آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر
آیین ماه آذر بوی می است و آذر
باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه
بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
ایمن بزی ز گردون همچون پسر ز مادر
هم بدسگال مالی هم بدسگال مالی
هم با سخا همالی هم باوفا برادر
تو بت جهان برهمن تو باد و خصم خرمن
از هیبت تو دشمن جوشن دهد بچادر
روی عدوت پرچین وز خونش کرده پرچین
از تیغ تو شه چین لرزنده و توایدر
دوری ز بند و دستان با رای و هوش دستان
با زور پور دستان با فر و یال نوذر
گر خلق بی توانی دانا شود تو آنی
بگذار تا توانی گیتی بناز و بگذار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر
باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد
این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر
ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم
[...]
تا هست جان مؤمن بدخواه جان کافر
نوروز باد خرم بر میر ابوالمظفر
پیوسته باد با او تایید و دولت و فر
او شاد باد دائم از شهریار جعفر
از هیچ کار ویرا در دل مباد کیفر
[...]
آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر
با صد هزار کشی خندان درآمد از در
تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا
سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش
[...]
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
[...]
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.