بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱
... درحیرتم به کار تو کاندر چه مذهبی
مانی به هندویی که بوددر کفش ترنج
هر گه که بینمت بر آن سیب غبغبی ...
بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳
... واجب اندر روی دلبر بلکه اوجب بینمت
مانی آن هندوی را کاندر کفش باشد ترنج
هر زمان کاندر بر آن سیب غبغب بینمت ...
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۹ - در قناعت
... کسی را که نان جو اندر کف است
چنان دان که اندر کفش مصحف است
به نان جو ار کس قناعت کند ...
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۳۶ - در اطاعت از پدر ومادر
... مکانش چو جان داد در دوزخ است
شود آتش اندر کفش گر یخ است
به جان آنچنان آتش افروزدا ...
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - قطعه
... غیر طلبکارها سپاه ندارم
کفش ندارم کلاه چون شودم نو
کفش چو نو گرددم کلاه ندارم
مال بود مار وجاه چاه از آنرو ...
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه کاینات محمدبن عبدالله صلوات الله و سلامه علیه
... بدر به هر مه هلال می شود از آن
تا که شود نعل کفش پای محمد ص
عارف کامل کسی بود که شناسد ...
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع
... به هر عضوی ز سر تا پا بهشتی را مجسم شد
کفش کافی دلش صافی به عهد خویشتن وافی
گواهش در صفا رکن و مقام و حجر و زمزم شد ...
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند دوم
... عریان به خاکش آن بدن نازنین فتاد
خاتم برفت از کفش انسان که جبرییل
برزد فغان زدست سلیمان نگین فتاد ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - و له
... باز گفتم با دلش دریا چو شبنم روز کرد
وز کفش کان را بتن مانند سیماب اضطراب
ای بت ناهید غبغب وی مه مریخ چشم ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح کنزالامجاد و فخرالاوتاد مروج الادباء آقا علی آقا زید عزه
... گاه گویم که دراین جشن جم و عید عجم
کفش و دستار تو آراسته از سیم و زر است
ولی اینگونه مواعید من او را در عید ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - وله
... آن صدرقدر قدر که صد همچو مه و بدر
یمن قدم و یسر کفش راست پرستار
حشوی زبرات وی و آفاق گرانسنگ ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - وله
... حدت ذهن من و کیک بشلوار عقول
جودت ذوق من و ریگ به کفش افهام
تا عرض راست بهر حال قوام از جوهر ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله
... کلک تا درکف او زنگ بشمشیر سپاه
قطره گر چکد از ابر گهر پاش کفش
چرخ از آن پهنه نیارست گذشتن بشناه ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴ - وله
... آنچه گفتند چو در یکسره درگوش کشید
گرد کفش همه در چشم خطاپوش کشید
مقریانرا بصد اکرام درآغوش کشید ...
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۷۱
قدت گل قامتت گل کفش پا گل
سخن گل معرفت گل مدعا گل ...
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۰۶ - در اعطای تشریف شاهنشاهی به جناب دوست محمد خان معیّر الممالک
... یک ذره ی زنور رخش انجم سپهر
یک رشحه ی ز ابر کفش گوهر بحار
آمد نمونه سخطش موسم سموم ...
صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱
... نیاب مظهر العجاب آمد
در کفش ذوالفقار خصم گداز
حامی دین بوتراب آمد ...
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
... بسخن ریزد از لعلش شکر ها
بکفش باشد چون گویی این گردون
دهدت بازی چند ار بوی افلاطون
نبود چیزی پیشش خرد و قانون
نتوان بردن جانی ز کفش بیرون
جان کم ار گیری پیشش کندت افزون ...
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷
... ببری هر چه بتاریکیت افتد در چنگ
نگذاری ز پی پا و سری کفش و کلاه
همه بربایی و چون باد روی از درگاه ...
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۵ - در معنی «انا و علی من نور واحد » و مجملی از معراج و مقام ولایت
... نسبت ناسوت با لاهوت چیست
عالم امکان حقیر اندر کفش
عقل کل شد روح اعظم رفرفش ...