آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر
آیین ماه آذر بوی می است و آذر
باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه
بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
ایمن بزی ز گردون همچون پسر ز مادر
هم بدسگال مالی هم بدسگال مالی
هم با سخا همالی هم باوفا برادر
تو بت جهان برهمن تو باد و خصم خرمن
از هیبت تو دشمن جوشن دهد بچادر
روی عدوت پرچین وز خونش کرده پرچین
از تیغ تو شه چین لرزنده و توایدر
دوری ز بند و دستان با رای و هوش دستان
با زور پور دستان با فر و یال نوذر
گر خلق بی توانی دانا شود تو آنی
بگذار تا توانی گیتی بناز و بگذار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و ستایش ماه آذر و جشنهای مربوط به آن میپردازد. شاعر از بوی خوش می و شادی در این ماه سخن میگوید و همچنین به قدرت و شجاعت اشاره میکند. او دشمنان را به چالش میکشد و بر وفاداری و دوستی تأکید میکند. در نهایت، شاعر از قدرتمندی، هوش و زیبایی سخن میگوید و آرزو میکند که در غیاب خودش، دیگران توانمند و دانا شوند و از زندگی لذت ببرند.
هوش مصنوعی: در آذرماه، ای شاه، باده بنوش؛ چون این ماه به خود زیبایی و خوشبوئی دارد. بوی خوش باده در آذرماه به مشام میرسد و حالتی دلپذیر را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: هوای ابدی دشمن تو مانند کمانه در نظر بگذار، با شادی و نشاط صدا کن و به آتش بکش.
هوش مصنوعی: یکی از مراحل بزرگ زندگی، بخشش و عطا کردن به دیگران است. این عمل میتواند انسان را از مشکلات و سختیها به آرامش برساند، مانند بچهای که در آغوش مادرش احساس امنیت میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که هم در بدی و هم در مالی تنگدست است، اما با سخاوت و وفاداری همچون برادری است.
هوش مصنوعی: تو زیباترین موجود در دنیا هستی و به خاطر عظمت تو، دشمنان از تو میترسند و به خودشان جرأت نمیدهند.
هوش مصنوعی: تو با تیغ خود بر دشمنان چنان تسلط یافتهای که بر دشت، دیواری از خون آنها به وجود آمده و این دیوار به خاطر قدرت تو لرزان و هراسان است.
هوش مصنوعی: دوری از بند و زنجیر با بهرهگیری از فهم و هوش، و همچنین با قدرت و نیروی جسمانی فرزندان، و با شکوه و عظمت نام نوذر.
هوش مصنوعی: اگر مردم از نبود تو آگاهی پیدا کنند، آن زمان تو بگذار که هرچه میتوانی دنیا را زیبا جلوه بدهی و درخشان کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر
باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد
این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر
ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم
[...]
تا هست جان مؤمن بدخواه جان کافر
نوروز باد خرم بر میر ابوالمظفر
پیوسته باد با او تایید و دولت و فر
او شاد باد دائم از شهریار جعفر
از هیچ کار ویرا در دل مباد کیفر
[...]
آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر
با صد هزار کشی خندان درآمد از در
تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا
سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش
[...]
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
[...]
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.