گنجور

 
پروین اعتصامی

سپیده‌دم، نسیمی روح‌پرور

وزید و کرد گیتی را معنبر

تو پنداری، ز فروردین و خرداد

به باغ و راغ، بد پیغام‌آور

به رخسار و به تن، مشّاطه‌کردار

عروسان چمن را بست زیور

گرفت از پای، بند سرو و شمشاد

سترد از چهره، گرد بید و عرعر

ز گوهر ریزی ابر بهاری

بسیط خاک شد پر لؤلؤ تر

مبارکباد گویان، در فکندند

درختان را بتارگ، سبز چادر

نماند اندر چمن یک شاخ، کآن را

نپوشاندند رنگین حله در بر

ز بس بشکفت گوناگون شکوفه

هوا گردید مشکین و معطر

بسی شد، بر فراز شاخساران

زمرد، همسر یاقوت احمر

به تن پوشید گل، استبرق سرخ

به سر بنهاد نرگس، افسر زر

بهاری لعبتان، آراسته چهر

به کردار پریرویان کشمر

چمن، با سوسن و ریحان منقش

زمین، چون صحف انگلیون مصور

در اوج آسمان، خورشید رخشان

گهی پیدا و دیگر گه مضمر

فلک، از پست‌رایی‌ها مبرا

جهان، ز آلوده‌کاری‌ها مطهر