گنجور

 
۸۰۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در مدح امیر بار سلطان

 

... تیغ او روز کین ز خون عدو

خاک را لاله زار خواهد کرد

آب را سنگ علم او چون خاک ...

سنایی
 
۸۰۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر

 

... من سبک پای ندیدم که گران دارد سر

جعد ژولیده و پرورده ز سیکی لاله

زلف شوریده و پژمرده ز مستی عبهر ...

... نرم نرم از سمن آن نرگس پر خواب گشاد

ژاله ژاله عرق از لاله او کرد اثر

رویش از خاک چو برداشتم از خوی شده بود

لاله برگش چو گل نم زده در وقت سحر

بوسه بر دو لب من داد همی از پی عذر ...

سنایی
 
۸۰۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد

 

... دود بی علمی ز خانه مغز بی علمان برآر

لاله دعوی ز کوه که دروغان نیست کن

آفت فتوی ببر از مفتیان جهل بار ...

... فقر از آن خواهی که پاکی از بیان فقه و شرع

لاله زان جویی که دوری از میان مرغزار

قوت شرع از فقیهان می شناسم نز فقیر ...

... یوسفی اصلی و احمد خلق و حدادی تبار

لاله و کوهی بلون حلم بابویی و رنگ

آتش و آبی به قدر و لطف بی دود و بخار ...

سنایی
 
۸۰۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید

 

تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار

از لاله بست دامن کهپایه ها ازار

چونان نمود کل اثیری اثر به کوه ...

... گلزار بین سبزه پر از آب نارگون

کهسار بین ز لاله پر از نار آبدار

بر شبه چنگ باز سر غنچه های گل ...

... طبعی تهی ز غم ز درختان پر ز بار

آن لاله فام باده خوران زیر شاخ گل

و آن گلرخان نشاط کنان گرد لاله زار

بیخ زمین چو افسر شاهان پر از گهر ...

سنایی
 
۸۰۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد

 

... نرگسی کز بیم ایزد سالها یک رسته بود

خون حسرت کرده او را در لحد چون لاله زار

چشمها نشگفت اگر شد پر ستاره بی رخش ...

سنایی
 
۸۰۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲

 

... نه درین گمشد هنوز آن گوهر اسرار دار

تا دل لاله سیاهست و تن سیمرغ گم

طالبان را در قدم آبست و در آتش وقار ...

سنایی
 
۸۰۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴

 

... چون شکوفه روی بودی چون شکافه زن مباش

گر چو نرگس نیستی شوخ و چو لاله تیره دل

پس دو روی و ده زبان همچون گل و سوسن مباش ...

سنایی
 
۸۰۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در بیان عزت و جلال ذات اقدس الهی

 

... کند منور از نور او وهاد و تلال

ز سبغ حکمت رنگین کند به که لاله

نهد به چهره خوبان چین به قدرت خال ...

سنایی
 
۸۰۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹

 

... گرفته دامن شادی شکسته گردن غم

سپرده لاله به پای و بسوده زلف به دست

گرفته دوست به دام و کشیده رطل به دم ...

سنایی
 
۸۱۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷ - در ستایش علی‌بن حسن بحری

 

... ازین یک مایه بسم الله خود اندر گرد حرص افگن

اگر رفعت همی جویی سیه دل باش چون لاله

ور آزادی همی خواهی زبان ده دار چون سوسن ...

سنایی
 
۸۱۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه

 

... غنچه همچون دل من با لب تو

لاله همچون رخ تو در دل من

عندلیب آمده در مدحت شاه ...

سنایی
 
۸۱۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در ستایش خواجه اسعد هروی

 

... از جمال بت و بالای شمن

شد چو روی صنمان لاله لعل

شد چو پشت شمنان شاخ سمن ...

سنایی
 
۸۱۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف

 

... چون علای دین و دولت آنکه از اقبال او

لاله روید از میان خاره در فصل خران

آنکه بذل اوست هر جا بارنامه هر غریب ...

سنایی
 
۸۱۴

سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع در مصیبت ضیاء الدین محمد مشهور به سیف المناظرین

 

... مویت چو مورد بود کنون نسترن شده

رویت چو لاله بود کنون زعفران شده

در پیش فر سایه حکم آمده به عشق ...

سنایی
 
۸۱۵

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمد بن محمد

 

... دولتی مردم اگر یابم ز جودش کام را

لاله یاقوتین برآرد فر او بر طرف که

تا که او که را نماید لعل گوهر فام را ...

... ای چو گل در باغ دین خشبوی و نورانی جمال

لفظ تو چون حاسدت بشنید شد چون لاله لال

لشکر خلق تو تا آورد سوی خلق رخ ...

سنایی
 
۸۱۶

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

 

... دارم فزون ای سعتری در دل دو صد مرزاق را

داری تو ای سرو روان بر لاله و بر ارغوان

از مشک و عنبر صولجان از عشقت ای حور جنان ...

سنایی
 
۸۱۷

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

 

... من پیش او از حد برون خونابه راندم از جفون

کردم همه ره لاله گون گفتم که آن دلبر کنون

چون بسته بیند ره ز خون باشد که گردد باز پس ...

سنایی
 
۸۱۸

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

نیلوفر و لاله هر دو بی هیچ سبب

این پوشد نیل و آن به خون شوید لب ...

سنایی
 
۸۱۹

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۳

 

دی بنده چو آن لاله خندان تو دید

وان سیب در آن رهگذر جان تو دید ...

سنایی
 
۸۲۰

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۲

 

چون گل صنما جامه به صد جا چاکم

چون لاله به روز باد سر بر خاکم

چون شاخ بنفشه کوژ و اندوهناکم ...

سنایی
 
 
۱
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۳۶۲