها کردم بصبر از هر کسی دل
جفا و جور کس را تن ندادم
نهادم قفل خرسندی بدل بر
به تیمار فراقت دل نهادم
اگر چون ذره گردم در فراقت
نخواهم کاورد سوی تو با دم
فراوان محنت عشقت کشیدم
فراوان بر جفاهات ایستادم
نجستی تا بدی یک روز مهرم
نکردی تا بری یک روز یادم
نورزم بیشتر زین صحبت تو
نه از بهر جفاهای تو زادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و درد عشق سخن میگوید. او تصمیم به جدایی گرفته و به خود وعده میدهد که دیگر یاد معشوق را نکند. با این حال، او از غم عشق رنج میبرد و میگوید که هرگز به خاطر سردی و بیمحبتی معشوق به او نمیخواهد برگردد. شاعر اشکالات و جفاهایی که از سوی معشوق دیده را میپذیرد و میگوید که تا به حال با صبر و تحمل با این مشكلات مواجه شده است. او به این نتیجه رسیده که گفتوگو و صمیمیت با معشوق برایش دردسرساز بوده و از آن فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: دل را بر جدایی گذاشتم، پس نیایید تا من شما را نیز فراموش کنم.
هوش مصنوعی: با دل خود قرار و آرامشی برقرار کردم و در دل شادی را به روی خود باز کردم.
هوش مصنوعی: من بارها در غم عشق تو گرفتار شدم، گویی این بار بیشتر از همیشه سقوط کردهام.
هوش مصنوعی: خودم را با صبر از هر کسی دور کردم و به بدی و ظلم دیگران تسلیم نشدم.
هوش مصنوعی: دل خود را قفل شادی گذاشتم و برای اینکه به یاد تو باشم، به سختی و غم فراق تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: اگر چون یک ذره کوچیک بشوم، در فراق تو نمیتوانم به سمت تو بیایم.
هوش مصنوعی: در عشق تو زحمتهای زیادی را تحمل کردم و در برابر بیمحلیها و بیاعتناییهایت ایستادگی کردم.
هوش مصنوعی: تو هیچ وقت به من توجه نکردی و روزی هم که بخواهی یادم کنی، دیگر دیر شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که احساسات و انرژی من بیشتر به خاطر صحبتهای توست و نه به دلیل بدیها و آسیبهایی که از تو دیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدین دختر که زادی سخت شادم
به درویشان فراوان چیز دادم
من این گنجینه را در میگشادم
بنای این عمارت مینهادم
چو بنمودی جمال خود به آدم
ورا گفتی بخود سرّ دمادم
منم فتنه هزاران فتنه زادم
به من بنگر که داد فتنه دادم
ز من مگریز زیرا درفتادی
بگو الحمدلله درفتادم
عجب چیزی است عشق و من عجبتر
[...]
غمت، گر بردهد روزی به بادم
چنان دانم که از مادر نزادم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.