گرچه به ملک سخنوری شهم اما
غیر طلبکارها سپاه ندارم
کفش ندارم کلاه چون شودم نو
کفش چو نو گرددم کلاه ندارم
مال بود مار وجاه چاه از آنرو
مال نخواهم هوای جاه ندارم
سینه ام از بس ز درد وغصه بود تنگ
آه که در سینه جای آه ندارم
هرکه توبینی بو رهیش به جائی
من به جز از کوی دوست راه ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که با وجود مهارت در شعر، از کسانی که فقط طلبکار هستند بینیاز است. او کفش و کلاهی نو ندارد و وقتی یکی را داشته باشد، دیگری را نخواهد داشت. همچنین، او به دنبال مال و مقام نیست و احساس میکند که سینهاش از درد و غم شدید به تنگ آمده است. او تنها راهی که میشناسد، راه دوستی و محبت است و به جز آن، راهی دیگر ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه من در هنر سخن و شاعری صاحبنظر هستم، اما جز افرادی که فقط به دنبال منفعت خود هستند، حامی و یاری ندارم.
هوش مصنوعی: من کفشی ندارم و کلاهم هم نو نیست. وقتی کفشم نو شود، کلاهم هم نو خواهد شد، اما اکنون که کفشی ندارم، کلاهم هم نو نیست.
هوش مصنوعی: من به ثروت و مقام اهمیتی نمیدهم؛ زیرا مال مانند مار میماند و مقام مانند چاه است که خطرناک و آسیبزننده است. من به دنبال آنها نیستم و تمایلی به داشتنشان ندارم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر درد و غصهها آنقدر فشرده و تنگ شده که دیگر جایی برای آه کشیدن ندارم.
هوش مصنوعی: هر کسی را که تو ببینی به جایی میرسد، من جز راهی که به کوی دوست میرسد، راهی ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.