فغان ز گردش چرخ ستمگر غدار
هزار مرحله دورم فکند از دلدار!
سپهر کجرو پرفن مرا به پیش آورد
چه حالتی که نه حد سکون نه صبر و قرار!
مرا به سر ز می وصل او غروری بود
کنون که دورم ازو جای مستی است و خمار
به بوستان لطافت نهال قامت او
به مثل طوبی و شمشاد و سرو خوشه قطار
دهن به وقت سخن بود حقه گوهر
نموده لعل وی از معجز مسیحا عار
به هرکجا که چو گل یار خیمه زن میشد
به گرد خرمن ماهش بودم چو بلبل زار
به محفلی که رخ او چراغ میافروخت
مرا نبود چو پروانه قسمتی جز نار
دریغ ازآنکه مرا دولتی میسر بود
مقیم کعبه کویش بودم به لیل و نهار
هزار ناله و افغان ز چرخ بوقلمون
که کرد عاقبت را کار من به هجر دچار!
تو ای نسیم صبا گر گذر کنی سویش
چنانکه دیدی مرا حال سر به سر پیش آر!
بگو که ای بت نامهربان سنگیندل
ز حال عاشق دل خسته گهگهی یاد آر!
به شرع عشق نباشد روا که از عاشق
کنند ترک وفا و شوند ز او بیزار!
به سطر لوح دلش غیر ابجد عشقت
نیافتم رقمی سعی کردهام بسیار!
زبان به وصف تو بگشاده است چون طوطی
به جز حدیث تو دیگر نمیکند تکرار
چو ماه نو به خم ابرویت سجود آرد
ز جعد سنبل تو بسته در میان زنار
نهال قامت او از غمت دوتا گشته
خزان شدست گل عمر او به فصل بهار!
گهی به کوه بلا هست همدم فرهاد
گهی ز عشق تو مجنون به کوچه و بازار
به کنج زاویه محنت و الم دیدم
که نیست غیر خیال تو دیگری غمخوار!
به انتظار قدوم تو فرش ره گشته
بر آن امید که مانی قدم برو یک بار!
چه میشود که به او از کرم گذر آری
تو ای نگار قمر عارض پریرخسار؟!
پس از سلام رسانیدن از من مهجور
ز روی چهره مضمون تو پرده را بردار
بگوی بار دگر این نسیم صبحگهی
که چشم او به ره انتظار توست دچار
مرا ز تار وصال تو بود پیوندی
نمودی قطع به مقراض هجر خود آن تار
چرا نمودی ازین مستمند خود را دور؟!
چرا نهادی ازین غم کشیده رو به فرار؟!
هزار حیف ازان عهد و قول تو با من
که مبتلای فراقت نمودی آخر کار!
بگفتی گل به گلستان اگرچه بسیار است
ولی کجاست که گل در چمن بود بیخار؟
اگر تو را طلب گنج و گوهر و سیم است
حصول گنج کسی را کجا شود بیمار؟!
اگرچه جمله اهل جهان به هم یارند
ندیده دیده بیننده یار بیاغیار
کشیدهام ز غمت محنت و جفا و ستم
نگشته الفت من غیر کلفت و تیمار
وگرچه شیوه عاشق ستمکشی باشد
ستم کنند به دلدادگان نه این مقدار!
نگفتی حال تو را چونست ای جفا پیشه
گذر نکردی به بالین خسته بیمار!
به روز حشر خلایق حساب پیش آرند
حساب ظلم تو پیش آرم ای جفا کردار!
فغان و ناله کنم پیش قادر بر حق
بیان جبر تو سازم به احمد مختار
دهم نشان همه آن چاک جیب مظلومی
هزار نوحه کنم نزد چهار یار کبار
تو آنچه کردهای با من ز روی بیرحمی
به عرض آورم آن جمله هر یکی صد بار!
به قعر چاه بود هر که سالها محبوس
و یا که همدم شیر و پلنگ در کوهسار
به نوک سوزن مژگان اگر کنی صد چاه
برهنه ز آتش سوزان کنی اگر تو گذار
هزار نزد تو زین گونه پیش اگر آید
به است جمله ز هجران فرقت دلدار!
اگر به سیر سر کوی او مقام کنم
حلاوت سیر آن کوی بهتر از گلزار!
درین دیار که این دم مسافرم بیاو
ازآن دیار الها به این دیار بیار!
اگر نه قوت جذب جمال او نکشد
ببسته پای مرا حلقه دو صد مسمار!
ازآنکه باب وصالش مرا شده مسدود
به سوز محنت او شکر کردهام ناچار!
قضا به روی من مستمند بست و گشاد
در حضور و حلاوت در غم و آزار!
به ذکر نام خوشش از دهن شکر ریزد
زبان به وصف کمالش چو تیغ جوهردار
وصیت من دلخسته را قبول آرید
رقم کنید به لوحم که انت عاشق زار!
کجا ز خاک مزارم دمد به جز لاله
ز بس که داغ دل من بود برون ز شمار؟!
سوای لاله و گل دیگری شود پیدا
یقین که چشم به راه وی است نرگسوار
تو ای فغان به سر کوی او رسی از من
بگوی هرچه بدیدی به او به صد زنهار!
که از غم تو چو آیینه محو حیرانیست
به حیرت است ز هجرت چو صورت دیرار!
عجب مدار گه از آتش دل خود ار
بساط خویش بسوزاند او مثال چنار!
چنان ز عشق سرگشته است پنداری
که همچو نقطه فتاده به حلقه پرگار!
سبق ز حال پریشان او برد سنبل
سیاه روز و شبش همچو نافه تاتار!
به یاد خنده لعل تو آنقدر نالد
رود ز دیده بسی اشک او قطار قطار
منم که ناله اویم به گوشت ای دلبر
رسیدهام که شوی تا ز حال او هشیار!
کنون که عرض مرا ناله و صبا با هم
رساندهاند یکایک به خاک آن دربار
محل آن که فغان باز گیرم از سر نو
بسان بلبل شوریده ناله در گلزار
ندیده در صدف در جهان کسی چون تو
بدین لطافت و خوبیت یک در شهوار!
ازآن زمان که من از وصل تو شدم محروم
زند زبانه دلم ز آتش غم تو شرار
ازآنکه طالع بد همره من است هرجا
همیشه حاصل اقبال من بود ادبار
مکن شکایت ازین چرخ نیلگون طغرل
که نیست غیر تظلم برین سپهر مدار!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.