چشم تو از حد می برد با عاشقان بیداد را
از ناله مرغان چه غم آن دل سیه صیاد را
مردم به دور روی تو در گریه اند از آه من
شرطست باران ریختن در موسم گل باد را
گفتی ز بنیاد افکنم آن را که بر من دل نهد
گر جرم این باشد نخست از من بنه بنیاد را
حاشا که از غم های تو من بنده باشم در گله
هست از غمت آزادگی هم بنده هم آزاد را
بوسی به شیرین کاری ار کردم تراش از تو چه شد
عیبی نباشد سوی خود تیشه زدن فرهاد را
ذکر بلند قامتش می آیدم در گوش جان
ای پارسا بهر خدا آهسته خوان اوراد را
منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان
پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و عواطف عمیق انسانی است. شاعر از زیبایی و تأثیر چشمان محبوبش سخن میگوید و نشان میدهد که عشق میتواند باعث درد و غم باشد. او از احساسی که مردم به خاطر او و عشقی که به او دارند، در گریه و اندوه قرار دارند، صحبت میکند. همچنین، شاعر بیان میکند که تحت تأثیر غم و اندوه محبوبش قرار نگرفته و آزاد است. او به نگرانیهای خود نیز اشاره میکند و میگوید که در عشق، مانع و مشکلات وجود ندارد و تسلیم احساسات خود شده است. به طور کلی، شعر به بررسی پیچیدگیهای عشق و تأثیر آن بر انسان میپردازد.
هوش مصنوعی: چشم تو باعث میشود عاشقان تحمل نکنند و از ناله پرندگان غم دل شکارچی بیچاره چه رایحهای دارد.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر چهرهی تو اشک میریزند و این نشاندهندهی این است که در فصل گل، باران ریختن شرط است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که من باید آن کسی را که به من محبت میکند، از ریشه نابود کنم. اگر این کار نادرست است، پس اولین کسی که باید به خاطر این کار مجازات شود، خود من هستم.
هوش مصنوعی: هرگز نمیپذیرم که به خاطر غمهایت بنده و اسیر شوم. در دل خود به خاطر غمت ناراحتی دارم، اما همواره آزاد و رها خواهم بود. نه تنها برای خودم، بلکه برای همه کسانی که میشناسم، این احساس را دارم.
هوش مصنوعی: من با عشق و هنرمندی به تو نزدیک شدم، اما نتیجهاش چه بود؟ از تو چیزی کم نشده است. ایرادی ندارد که من هم مثل فرهاد، با عشق به تو مشغول کار شوم.
هوش مصنوعی: به یاد بلند قامتیاش در دل و جانم میآید، ای زاهد، برای خدا آرام و بیصدا ذکرها را بخوان.
هوش مصنوعی: عاشق شدن و رسیدن به کمال چیزی نیست که بتوان با نصیحت یا کنایه پدر و مادر مانع آن شد. حتی اگر خانواده بخواهند، نمیتوانند مانع سرشکستگی یا رسوایی فردی شوند که با عشق و احساسات عمیق دست و پنجه نرم میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر صبحدم پیغام خود گویم به زاری باد را
تا عرض حال دل کند آن سرو حوریزاد را
پیش درش افتادهام بر خاک ره چون بندگان
زین باب دیدم در شرف اسباب پیش افتاد را
گر رفت اشکم در زمین از تربیتهای غمش
[...]
منع کمال از عاشقی جان برادر تا به کی
پندِ پدر مانع نشد رسوای مادرزاد را
آن کز جفا آموخت رسم و ره بیداد را
کاش از وفا آموزدت چندی طریق داد را
ما را فتاد این ماجرا، کس را چه باک از رنج ما
از صید پیکان بلا، نبود خبر صیاد را
لعلت که دل یاقوت او، خون جگرها قوت او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.