گنجور

 
۱۰۶۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - درمرثیه میر قاسم

 

... دل نازک پادشاه این گرانی

بماناد کیخسرو آنکش برادر

فرود آمد از باره خسروانی ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۲

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید

 

... که یکدم خوش برآی ای جان مادر

اگرچه مهربان باشد برادر

نباشد هیچکس را مهر مادر ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۳

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۵ - غزل

 

... بیا تا چهره دشمن خراشیم

برادر گیر و خواهر خوانده باشیم

یکی خواهر شد و دیگر برادر

یکی گشتند با هم آب و آذر ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۴

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را

 

... بر آن حالت زمانی زار بگریست

جوان گفت ای برادر گریه از چیست

غلام این قصه پیش شاه می گفت ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۵

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۴ - قطعه

 

... ز شبنم داد برگ لاله را آب

به پاسخ گفت ای جان برادر

مرا هست از فراقش جان پر آذر ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۶

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل

 

... دگر جان ملک سهراب را داد

که بد سهراب قیصر را برادر

جوانی پهلوانی بد دلاور ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۷

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

... به آخر درگذشت او نیز بگذاشت

چنین بود ای برادر حال جمشید

جهان بر کس نخواهد ماند جاوید ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۸

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۹ - حکایت

 

... دم گرمت همه جای قبول است

جوابش داد مجمر کای برادر

مشو در تاب و آبی زن بر آذر ...

سلمان ساوجی
 
۱۰۶۹

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

... جان من بی تو ز تن در زحمت است

رنج یوسف از برادر می کشد

هر کرا عشقت گریبان گیر شد ...

سیف فرغانی
 
۱۰۷۰

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

... گر کند سایه تو تربیتش

ذره گردد برادر خورشید

مدح تو گفت سیف فرغانی ...

سیف فرغانی
 
۱۰۷۱

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

... قحط از آن سان گشته مستولی که بهر قوت روز

کشته خواهر را برادر خورده مادر را پسر

مردم تشنه جگر از زندگانی گشته سیر ...

سیف فرغانی
 
۱۰۷۲

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

... ور چو یوسف همچو مادر بر تو می لرزد پدر

از برادر خصم داری در کمین غافل مباش

خلق پیش از تو بسی رفتند و بودندی چو من ...

سیف فرغانی
 
۱۰۷۳

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳

 

... با تو همشیره بود پنداری

لطف یعنی کهین برادر حسن

بت آزر بسوخت چون هیزم ...

سیف فرغانی
 
۱۰۷۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

... مه و خور بحسنند همشیره تو

از آن سان که گل را برادر شکوفه

درین فصل گل با چو تو لاله رویی ...

سیف فرغانی
 
۱۰۷۵

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

... گفتی به صبر کار میسر شود عبید

تدبیر چیست جان برادر نمی شود

عبید زاکانی
 
۱۰۷۶

عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب اول در حکمت - مذهب مختار

 

... بر او یک جرعه می همرنگ آذر

گرامی تر ز خون صد برادر

الحق زهی بزرگان صاحب توفیق که آنچه چندین هزار سال با وجود تصفیه عقل و روح بر دیگران محجوب ماند بی زحمتی بر ایشان کشف شد

عبید زاکانی
 
۱۰۷۷

عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار

 

... میان یلان برگزیده شدند

تو نیز ای برادر چو گردی قوی

سزد گر سخن های من بشنوی ...

عبید زاکانی
 
۱۰۷۸

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

... ای پارسا بهر خدا آهسته خوان اوراد را

منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان

پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را

کمال خجندی
 
۱۰۷۹

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

... بر ورق دارد گل رنگین بخون این خط کمال

شاد زی چون عمر باد است ای برادر عمر باد

کمال خجندی
 
۱۰۸۰

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۲

 

... از بس تواضع او را کوچک دل شناسی

لیکن برادر او مرد بزرگ بینی

کمال خجندی
 
 
۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۹۵