گنجور

 
۹۴۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳۶

 

... در پرده اسباب نماند دل روشن

از برگ شود زود سبکبار شکوفه

در دیده کوته نظران گرچه نقابی است ...

... شوری که فکنده است به گلزار شکوفه

صایب مشو از نامه پرشکوه خود بار

بر تازه نهالی که بود بار شکوفه

صائب تبریزی
 
۹۴۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۸

 

... نفس راست چون کرد گردد روانه

مشو بار روشن ضمیران که گردد

ز یک تن پر از خلق آیینه خانه ...

صائب تبریزی
 
۹۴۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹۵

 

... پای در دامن کشیدن نیست بر پیران گران

بار باشد بر دل سرو جوان استادگی

از ثبات پا توان بر دشمنان فیروز شد ...

صائب تبریزی
 
۹۴۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۲

 

چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی

آه افسوس است سرو جویبار زندگی

نیست غیر از لب گزیدن نقلی این پیمانه را

دردسر بسیار دارد میگسار زندگی

برگ او از دست افسوس و ثمر بار دل است

دل منه چون غافلان بر برگ و بار زندگی

دیده از روی تأمل باز کن چون عارفان ...

... از تزلزل بیخودان نیستی آسوده اند

بر نفس پیوسته لرزد شیشه بار زندگی

در شبستان عدم باشد حضور خواب امن ...

... کز نسیمی رخنه افتد در حصار زندگی

بارها سر داد بر باد و همان از سادگی

شمع گردن می کشد از انتظار زندگی ...

... موج آب زندگانی می شمارد تیغ را

هر که پیش از مرگ شست از خود غبار زندگی

می تواند شد شفیع روزگاران دگر ...

... تا دم صبح قیامت نقش بندد بر زمین

هر که افتد از نفس در زیر بار زندگی

خاک صحرای عدم را توتیا خواهیم کرد ...

... سبزه زیر سنگ نتوانست قامت راست کرد

چیست حال خضر یارب زیر بار زندگی

برگ سبزی می کند ما بینوایان را نهال ...

... دارد از هر موجه ای صایب درین وحشت سرا

نعل بی تابی در آتش جویبار زندگی

صائب تبریزی
 
۹۴۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۳

 

... یک دهن خمیازه می گردد ایاغ زندگی

چون ز بار محنت پیری شود قامت دو تا

ناخن الماس می گردد به داغ زندگی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۴

 

... نقش بندد تا به دامان قیامت بر زمین

هر که از دوش افکند بار گران زندگی

از خدنگ عمر خودداری طمع کردن خطاست ...

صائب تبریزی
 
۹۴۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۷

 

خط حجاب آن رخ گلرنگ شد یکبارگی

دستگاه بوسه ما تنگ شد یکبارگی

چین ابرو کرد شمشیر تغافل در نیام

چشم جادو تایب از نیرنگ شد یکبارگی

خط ظالم بس که لعل آبدارش را مکید

در نظرها خشکتر از سنگ شد یکبارگی

روی چون آیینه او از غبار خط سبز

بر دل روشن گران چون زنگ شد یکبارگی

صفحه رویی که مد زلف بر وی بار بود

تخته مشق خط شبرنگ شد یکبارگی

چون شرر از شوخ چشمی های خط سنگدل

شوخی حسنش نهان در سنگ شد یکبارگی

شد دراز از خط مشکین دست تاراج خزان

شاخ گل عریان ز آب و رنگ شد یکبارگی

خط کشید از دست من سررشته آن زلف را

طالع ناساز بی آهنگ شد یکبارگی

زین ستم کز خط به حسن او رسید از سر مرا

عقل و هوش و دانش و فرهنگ شد یکبارگی

یک دم از سرگشتگی یک جا نمی گیرد قرار

با فلاخن زلف او همسنگ شد یکبارگی

سبزه بیگانه خط باغ را تسخیر کرد

غنچه خندان او دلتنگ شد یکبارگی

روی چون خوشید او صایب ز آه و دود خط

با سیه روزان خود همرنگ شد یکبارگی

صائب تبریزی
 
۹۴۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۹

 

... تا به مغزم خورد بوی مجمر دیوانگی

در دیار ساده لوحان نقش بار خاطرست

محو سازد سکه را از خود زر دیوانگی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۳

 

... یک ترشرو تلخ سازد عیش را بر عالمی

شبنمی بر دامن گلهای بی خارست بار

بر سبکروحان گرانی می کند اندک غمی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۴

 

... تا نریزد برگ از خود بر ندارد آدمی

تا نگردد استخوانش توتیا از بار درد

جان روشن دیده انور ندارد آدمی ...

... سایه طوبی لب کوثر ندارد آدمی

تا نیفشاند غبار جسم از دامان روح

باده بی درد در ساغر ندارد آدمی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۷

 

... کاروانسالار گردون است روح پاک تو

زین تن حیوان صفت در زیر بار عالمی

نغمه شوخی ندارد چون تو قانون فلک ...

... می توان بر توسن گردون به همت شد سوار

از چه سرگردان درین مشت غبار عالمی

گنج قدسی در خراب آباد دنیا مانده ای

آب دریایی ولی در جویبار عالمی

همچو بوی گل که در آغوش گل از گل جداست ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۲

 

... لاله زاری در دل افگار دارم دیدنی

کوه غم بر خاطر آزاده من بار نیست

مستیی چون کبک در کهسار دارم دیدنی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۳

 

... واله چشم غزالان چند چون مجنون شوی

سیم و زر رانیست در میزان بینش اعتبار

همچنان در پله خاکی اگر قارون شوی ...

... علت از معلول و رزق از جان نمی گردد جدا

چند صایب زیر بار منت هر دون شوی

صائب تبریزی
 
۹۴۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۸

 

... نخواهی شد دگر محتاج دامنگیری مردم

اگر یک بار در دامان شب مردانه آویزی

به همت گوهر یکدانه چون مردان به دست آور ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۴

 

... حجاب شیشه و پیمانه را بردار ای ساقی

به یک رطل گران بردار بار هستی از دوشم

من افتاده را مگذار زیر بار ای ساقی

به راهی می رود هر تاری از زلف حواس من ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۰

 

... که گردد دردهای نسیه نقد از عاقبت بینی

ز بار دل یکی صد شد پریشان گردی زلفش

که می سازد فلاخن را سبک پرواز سنگینی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۰

 

... چه داند قعر دریا را حباب بادپیمایی

نخوردم بر دل خاری نگشتم بار بر سنگی

ندارد یاد صحرای جنون چون من سبکپایی

به این آزادگی چون سرو بارم بر دل گردون

چه می کردم اگر می داشتم در دل تمنایی ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۱

 

در کدامین چمن ای سرو به بار آمده ای

که رباینده تر از خواب بهار آمده ای ...

... تا به این خانه پر نقش و نگار آمده ای

بارها کاسه خورشید پر از خون دیدی

تو به این خانه به دریوزه چه کار آمده ای ...

صائب تبریزی
 
۹۴۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۳

 

... نخل امید تو آن روز شود صاحب برگ

که سبکباری خود را به خزان نگذاری

زاد راه سفر دور توکل این است ...

... کار ما را به امید دگران نگذاری

نیستی مرد گرانباری غفلت صایب

سر خود در سر این بار گران نگذاری

صائب تبریزی
 
۹۴۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۴

 

... سعی کن سعی که شایسته یک دل باشی

غم بی حاصلی خویش نخوردی یک بار

چند در فکر زمین و غم حاصل باشی

دوری راه تو صایب ز گرانباری هاست

بار از خویش بینداز که منزل باشی

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۶۹
۴۷۰
۴۷۱
۴۷۲
۴۷۳
۶۵۵