گنجور

 
۶۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷

 

... به مغز اندرون کی بود کیمیا

ازین سو برادر وزان سو پدر

همه پاک بسته یک اندر دگر ...

فردوسی
 
۶۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۳

 

... وگر ناسزا کارزاری بود

همه دوستدار و برادر شویم

بود نیز گاهی که کهتر شویم ...

فردوسی
 
۶۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۲

 

... که مردی دلیر وجهانجوی بود

برادر چوروی برادر بدید

کمان را بزه کرد واندرکشید ...

... بدو گفت بهرام کای بی پدر

به خون برادر چه بندی کمر

بدو گفت گردوی کای پیسه گرگ

تونشنیدی آن داستان بزرگ

که هرکو برادر بود دوست به

چو دشمن بود بی پی و پوست به ...

... جهان آفرین را به دل دشمنی

به پیش برادر برادر به جنگ

نیاید اگر باشدش نام و ننگ ...

فردوسی
 
۶۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۶

 

... که بودی همیشه لبانش بپند

بدو گفت رو با برادر پدر

بگو ای بداندیش پرخاشخر ...

فردوسی
 
۶۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۰

 

... مقاتوره چون جنگ را برنشست

برادر دو پایش بزین بر ببست

بروی اندر آمد دو دیده پرآب ...

فردوسی
 
۶۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۲

 

... به نزدیک خاقان به زاری شدند

برادر بیامد به نزدیک اوی

که ای نامور مهتر جنگ جوی ...

... بیامد نگه کرد جای نبرد

سلیح برادر به پوشید زن

نشست از بر باره گام زن ...

فردوسی
 
۶۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۳

 

... به دلش اندرون داوریها فزود

یکی نامه سوی برادر بدرد

نوشت و ز هر کارش آگاه کرد

نخستین سخن گفت بهرام گرد

به تیمار و درد برادر بمرد

تو را و مرا مزد بسیار باد ...

فردوسی
 
۶۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۴

 

... یکی کم بود شاید از شانزده

برادر بماند تو را پانزده

بشایند هرکس به شاهنشهی ...

فردوسی
 
۶۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲

 

... ز روز بلا دست بر سر گرفت

یکی نامه سوی برادر به درد

نوشت و سخن ها همه یاد کرد ...

... چه سود آید از رنج وز کارزار

تو را ای برادر تن آباد باد

دل شاه ایران به تو شاد باد ...

... که پوینده با آفرین باد جفت

که این نامه نزد برادر برد

بگوید جزین هرچ اندرخورد

فردوسی
 
۷۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۳

 

... مرا دخل و خرج ار برابر بدی

زمانه مرا چون برادر بدی

تگرگ آمد امسال بر سان مرگ ...

فردوسی
 
۷۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۵

 

... که ماند ایچ فرزند کاید به کار

جهاندارشه را برادر بدست

پسر گر نبود ایچ دختر بدست ...

فردوسی
 
۷۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۷

 

... همی رفت خواهم بر شهریار

مگر با من او چون برادر شود

ازو رنج بر من سبکتر شود ...

فردوسی
 
۷۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۹

 

... دلارام وانجام بهرام بود

چواز پرده گفت برادر شنید

برآشفت وز کین دلش بردمید ...

... زبان پر ز گفتارهای کهن

برادر چو آواز خواهر شنید

زگفتار وپاسخ فرو آرمید ...

فردوسی
 
۷۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰

 

... اگر من زنم پند مردان دهم

ببسیار سال ازبرادر کهم

مده کارکرد نیاکان بباد ...

... زهرمز چنین باشد اندر خبر

برادرت را شاه ایران شمر

بتاج کیی گر ننازد همی ...

... بدرگاه او هرک ویژه ترند

برادرت راکهتر وچاکرند

چو بهرام گوید بران کهتران ...

... بگفت این وگریان سوی خانه شد

به دل با برادر چو بیگانه شد

همی گفت هرکس که این پاک زن ...

... اگر بر جهان پاک مهتر شوم

تو را همچو کهتر برادر شوم

توباید که دل را بشویی زکین ...

فردوسی
 
۷۵

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲

 

... که پیدا نبود از پدر اندکی

برادر به من نیز ماننده بود

جوان بود و همسال و فرخنده بود ...

فردوسی
 
۷۶

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۴

 

... بدین روز هرگز مبادت نیاز

بایران برادرت شاه نوست

جهاندار و بیدار کیخسروست ...

... ز هم خون وز مهره یک پدر

برادرت گر کینه جوید همی

روان سیاوش بشوید همی ...

... برو دل پر از جوش و سر پر خروش

به پیش سپاه برادر برو

تو کینخواه نو باش و او شاه نو ...

... می و خلعت آرای و بالا و خوان

ز گیتی برادر ترا گنج بس

همان کین و آیین به بیگانه کس ...

فردوسی
 
۷۷

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۵

 

... چو خورشید تابان بدو پیکرست

برادر پدر تست با فر و کام

سپهبد فریبرز کاوس نام ...

فردوسی
 
۷۸

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۵

 

... بسی پند و اندرزها دادتان

ز خون برادر چو آگه شود

همه شرم و آزرم کوته شود ...

فردوسی
 
۷۹

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۹

 

... بجوشید وز غم دلش بردمید

ز کار برادر پر از درد بود

بران درد بر درد لشکر فزود ...

فردوسی
 
۸۰

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰

 

... یکی نامه بنوشت پر آب چشم

ز بهر برادر پر از درد و خشم

بسوی فریبرز کاوس شاه ...

... بتوران فرستادمش با سپاه

برادر شد از کین نخستین تباه

بایران چنو هیچ مهتر مباد

وزین گونه سالار لشکر مباد

دریغا برادر فرود جوان

سر نامداران و پشت گوان ...

... بران درد یک چند بریان بدم

کنون بر برادر بباید گریست

ندانم مرا دشمن و دوست کیست ...

... نژاد سیاوش را کاستی

برادر سرافراز جنگی فرود

کجا هم چنو در زمانه نبود ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹۵