گنجور

 
۱۰۴۱

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

... پرده افتاد و رخ دوست پدیدار آمد

سرو بی کفش و کله مست خرامید به باغ

گل برهنه تن و بی پرده به گلزار آمد ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۲

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - خطاب به معشوق

 

... در خانه خود صلا زد آنگاه

کفش ادبم نهاد در پیش

افکند ز طمطراق و نازم ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۳

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - حاجی ملک التجار در جواب نوشته و در دیوان ادیب ضبط است

 

... سخت خندان در صف طعن و ضرابست ای ادیب

کفشدوز آمد به کف انبان سگ از میدان گریخت

کو بدانست آنچه او را در جوابست ای ادیب

ادیب الممالک
 
۱۰۴۴

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

... جمله اعضای وزارتخانه ها بی مزد و منت

رایگان خدمت کنند از کفش داران تا دبیران

گر فرامش ساختی ایران وزیران را ز خاطر ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۵

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰ - ماده تاریخ تجدید یکی از بناهای شهر قم

 

... معنی ام القری زاده شاه غری

کوه ز حلمش بجوش یم ز کفش در خروش

حلقه امرش بگوش ساخته دیو و پری ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۶

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

... لیک بفروشند بهر زرق در احیا حیا

چرم بلغارند و کفش صوفیان گرچه ز ناز

پیش ما خاتون بلغارند و ترک صوفیا ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۷

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱

 

... بیچاره خاتم الخلفا بود و ناگهان

از خاتم الخلافه کفش انفصال یافت

یا للعجب که دوره عباس را ز چرخ ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۸

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۸

 

... آب و نانی داد سگان ری از فضل خویش

تا گرسنه سیر و تشنه از کفش سیراب شد

اب او بی آبرویان را همی افزود آب ...

ادیب الممالک
 
۱۰۴۹

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۰

 

... لیک خوش باش که از پای کند میکاییل

کفش تو چکمه تو موزه تو گیوه تو

ادیب الممالک
 
۱۰۵۱

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی

 

... با سر سوزن و با نوک درفش

دوخته رقعه بسی بر آن کفش

بسکه بر دوره آن پینه زده ...

... در مقام طرب و بزم سرود

کفش او مضحکه رندان بود

ظرفا کرده ورا ضرب مثل ...

... بود بیکار و پی کار شتافت

آن سبکپای بدین کفش گران

رفت در کارگه شیشه گران ...

... مگرت شد ز خرد مغز تهی

این نه کفش است که اندر همه حال

زاولانه است و چدار است و شکال ...

... رخت پوشیده بخادم فرمود

که بنه کفش مرا اینک زود

خادم از چار طرف در نگریست

گفت اینجا اثر از کفش تو نیست

گفت قاضی بنگر از چپ و راست

کفش از غیر در اینجا برجاست

گفت خادم که بجا مانده فراز

کفش بوالقاسم طنبور نواز

قاضی از خشم بغرید چو شیر ...

... مست بیرون شده از پرده همی

پای در کفش من آورده همی

نک دوچار غضبش باید کرد ...

... لیک تادیب ترا ای بدبخت

کفش پایت بسرت کوبم سخت

هفت سال آنچه کشیدی در پا ...

... همچو گرگ از تله آهو ز کمند

کفشها را زده در زیر بغل

زر سرخش شده زان سیم دغل ...

... در کنار شط بغداد نشست

کفش در آب فکند از کف دست

گفت استودعک الله ای کفش

جاودان باش در این آب بنفش ...

... کانچه در پرده زنبوری بود

کفش بوالقاسم طنبوری بود

مرد صیاد ز بدبختی خویش ...

... رحم بر خسته دل سوخته آر

کفش بوالقاسم مسکین است این

الذی المسه سبع سنین ...

... روزنی دید ز یک گوشه نخست

کفش را کرد از آنجا پرتاب

سوی ایوان و روان شد بشتاب

کفش بر طاق گلاب آمد راست

خرد گشتند همه بی کم و کاست ...

... حیلتی تازه برانگیخت که تا

ریش خود سازد از آن کفش رها

چاره آن دید که چاهی بکند

کفش را در دل آن دفن کند

نوز ناخوانده خروس سحری ...

... تشنه و گرسنه در خانه شتافت

چشمش افتاد بدان کفش زمخت

که بدی سخت و خشن چون کیمخت ...

... پس از آن حیله دیگر انگیخت

کفش بگرفت و روان گشت چو باد

تا گذارش بسرایی افتاد ...

... پس پی تخلیه در مبرز تاخت

کفش را در چه مبرز انداخت

یکشب آسوده ببستر خسبید

خبر کفش ز جایی نشنید

بامدادان که بر این طاق بنفش

مهر زد بر سر مه زرین کفش

با دلی خسته برون شد ز سرا ...

... زان میان رندک بازاری مست

کفش آلوده ی او داشت بدست

کوفت بر فرق ابوالقاسم سخت ...

... بود اندر تک و پو ناهنگام

کفش را طعمه گمان کرد ز جوع

خواست ناگه کند از بام رجوع ...

... بود خفته به پس دیواری

کفش اندر سر بیمار افتاد

خرد شد مغزش و از کار افتاد

اقربایش بر قاضی رفتند

کفش بردند و ظلامت گفتند

دیه قتل نبشتند بر او ...

... رفت در محکمه قاضی شهر

گفت افسانه کفش و غم دهر

آنچه بگذشته بر سروعلن ...

... که نصیبم شده ز او خف حنین

من از این کفش کنون بیزارم

که کساد است از او بازارم ...

... گفت تا چاره دردش سازند

کفشها را به تنور اندازند

گرچه این رشته دراز آوردم ...

... جفت بوالقاسم طنبورزن است

کفش او حضرت شاهنشه ماست

طرفه کفشی که نداند چپ و راست

هر کجا بگذرد این کفش ز پی

می دود بهر بلای تن وی ...

... با عدو سلم و بیاران حرب است

ما از این کفش بدل بیزاریم

لیک هر دم غمی از نو داریم ...

ادیب الممالک
 
۱۰۵۲

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳

 

... توی واگون جیب مردم را مکن

کفشها را از در مسجد مزن

شیر آب انبار را غارت مکن ...

... سرچپق با کیسه جای تتن

دبه زوار و کفش ساربان

سطل گاریچی کمند کاروان ...

ادیب الممالک
 
۱۰۵۳

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۳ - کفش

 

... تا پای مبارک ننهد بر سر خاک

از دیده برای دوست کفش آوردم

ادیب الممالک
 
۱۰۵۴

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۴

 

... از کعبه کسی به دیر هرگز نرود

من کفش تو را به پای کردم اما

در کفش تو پای غیر هرگز نرود

ادیب الممالک
 
۱۰۵۵

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۷ - بند هفتم

 

... ولیک کمرا زنار شد چلیپا خاج

دروگر است گته کار و کفشگر اسکاف

خیاط درزی و الباد و پنبه زن حلاج ...

ادیب الممالک
 
۱۰۵۶

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۱۱ - بند یازدهم - هفت خط جام جمشیدی و جز آن

 

... کشک پینو و پینکی است نعاس

کژنه بر کفش و پیرهن پینه

می ز انگور و بخسم از گندم ...

ادیب الممالک
 
۱۰۵۷

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح گلشنی

 

... بحر به پیش دلش ریخته بود از سراب

ابر به نزد کفش آمده بیمار شد

از قلم مشکبار هرچه که بنوشت او ...

طغرل احراری
 
۱۰۵۸

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۴

 

... می سزد گیرد ز من مجنون تعلیم جنون

توتیای چشم سازم خاک کفش پای تو

ای که در گلزار خوبی چون تو گل را کس ندید ...

طغرل احراری
 
۱۰۵۹

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۴ - در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته

 

... ز رخش تابد مردی چو ستاره ز فلک

ز کفش زاید رادی چو شراره ز لهب

راد میرا به همه عید ترا عرضه دهم ...

ایرج میرزا
 
۱۰۶۰

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۵ - اندرز و نصیحت

 

... شسته و رفته و ناکرده بیارمت به بر

کفش تو واکس زده جامه اطو خورده بود

هر سحر کان را در پاکنی این را در بر ...

ایرج میرزا
 
 
۱
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶