گنجور

 
۸۲۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۳

 

دانی که کجا جویی ما را به گه جستن

در گردش چشم او آن نرگس آبستن

در دل چو خیال او تابد ز جمال او ...

مولانا
 
۸۲۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۷

 

... تو را از گفت برهاند خمش کن

ز گردش های تو می داند آن کس

که گردون را بگرداند خمش کن ...

مولانا
 
۸۲۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵

 

... گرفت دست مرا گفت تکری یرلغسن

سؤال کردم از چرخ و گردش کژ او

گزید لب که رها کن حدیث بی سر و بن

بگفتمش که چرا می کند چنین گردش

بگفت هیزم تر نیست بی صداع دتن ...

مولانا
 
۸۲۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

 

... همچون قدح شو سرنگون و آن گاه دردی خوار شو

در گردش چوگان او چون گوی شو چون گوی شو

وز بهر نقل کرکسش مردار شو مردار شو ...

مولانا
 
۸۲۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۹

 

... چو گنج جان به کنج خانه آمد

به گردش می تنیدم همچو جولاه

خمش کن تا که قلماشیت گویم ...

مولانا
 
۸۲۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷

 

... عالم از سرکشی آن مه سرگشته شدند

مدتی گردش این گنبد دوارش ده

کو صیادی که همی کرد دل ما را پار ...

مولانا
 
۸۲۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۳

 

... ازیرا مرد خواب افکن درآمد شب به کراری

بر این گردش حسد آرد دوار چرخ گردونی

که این مغز است و آن قشر است و این نور است و آن ناری ...

مولانا
 
۸۲۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۶

 

... کز زحمت و رنج ما ای باد صبا چونی

ای آب خضر چونی از گردش چرخ آخر

وی تاج همه جان ها دربند قبا چونی ...

مولانا
 
۸۲۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۴

 

... چون ذره رسن سازم از نور و رسن بازم

در روزن این خانه در گردش سودایی

بنشین که در این مجلس لاغر نشود عیسی ...

مولانا
 
۸۳۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۱

 

... و آن باد اگر هیچ نشیند تو نشینی

عرش و فلک و روح در این گردش احوال

اشتر به قطارند و تو آن بازپسینی ...

مولانا
 
۸۳۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۴

 

... قماش روح بر گردون کشیدی

ز گردش های جسمانی بجستی

به گردش های روحانی رسیدی

بجستی ز اشکم مادر که دنیاست ...

مولانا
 
۸۳۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۶

 

... کز خانه تن برون نگشتی

چون گردش آفتاب دیدی

ماننده ذره چون نگشتی ...

مولانا
 
۸۳۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۲

 

... چو زمان برگذری و چو مکان نستیزی

مثل چرخ تو در گردش و در کار آیی

گر چو دولاب تو با آب روان نستیزی ...

مولانا
 
۸۳۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۵

 

... جویای شاه تا که همایی بدیده ای

ای چرخ راست گو که در این گردش آن چنان

خورشیدرو و ماه لقایی بدیده ای ...

مولانا
 
۸۳۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۳

 

... تو کرده ای ستیزه به گفتار می کشی

سختی کشان ز گردش این چرخ در غم اند

بر رغم جمله چرخه دوار می کشی ...

مولانا
 
۸۳۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۶

 

... خار سیهی بد سوختنی

گردش گل تر باد سحری

یک لقمه نان چون کوفته شد ...

مولانا
 
۸۳۷

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوم

 

... نوری که ز ذوق او جان مست ابد ماند

اندر نرسد والله خورشید تو در گردش

چون غرقم چون گویم اکنون صفت جیحون ...

مولانا
 
۸۳۸

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دهم

 

... از طرف دیده و دیدار نیست

نقطه دل بی عدد و گردش است

گفت زبان جز تک پرگار نیست ...

مولانا
 
۸۳۹

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود

 

... اندرین چه این رسن آمد به فن

گردش چرخه رسن را علتست

چرخه گردان را ندیدن زلتست ...

مولانا
 
 
۱
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۱۳۰