گنجور

 
۱۰۹۸۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - گل و شبنم

 

... در آغوش چمن یکدم نشستم

زمان دلربایی دیده بستم

ز چهرم برد گرما رونق و تاب ...

... درین سوداگری چون من زیان کرد

فروزان شبنمی کرد این سخن گوش

بخندید و ببوسیدش بناگوش

بگفت ای بی خبر ما رهگذاریم ...

... تو ماندی یک شبی شاداب و خرم

نمیماند به جز یک لحظه شبنم

چه خوش بود ار صفای ژاله میماند ...

... من از افتادن خود خنده کردم

رخ گلبرگ را تابنده کردم

چو اشک از چشم گردون افتادم ...

... به گل زین بیشتر زیور چه بخشد

بشبنم کار ازین بهتر چه بخشد

اگرچه عمر کوتاهم دمی بود

خوشم کاین قطره روزی شبنمی بود

چو بر برگ گلی یکدم نشستم ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - گنج درویش

 

... جست ناگاه از یکی کوتاه بام

باز در آن راه کج بنهاد پای

رفت با اهریمن ناخوب رای ...

... فوطه درویش بگرفت و شتافت

پا بدر بنهاد و بر دیوار شد

در فتاد و خفته زان بیدار شد ...

... مرده بود امشب عسس هنگام پاس

ای خدا بردند فرش و بسترم

موزه از پا بالش از زیر سرم ...

... سیم از صندوقهای آهنم

راه من بست آن سیه کار لییم

راه او بر بند ای حی قدیم

ای دریغا طاقه کشمیریم ...

... ای دریغا آن کلاه و پوستین

ای دریغا آن کمربند و نگین

سر بگردید از غم و دل شد تباه ...

... دزد گردون پرده بردست از درت

بخت بنشاندست بر خاکسترت

من چه بردم زین سرای آه و سوز ...

... آدمیخوار است حرص خودپرست

دست او بر بند تا دستیت هست

گرگ راه است این سیه دل رهنمای ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - مادر دوراندیش

 

... افتد نرفته نیمرهی گر تهمتن است

هر نقطه را بدیده تحقیق بنگرید

صیاد را علامت خونین بدامن است ...

... بال و پر شما نه برای پریدن است

ما را به یک دقیقه توانند بست و کشت

پرواز و سیر و جلوه ز مرغان گلشن است ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - معمار نادان

 

... همچو مغز خالص بی پوستی

یک نفس بنای این دیوار باش

در خرابیهای ما معمار باش

این بنا را ساختیم اما چه سود

خانه بی صحن و سقف و بام بود ...

... عیب کردی این ره لغزنده را

طاس را دیدی ندیدی بنده را

من هزاران چون تو را دادم فریب ...

... هیچ گفتی در پس این پرده چیست

دیده را بستی و افتادی بچاه

ره شناسا این تو و این پرتگاه ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - مناظره

 

... ز ساحل همه پیداست کشتی ظفری

ز قید بندگی این بستگان شوند آزاد

اگر بشوق رهایی زنند بال و پری ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - نا آزموده

 

... عاقبت روزی پسر را خواند پیش

گفت دکان مرا ایام بست

دیگرم کاری نمی آید ز دست ...

... گرم خواهی کرد این بازار را

سالها اندر دبستان بوده ای

بس کتاب و بس قلم فرسوده ای ...

... خوش گذشت از صید خلق ایام من

ای پسر دامی بنه چون دام من

حق بر آنکس ده که میدانی غنی است ...

... دید باید کاین چه ظلم و خودسری است

گفتم این فکر محال از سر بنه

داوری گر نیک خواهی زر بده ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۳ - نغمهٔ صبح

 

... در چشمه به شوق جست ماهی

شبنم بنشست بر ریاحین

شد وقت رحیل و مرد راهی

بنهاد بر اسب خویشتن زین

هر مست که بود هشیار است ...

... این نقش و نگار ریو و رنگ است

گر سر بنهی و گر گریزی

شاهین سپهر تیز چنگ است ...

... کان دانه برای ماکیان است

او طایر بسته در حصار است

از میوه باغ چشم بر بند

خوش نیست درخت میوه بی بار ...

... راهی که نه راه تست مسپار

آنجا که پر است و حلقه و بند

دام ستم است پای مگذار ...

... بی گل نشد آشیانه محکم

بی پایه بجا نماند بنیان

اندود نکرده ای و ترسیم ...

... خوش صبحدمی اگر توانی

بر دامن مرغزار بنشین

چون در ره دور دیر مانی ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۶ - نکوهش بی‌خبران

 

... چرا برای رهایی پری نیفشانند

همی فتاده و مفتون دانه و آبند

همی نشسته و بر خوان ظلم مهمانند ...

... نه عاقلند از آن دستگیر ایامند

نه زیر کند از آن پای بند زندانند

زمانه گردنشان را چنین نپیچاند ...

... هنوز بی خبرند از اساس نشو و نما

هنوز شیفته این بنا و بنیانند

بگفت این همه دانستی و ندانستی ...

... شکستگی و درافتادگی طبیعت ماست

ز بستن ره ما خلق در نمی مانند

سوی بسیط زمین گر تو را فتد گذری ...

... بکاخ دهر که گه شیون است و گه شادی

بمیل گر ننشینی بجبر بنشانند

ترا بر اوج بلندی مرا سوی پستی ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۸ - نوروز

 

... به رخسار و به تن مشاطه کردار

عروسان چمن را بست زیور

گرفت از پای بند سرو و شمشاد

سترد از چهره گرد بید و عرعر ...

... به تن پوشید گل استبرق سرخ

به سر بنهاد نرگس افسر زر

بهاری لعبتان آراسته چهر ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۹۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۳ - یاد یاران

 

... ایام ترا چه گفت در گوش

بند تو که بر گشود از پای

بار تو که برگرفت از دوش ...

... کردست هزار مشکل آسان

بستست هزار عهد و پیوند

بنموده به گمرهی ره راست

بگشوده ز پای بنده ای بند

شاید که به بزمگاه فرعون ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۹۱

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵ - ارباب زمستان

 

... طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر ...

... به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یارب دست آن مشکل گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را ...

شهریار
 
۱۰۹۹۲

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴ - روزه‌شکن

 

تا دهن بسته ام از نوش لبان می برم آزار

من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار ...

... رو که بازار تو روزی که نه دست است و نه ابزار

هردم از سینه این خاک دلی زار بنالد

که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار ...

شهریار
 
۱۰۹۹۳

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق

 

... منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس

گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود

آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس ...

... بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز

که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس

این که پرواز گرفته است همای شوقم ...

شهریار
 
۱۰۹۹۴

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰ - چشمه قاف

 

... خار را سوزن تدبیر و رفو می بینم

با خیال تو که شب سر بنهم بر خارا

بستر خویش به خواب از پر قو می بینم

با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز ...

شهریار
 
۱۰۹۹۵

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸ - انتظار فرج

 

... گر اشک توبه ات به دوات ملک نریخت

بگذار پای من بنویسد گناه تو

شاها به خاک پای تو گل ها شکفته اند ...

... آیینه سازمت همه چشمه سارها

وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو

بعد از نوای خواجه شیراز شهریار

دل بسته ام به ناله سیم سه گاه تو

شهریار
 
۱۰۹۹۶

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹ - بمانیم که چه

 

... هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست

کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه ...

... ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم

کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر

این همه جان گرامی بستانیم که چه

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار ...

شهریار
 
۱۰۹۹۷

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا

 

... تو به صد نغمه زبان بودی و دل ها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گرچه وفا نیست و لیکن گل من ...

... شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد

که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم ...

شهریار
 
۱۰۹۹۸

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸ - مقام انسانی

 

... از غبار امکانت چشمه بقا زاید

گر به اشک شوق ای دل این غبار بنشانی

برشدن ز چاه شب از چراغ ماه آموز ...

... ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل

تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی

وقت خواجه ما خوش کز نوای جاویدش ...

شهریار
 
۱۰۹۹۹

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵ - نفرین

 

چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی

برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی

چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم

برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی ...

... ز باغ عشق تو هرگز گلی به کام نچیدم

به روز گلبن حسنت گلی به کام نچینی

نگین حلقه رندان شدی که تا بدرخشد ...

... خمیده ام چو کمان تا ز تیر آه کمین گیر

به رستمی بستانم ز ترک چشم تو کینی

تو تشنه غزل شهریار و من به که گویم ...

شهریار
 
۱۱۰۰۰

شهریار » منظومهٔ حیدر بابا

 

... سیللر سولار شاققیلدییوب آخاندا‬

‫صف بسته دختران به تماشایش آن زمان‬

‫قیزلار اونا صف باغلییوب باخاندا‬ ...

... ‫اوزون گولسون بولاخلارون آغلاسین ‬

یک دسته گل ببند برای من خراب‬

اوشاخلارون بیر دسته گول باغلاسین ‬ ...

... ‫کت کؤشنین پاییزلاری یازلاری‬

‫چون پرده ای به چشم دلم نقش بسته است‬

‫بیر سینما پرده سی دیر گؤزومده‬ ...

... گؤز یاشینا باخان اولسا قان آخماز‬

انسان هوس به بستن خنجر نمی کند‬

‫انسان اولان خنجر بیلینه تاخماز‬ ...

... ‫گؤزل قوشلار اوردان گلیب گیچللر‬

‫خلوت کنند و آب بنوشند و بر پرند‬

‫خلوتلیوب بولاخدان سو ایچللر‬ ...

... ‫حیدربابا کندین گونی باتاندا‬

‫خوردند شام خود که بخوابند کودکان‬

‫اوشاقلارون شامین یییوب یاتاندا‬ ...

... ‫شال ایسته دیم منده ایوده آغلادیم‬

شالی گرفته بستم و رفتم به وقت شام‬

‫بیر شال آلیب تیز بیلیمه باغلادیم‬ ...

... ‫غلام گیله قاشدیم شالی ساللادیم‬

جوراب بست و دیدمش آن شب ز روزنه‬

‫فاطمه خالا منه جوراب باغلادی‬ ...

... ‫گلینلرین دوزمه لری طاخچاسی‬

‫صف بسته اند و بر رف چشمم نشسته اند‬

‫هی دوزولر گؤزلریمین رفینده‬

صفها به خط خاطره ام خیمه بسته اند‬

‫خیمه وورار خاطره لر صفینده‬ ...

... ‫آخشام باشی ناخیرینان گلنده‬

در بند ماست کرة خرها به پیچ و تاب‬

‫قودوخلاری چکیب وورادیق بنده‬

گله رسیده در ده و رفته است آفتاب‬ ...

... هر گوسفند گم شده شیرش برآب شد‬

‫قویون اولان یاد گیدوبن ساغیلدی‬

۴۹ ...

... ‫حیدربابا قره کولون دره سی‬

‫در صخره ها و کبک گداران و بند آب‬

‫خشگنابین یولی بندی بره سی‬

‫کبکان خالدار زری کرده جای خواب‬ ...

... ۵۹

‫بشنو ز میر عبدل و آن وسمه بستنش‬

‫میر عبدولون آیناداقاش یاخماسی‬ ...

... ۶۰

‫عمه ستاره نازک را بسته در تنور‬

‫ستاره عمه نزیک لری یاپاردی‬ ...

... ‫قویون-قوزی دام باجادا ملردی‬

‫در بند شیر خوارة خود هست عمه جان‬

‫عمه جانیم کؤرپه لرین بلردی‬ ...

... ‫گون ساچاندا قیزیل پرده آچاللار‬

‫در نور باز و بسته شود پرده هر زمان‬

‫قیزیل پرده آچیب ییغیب قاچاللار‬ ...

شهریار
 
 
۱
۵۴۸
۵۴۹
۵۵۰
۵۵۱