لاله دارد توده توده ریخته بر پرنیان
مشک دارد حلقه حلقه بافته بر ارغوان
تخت بزّازست یا رب یا فروزان لاله زار
طبل عطارست یا رب یا شکفته بوستان
گر نتابد زلف مشکین اندرو خود گم شود
بافته دارد همیشه زلف را از بهر آن
او بزلف خویش درگر گم نشد پس من ز دور
چون بدو در گم شدستم ، نادرست این داستان
جامۀ نیکو نه زان پوشد که نیکوتر شود
بلکه نیکوییش را پوشد بجامه بیگمان
شمع تا باشد برهنه بر جهان روشن شود
چون بپوشندش به چیزی نور او گردد نهان
در میدان دود و آتش هرچه باشد سوخته است
ور نسوزد هیچکس را دل نسوزد در جهان
گر نسوزد در میان دود و آتش خط او
من چرا باید که باشم سوخته دل زین میان
چون بخندد شکّر و لؤلؤ فرو ریزد بتنگ
گوییا از عسکر و عمانش آید کاروان
چون برابر چشم با مژگان سرافرازد همی
راست گویی راند شاه شرق تیر اندر کمان
بوالمظفر میر نصر ناصرالدین کز ملوک
هر ملک را او کند هر روز بارا امتحان
فعل او چرخست پنداری و آثارش نجوم
عزم او دهرست پنداری و کردارش زمان
دل سگالد مدحش و گوید زبان از بهر آنک
حکم اخلاص از دلست و حکم ایمان از زبان
گر بدریا جستی و دستت پر از گوهر نشد
مدح او کن تا کند ناجسته پر گوهر دهان
سیرت پاکش ز بس خیر اندر آمیزد بفعل
عادت نیکش ز بس لطف اندر آمیزد بجان
هر که تیر شاه کرد آهنگ او روز نبرد
آهنین باشد بمحشر مغزش اندر استخوان
آب در غربال چون ماند ، چنان باشد درست
تیرش اندر غیبه های جوشن و برگستوان
گر ز آهن بگذرد تیرش نباشد پس عجب
بگذرد ز آهن بدانک از صاعقه دارد سنان
تیغ او از خشم وز حلمش سرشته شد مگر
زانکه همچون خشم او تیزست و چون حلمش گران
صورتش آبست و دارد فعل آتش طبع او
گوهرش سنگست و دارد رنگ چینی پرنیان
کان بیجاده کند مغز عدو را روز جنگ
جوشد اندر کان بیجاده ز مروارید کان
ای بفضل اندر موافق ، ای بعدل اندر بزرگ
ای بعلم اندر ستوده ، ای بعمر اندر جوان
ای ز درویشی نجات و ای ز غمناکی فرح
وی ز بدبختی خلاص و ای ز بدراهی امان
ای سعادت را مزاج و ای مروت را سبب
ای ولایت را نظام و ای جلالت را مکان
ای ز هر چیزی معانی ، ای ز هر چیزی هنر
ای ز هر کاری میانه ، ای ز هر علمی بیان
ای بقوت چون زمانه ، ای بحجت چون خرد
ای به نیکی چون دیانت ، ای بپاکی چون روان
آفرین بر تو کند ملک ، ای بنیکی آفرین
داستان بر تو زند حق ، ای به حق همداستان
جود را مسکن پدید آورد تا بر پای کرد
مر بنای جود را ایزد بدان فرّخ بیان
رایگان کردی تو مال خویش مر خواهنده را
حرص او خود کم شود چون مال باشد رایگان
زر تاج خسروان بودی و اکنون بسته اند
بندگان تو کمر شمشیر زرّین بر میان
پیش تو ناید سپاهی کت نبیند چیره دست
روز بر تو شب نگردد کت نبیند میزبان
زرد گرداند مبارز را به هیبت روز جنگ
مویهای ریش گردد ریشه های زعفران
خواستم کت آسمان خوانم چو دیدم قدر تو
خاطر من زیر خویش اندر همی دید آسمان
ای زجود بیکرانت بیکران گشته طمع
بیکران گردد طمع چون جود باشد بیکران
تا جهان بودست شادی از تو بودست اندرو
جز بتو یکدل نگشتست و نگردد شادمان
هرچه رحمت گفت خواهد جود تو گوید همی
نیست رحمت را به از جودت بگیتی ترجمان
علم را فرّ خدایست آن دل دانش پژوه
ملک را فرّ همایست آن کف گوهرفشان
صید کردندی به آهن ملک را خصمان او
گر نبودی آهن تو خصم صید ملک....ان
گام ننهد جز بشادروان خدمت آن کسی
کز در قنّوج پیماند زمین تا قیروان
هر کجا توقیع جودت بگذرد همچون بهار
گلستان را تازه گرداند بسان بوستان
برخور از عمر و جوانی برخور از فرزند و ملک
مر جهان را بهره ده شاها وزو بهره ستان
زیر فرمان تو بادا تا جهان باشد سه چیز
بخت نیک و دولت باقی و عمر جاودان
بخت و ملک و شادی و کام دلت حاصل شدست
تاج بخش و ملک دار و شاد باش و ملک ران
اورمزد ماه شهریور بخدمت پیش تو
آمد ای خسرو ؛ مر او را جز بشادی مگذران
شهریاری همچنان ، شهریور نو صد هزار
بخت نیک و دولت باقی و ملک جاودان
زیر فرمان تو بادا تا جهانست ای چهار
خیر بخش و ملک دار و شادباش و کام ران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیباییها و ویژگیهای بارز یک شخصیت بزرگ میپردازد، که او را به عنوان منبع جود و رحمت معرفی میکند. شاعر با استفاده از استعارات و توصیفهای هنرمندانه، زیبایی، قدرت و بزرگی آن شخص را به تصویر میکشد. او از لاله و مشک به عنوان نماد زیبایی و خوشبوئی استفاده میکند و از مقام و جایگاه آن شخص نزد مردم سخن میگوید. همچنین بر فضایل اخلاقی و نیکوییش تأکید کرده و او را منجی و فرهمند میداند. شاعر در نهایت به دعا کردن و آرزو برای تداوم نیکیها و برکتهای آن شخصیت اشاره میکند. در کل، شعر نبیل است و بر اهمیت صفات نیک اخلاقی و تأثیرگذاری مثبت بر جامعه تأکید دارد.
هوش مصنوعی: گل لاله به صورت تودههایی روی پارچهای زیبا و مشکی قرار گرفته، و حلقههای مشکی به شکل بافته شدهای روی رنگ ارغوانی دیده میشود.
هوش مصنوعی: تختی از خز و پارچههای گرانبهاست، یا ای خدای بزرگ، زیباییهای گلزار درخشان است. آیا اینجا صدا و نوای عطار وجود دارد، ای پروردگار، یا این که بوستان در حال شکفتن و به گل نشستن است؟
هوش مصنوعی: اگر زلف مشکی او نتابد و جلوهای نکند، بافتهای که دارد همیشه برای همان زلف است که گم میشود.
هوش مصنوعی: او با موهای خوشفرمش در آتش گم نشده است، پس من که از دور به او نگاه میکنم و خودم را در او گم کردهام، این داستان نادرستی است.
هوش مصنوعی: لباس زیبا را برای آن نمیپوشند که بهتر شود، بلکه آن لباس زیبایی را همراهی میکند که در ذات خودش زیباست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمع برهنه و بدون پوشش باشد، نورش دنیا را روشن میکند، اما وقتی که آن را بپوشانند، نورش پنهان میگردد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ و خطر، هر چیزی که وجود دارد، از بین رفته است. اگر کسی هم نسوزد، دل هیچکس در دنیا برای او دچار احساس تأسف و درد نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر خط او در میان دود و آتش نسوزد، پس من چرا باید از این میان دلم بسوزد؟
هوش مصنوعی: زمانی که لبخند بر چهرهها مینشیند، گویی شکر و مروارید از آسمان میریزد و انگار کاروانی از سرزمینهای دور و زیبا، همچون عمان و عسکر، در حال آمدن است.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمهایم به مژگان زیبای تو میافتد، به راستی با خودم میگویم که تو مانند شاهی هستی که تیرش در کمان قرار دارد و آماده پرتاب است.
هوش مصنوعی: بوالمظفر میر نصر ناصرالدین به عنوان یک شخصیت با اهمیت، هر روز در حال بررسی و امتحان استعدادها و تواناییهای شخصیتهای مختلف در میان پادشاهان و فرمانروایان است.
هوش مصنوعی: عمل او مانند چرخشی است که به نظر میرسد و نشانههایش مانند ستارههاست. مقصود او همچون زمان است و رفتار او نشاندهندهی دوران است.
هوش مصنوعی: دل به ستایش او میپردازد و زبان تنها به خاطر این که نشاندهندهی نیات درونی است، حرف میزند. زیرا صداقت و ایمان باید از دل برآید، نه تنها از زبان.
هوش مصنوعی: اگر به دریا رفتی و دستت پر از جواهر نشد، او را ستایش کن تا خود او دهان تو را پر از گوهر کند.
هوش مصنوعی: سیرت او به دلیل خیر و نیکی که در وجودش دارد، بسیار پاک و زلال است و رفتارهای نیکش به خاطر لطف و مهربانی که در درونش نهفته، به طور طبیعی از او صادر میشود.
هوش مصنوعی: هر که به جنگ و نبرد شاه و فرمانروا بپردازد، در روز کارزار و نبرد واقعی، ذهن و تفکر او مانند آهن سخت و مقاوم خواهد بود و در آن روز، در رویارویی با چالشها و مشکلات، از درون قوی و استوار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: آب در غربال نمیتواند نگه داشته شود، بنابراین درست مثل تیرهایی است که در غیاب زره و سپر ناپدید میشوند.
هوش مصنوعی: اگر تیر از آهن عبور کند، پس عجیب نیست که از آهن بگذرد، زیرا تیر از صاعقه قدرت میگیرد.
هوش مصنوعی: تیغ او از ترکیب خشم و حلمش ساخته شده است. این تیغ به همان اندازه که تیز است به خاطر خشمش، به خاطر حلمش هم سنگین و باوقار است.
هوش مصنوعی: چهرهاش زمانی پر از زندگی و نشاط است، در حالی که طبیعت آتشین او نشان از شدت احساساتش دارد. هرچند که به ظاهر، زیبا و ظریف همچون چینی است، اما در واقع عمق وجودش محکم و غیرقابلتخریب مانند یک سنگ است.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، وجود بسیار مهم و ارزشمندی از دشمن را میتوان به وسیله جستوجو و تلاش به دست آورد، همانگونه که در دریا از لؤلؤ و مروارید استخراج میشود.
هوش مصنوعی: ای صاحب فضل و رحمت، ای بزرگوار بر اساس داد و انصاف، ای ستوده به علم و دانش، ای جوان به خاطر عمر و زندگیات.
هوش مصنوعی: تو منبع نجات از فقر و درویشی هستی و از غم و اندوه، شادی میآوری. تو مایهی رهایی از بدبختی و پناهی از راههای نادرست هستی.
هوش مصنوعی: ای سعادت، تو لذت و خوشی را به ارمغان میآوری و ای مروت، تو موجب انسانیت و محبت میشوی. ای ولایت، تو نظم و ترتیب را برقرار میکنی و ای جلالت، تو جایگاه و مقام بلندی داری.
هوش مصنوعی: ای کسی که از هر چیزی معنای عمیق درمییابی و از هر چیزی هنری زیبا خلق میکنی، ای کسی که در هر کار، میانهروی پیشه داری و در هر علمی، به بیان روشن و واضح میپردازی.
هوش مصنوعی: ای که چون زمانه قوی هستی، ای که به اندازه خرد دلیل و حجت داری، ای که به نیکی همچون دیانت هستی، و ای که به پاکی مانند روان!
هوش مصنوعی: ملک تو را تحسین میکند، ای نیکوکار. داستانهای نیک در مورد تو از سوی حق بیان میشود، ای کسی که با حق همسو هستی.
هوش مصنوعی: سخاوت مکانی را برای خود ساخت تا بر پایه آن بنیاد سخاوت را استوار کند و خداوند به این واسطه، سخاوت را به انسانها عطا کرد.
هوش مصنوعی: تو مال خود را بدون هیچ هزینهای به خواهان بخشیدی، چون خواسته او به اندازه مال تو ارزش دارد، به همین دلیل حرص و طمع او کم خواهد شد.
هوش مصنوعی: طلا و جواهراتی که بر تاج پادشاهان میدرخشید، امروز به دوستی و خدمتگزاران تو تعلق دارد که با ارادهای قوی و با شمشیری طلایی بر کمر خود، آماده دفاع از تو هستند.
هوش مصنوعی: هیچ سپاهی نمیتواند به تو نزدیک شود، زیرا شب هیچگاه بر تو حاکم نخواهد شد و میزبان به تو آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، مبارز به رنگ زرد درمیآید و موهای ریشش مانند ریشههای زعفران میشود.
هوش مصنوعی: میخواستم آسمان را به خاطر تو توصیف کنم، اما وقتی به اندازهات فکر کردم، دیدم در دل من، آسمان به زیر پای تو افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر سخاوت و generosity تو بیپایان باشد، طمع نیز بیپایان خواهد شد. وقتی بخشش تو بینهایت باشد، طمع در دل دیگران نیز بینهایت میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان وجود دارد، شادی از تو ناشی میشود و هیچکس جز تو یکدل و شاد نخواهد بود و نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر چه درباره رحمت صحبت میشود، جود تو هم همین را میگوید و در واقع رحمت چیزی بهتر از بخشش تو در این دنیا نیست.
هوش مصنوعی: علم و دانش قدرتی الهی دارند و مانند یک پرنده خوشپرواز، انسان را به آسمانهای بلند میبرند. همچنین، دل و روح انسانهای دانشمند و جویای علم، مانند پرواز یک مرغ شاهین، به سوی عظمت و افتخار هدایت میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو آهن را نمیداشتی، دشمنان ملک هم نمیتوانستند او را شکار کنند.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی خود قدمی برنمیدارد جز برای خوشروانان و خوشخُلقان، همانطور که آن کسی که از در قنوج عبور کرده و به قیروان رسیده است.
هوش مصنوعی: هر جا که محبت و بخشش تو جاری شود، مانند بهاری که گلستان را شاداب و سرزنده میکند، فضا را نو میسازد و به آن زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: از جوانی و عمر خود لذت ببر، از فرزند و پادشاهی بهره ببر. به جهان نعمت بده و از آنچه که داری بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و به فرمان تو، تا وقتی که دنیا برقرار است، سه چیز همیشه وجود دارد: شانس خوب، زندگی بادوام و عمر جاودان.
هوش مصنوعی: شما به آرزوهای خود رسیدهاید و حالا خوشبختی، فرمانروایی و شادی را تجربه میکنید. پس با خوشحالی زندگی کنید و بر سر زمینتان حکومت کنید.
هوش مصنوعی: اورمزد در ماه شهریور به خدمت تو آمد ای پادشاه؛ پس او را جز به خوشحالی نگذران.
هوش مصنوعی: شخصی که پادشاهی میکند، مانند شهریور است و امیدوار است که در سال نو، فرصتهای خوب و ثروتهای فراوانی نصیبش شود و سرزمینش همیشگی و پایدار بماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا پابرجاست، زیر فرمان تو هستم. ای کسی که بخشنده و فرمانروای خوبی، شاد و کامیاب باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.