... بچهره حجت مانی بخوبی حاجت آزر

شکفته لاله رخساره حجاب لاله جراره

بر از عاج و دل از خاره تن از شیرو لب از شکر ...

... در دو دستم عنبرست و در مشامم غالیه

در دهانم انگبین و در کنارم لاله زار

سرخی از خون نگسلد هرگز چنان کز نار نور ...

... آبی که بود مانده شبانه بخضر بر

از لاله چو بیجاده ست آهو به بیابان

نخجیر چو پیروزه ز سبزه بکمر بر ...

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او سیر ...

... فریش سیم و مر آن سیم را ز مشک حجاب

فریش لاله و آن لاله را ز قیر رقم

بزیر غمزۀ چشمش هلاک و فتنۀ خلق ...

... بهار صورت رویی که عارض و زلفش

ز لاله دارد رنگ و ز مشک دارد شم

ز مهرگان و سده بس دلیل روی و دلم ...

... نهاد خلق جهانرا طبایع و ارکان

به سرد سیر نبینند لاله در مه دی

بگرمسیر نیابند یخ بتابستان ...

... گفتم که باد سرد زیان داردت همی

گفتا ز باد سرد رسد لاله را زیان

گفتم که گلستانت همه ساله پرگلست ...

... که دارد رنگ راح و بوی ریحان

یکی مانند مشک اندوه لاله است

یکی مانند زهر آلوده پیکان ...

لاله دارد توده توده ریخته بر پرنیان

مشک دارد حلقه حلقه بافته بر ارغوان

تخت بزازست یا رب یا فروزان لاله زار

طبل عطارست یا رب یا شکفته بوستان ...

از مشک نگر که لاله بنگاه گرفت

زو طبع غمی دراز و کوتاه گرفت ...

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید

از لاله به رنگ و سرخی افزون آید

گفت آن همه خون نبد که بیرون آمد ...

رخسار ترا لاله و گل بار که داد

وان سنبل نو رسته بگلنار که داد ...

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر

از عنبر تاج دارد از لاله سریر

تو شسته همی کنی گل سرخ بقیر ...

... بنگر به رخ و دو زلف آن سیم ذقن

تا لاله به خروار بری مشک به من

ای ماه به روی لاله رنگ آمده ای

از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای ...

بر لاله ز مشگ زلف را گاه زدی

وز شب دو هزار حلقه بر ماه زدی ...

... گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

وز بیم غمزگان تو نرگس بپژمرد ...

دل و دامن تنور کرد و غدیر

سرو و لاله کناغ کرد و زریر

هزار لاله و گردش ز مشک لاله هزار

بهار چین و شکفته در او نهفته بهار

... بتابش اندر نقاش گردد و عطار

گهی بگستردش همچو مشگ بر لاله

گهیش توده کند چون بنفشه بر گلزار ...