گنجور

 
۹۲۱

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

گر خرامد آن پری رو جانب گلزارها

شور محشر می شود در کوچه و بازارها

هر نفس در خانه دل نقش تصویرش بود ...

طغرل احراری
 
۹۲۲

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

... خیال طره لیلی بود زنجیر پای او

اگر مجنون ما در کوچه و بازار می گردد

به هر محفل که شمع عارض او پرتوافکن شد ...

طغرل احراری
 
۹۲۳

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

... وه چه خوش گفتست طغرل شاه اورنگ سخن

شد سفید آخر ز مویم کوچه های انتظار

طغرل احراری
 
۹۲۴

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ بزرگان

 

... کیست هلالی و زلالی به هم

نرگسی و مکتبی در کوچه هاست

گفته شوکت به شکست سخن ...

طغرل احراری
 
۹۲۵

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - فراقنامه

 

... گهی به کوه بلا هست همدم فرهاد

گهی ز عشق تو مجنون به کوچه و بازار

به کنج زاویه محنت و الم دیدم ...

طغرل احراری
 
۹۲۶

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۰ - بتان تازه تراشیده‌ای دریغ از تو

 

... ز چشم خویش تراویده ای دریغ از تو

به کوچه ای که دهد خاک را بهای بلند

به نیم غمزه نیرزیده ای دریغ از تو ...

اقبال لاهوری
 
۹۲۷

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۱ - نوای طاهره

 

... از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو

می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام ...

اقبال لاهوری
 
۹۲۸

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۸ - مرد حر

 

... او همه کردار و کم گوید سخن

ما گدایان کوچه گرد و فاقه مست

فقر او از لااله تیغی بدست ...

اقبال لاهوری
 
۹۲۹

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب

 

... ز هم بدرد این ابرهای تیرۀ شب

وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب کند

ایرج میرزا
 
۹۳۰

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۵ - اندرز و نصیحت

 

... خار آهن نکند دفع هجوم از سنگر

نه دگر کس زقفای تو فتد در کوچه

نه دگر کس به هوای تو ستد در معبر ...

ایرج میرزا
 
۹۳۱

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۵ - وسوسه

 

... در دکان چلویی با او ناهار کنم

لاس با زن ها در کوچه و بازار زنم

نقل خود نقل سر کوچه و بازار کنم

دم هر معرکه ای رحل اقامت فکنم ...

ایرج میرزا
 
۹۳۲

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳۱ - سیه‌چشمِ نامهربان

 

... که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه

هرکسی با کس در کوچه شود رویاروی

همه را چشم فتد بر رخ هم خواه نخواه ...

... وه چه بی جا غلطی شد برو ای چشم سیاه

که تو را گفت که در کوچه سلامم نکنی

که تو را گفت که باید نروی با من راه ...

ایرج میرزا
 
۹۳۳

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵

 

... چو خوردم سیر از آن شیرین کلوچه

حرامت باد گفت و زد به کوچه

ایرج میرزا
 
۹۳۴

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶

 

... چرا مانند شلغم در جوالی

سر و ته بسته چون در کوچه آیی

تو خانم جان نه بادمجان مایی ...

ایرج میرزا
 
۹۳۵

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۴ - نصیحت به فرزند

 

... خرسند شود ز تو خداوند

در کوچه چو می روی به مکتب

معقول گذر کن و مؤدب ...

ایرج میرزا
 
۹۳۶

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۴ - در رثای کلنل محمد تقی خان پسیان

 

... پس از تو بر سر آن اسب ها سوار شدند

عروس وار در این کوچه ها خرام کنند

سبیل ها را تا زیر چشم تاب دهند ...

ایرج میرزا
 
۹۳۷

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

... آوارۀ کوه و بیابانم

سرگشتۀ کوچه و بازارم

چون مرغ شب آویزم همه شب ...

غروی اصفهانی
 
۹۳۸

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۹ - سفر بی خبر

 

... به جهنم که نشد کار دگر خواهم کرد

خلق گفتند که از کوچه معشوق نرو

گر رود سر من از این کوچه گذر خواهم کرد

تیر مژگان تو روزی ز کمان گر گذرد ...

عارف قزوینی
 
۹۳۹

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۴۳ - آرزو

 

... خونریزی آنچنان که ز هر سوی جوی خون

ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست

در زیر بار حس شده ام خسته راه دور ...

عارف قزوینی
 
۹۴۰

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۷۳ - مژده و نیشتر غزل ذوقی

 

... به پای نخل قدت سنگ عشق سینه زدم

رقیب گو سر هر کوچه نوحه سر نکند

من از دعای سحر زاهدا شدم مأیوس ...

عارف قزوینی
 
 
۱
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
sunny dark_mode