گنجور

 
قطران تبریزی

خدایگان جهان را طبیب دارو داد

موافق آمد از بهر آنکه نیکو داد

اگر چه روزی موئی بکاست از تن شاه

هزار سال بجسم و روانش نیرو داد

جهان و جان و دل و تنش هر سه باد فدا

که هر سه چار مرا چون نگه کنم او داد

ایا خدای ترا داده صد هزار هنر

هم او بدشمن تو صد هزار آهو داد

مباد خسته یکی روز پشت و پهلوی تو

که بخت خصم ترا درد پشت و پهلو داد

ز نور خویشتن ایزد بیافرید ترا

پس انگهت بسزا دست و تیغ و بازو داد

ترا زمانه زبانی بداد گوهر بار

ولی بچشم عدوی تو باز لولو داد

ایا مبارک داروی تو مبارک باد

که دشمنان ترا بخت مرگ دارو داد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode