چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی
برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی
چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی
به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم
که تا تو باشی و غیری به جای من نگزینی
ز باغ عشق تو هرگز گلی به کام نچیدم
به روز گلبن حسنت گلی به کام نچینی
نگین حلقه رندان شدی که تا بدرخشد
کنار حلقه چشمم به هر نگاه نگینی
کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت
چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی
خوشم که شعله آهم به دوزخت کشد اما
چه می کند به تو دوزخ که خود بهشت برینی
توان به دوزخت افکندن و به خلد چمیدن
گرم حسد بگذارد که باز با که قرینی
خدای را که دگر آسمان بلا نفرستد
تو خود بدین قد و بالا بلای روی زمینی
خمیدهام چو کمان تا ز تیر آه کمین گیر
به رستمی بستانم ز ترک چشم تو کینی
تو تشنه غزل شهریار و من به که گویم
که شعرتر نتراود برون ز طبع حزینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و درد جدایی از معشوق میپردازد. او ابراز میکند که وقتی دلش به زلف معشوق بسته شده، هیچگاه آرامش ندارد و تنها در گوشهای نشسته است. شاعر میگوید اگرچه نمیتواند از معشوق فاصله بگیرد، اما در عین حال نمیخواهد کسی را به جای او ببیند. همچنین اشاره میکند که هیچ گلی از عشق معشوق نمیتواند بچیند و حسرت گلچیدن را دارد. شاعر خود را در موقعیتی میبیند که به خاطر عشق، دین و دلش را از دست داده و این درد را تنها او میفهمد. با وجود این درد، او خوشحال است که این احساساتش او را به آتش احساسش میکشاند، حتی اگر این آتش به جهنم منتهی شود. در کلامش حسرتی عمیق از زیبایی معشوق و قدرت زلف او مشاهده میشود و در نهایت به آواز غزل و عشقش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی ابرویت را نچرخاندی و به سمت من نیامدی، بهتر است به گوشهای بروی. چون وقتی من و چشمت در آن گوشهها مینشینیم، داستان دیگری رقم میخورد.
هوش مصنوعی: وقتی که دل را به زلف تو سپردم، هیچ آرامشی پیدا نکردم. برو که تو هم مثل من نمیتوانی در چنگال زلفت آرامش داشته باشی.
هوش مصنوعی: من به جان تو قسم، که هرگز کسی را جای تو انتخاب نخواهم کرد. تا زمانی که تو پیش من هستی، هیچ کس دیگری را به جای خود نمیگذاری.
هوش مصنوعی: در باغ عشق تو هیچگاه از زیباییها و شادیها بهرهای نبردم، و در روزی که زیبایی تو در اوج خود است، تو نیز از گلهای عشق چیزی نصیب نخواهی برد.
هوش مصنوعی: تو به مانند نگینی در حلقه رندان شدهای که با درخشش خود، چشم من را با هر نگاه به سوی خود جذب میکنی.
هوش مصنوعی: کسی که مانند من، محبوبش دل و ایمانش را با زیباییهایش باخته، نمیتواند درک کند که از دست دادن دل و ایمان چه معنایی دارد.
هوش مصنوعی: من از این که آه من میتواند تو را به دوزخ ببرد خوشحالم، اما دوزخ چه بر تو میتواند بکند در حالی که خود تو بهشت برینی!
هوش مصنوعی: انسان قادر است که دیگران را به جهنم ببرد یا به بهشت برساند، اما حسد او مانع میشود که بتواند به آرامش دست یابد و در نهایت، او باید تصمیم بگیرد با چه کسانی همنوا و همسفر باشد.
هوش مصنوعی: ای خدا، دیگر آسمان را مریضی و بلا نفرست، زیرا تو خود با این قد و قامت بلای زمین هستی.
هوش مصنوعی: من به اندازهی کمان خم شدهام تا از تیر غم، به رستم قدرت بزنم و از نگاه کینهت باز پس بگیرم.
هوش مصنوعی: تو به اشعار زیبای شهریار علاقهمندی و من نمیدانم به چه کسی بگویم که شعر دلنشین از دل اندوه من خارج نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نظر در آینه کن تا جمال خویش ببینی
ز حسن خود شوی آگه به روز من بنشینی
عدوی پیر وجوانی بلای تاب وتوانی
به جلوه دشمن جانی به عشوه آفت دینی
میان ماه وفلک با تو هیچ فرق ندیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.