... بردار ز جهره زلف تا خورشید

از گردش آسمان بیاساید

بردوز لبم زناله تا یک شب ...

... هر جور که از تو بر من آید

از گردش روزگار دارم

در راه غمت کنم هزینه ...

... هر یکی عالمی از فضل و هنرمندی و باز

فارغ از نیک و بد گردش عالم بودیم

هر کجا بستگیی بود کلیدش بودیم ...

از گردش چرخ بی خرد می ترسم

در هر حالی ز نیک و بد می ترسم ...

سبحان الله ز گردش چرخ برین

بی شرکت من غمی نیاید بزمین ...

... چون شمع زرشته پا فرو پیچیده

شد ساق سمن گون تو از گردش چرخ

همچون دو کی رشته برو پیچیده

... دل و دامن از چنگ محنت رها

منم اینکه از گردش روزگار

شدست آرزوی جانم وفا ...

... از نهیب نقابی از شب و روز

بر رخ گردش زمان بستند

چرخ و انجم ز شوق حضرت تو ...

... ز چشم بی مژه ام شور گشت آبشخور

روا بود که بگریم ز گردش گردون

سزا بود که بنالم ز جنبش اختر ...

... طلایه کرمش بالعشی والابکار

به صنع او که کند زیر گردش گردون

همیشه جندره جامه های لیل و نهار ...

... ز عدل تو شاکر صغیر و کبیر

دعاگوی از گردش روزگار

روانش اسیرست و قالب کسیر ...

... بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل

در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو

گشته اسباب نشاط دل خلقی مهمل ...

... زمین از زخم مالامال و شکلت حقۀ مرهم

دلی کز گردش گردون درو صد چونه غم باشد

چو دم زد در هوای تو بخاصیت شود بی غم ...

... زبان از نعمت او قاصر سخن ز وصف اومعجم

همی تا گردش افلاک دارد خلق عالم را

گه از او اومید در شادی گهی از بیم در ماتم ...

... رخسار خوب طبع گشای تو داشتم

جای تو بی تو گردش گردون بمن نمود

الحق نه این امید بجای تو داشتم ...

... بآب روی تو کم ذوق زندگانی نیست

زبس قفا که من از گردش زمن بخورم

بمجلسی که درو ماجرای من گویند ...

من که از دور چرخ ممتخم

وز اسیران گردش ز منم

همچون صبح ار برآورم نفسی ...

... که سرفرازتر از هر چهار ارکانی

اگر چه از قبل تست گردش خورشید

مباد آنکه تو روی از کسی بگردانی ...

... رسمکی بود بر امیر جلیل

وین زمانش دبیر گردش چرخ

کرد با نام این رهی تحویل ...

... که بر زبان قلم شرح حال بنماید

که من چه درد دل از گردش زمان دارم

چنان بکوشد در دفع آن همی گردون ...

... کفش سر چشمۀ فیض سخا باد

بدان تا نگسلد از گردش چرخ

زجانش رشتۀ جانت دو تا باد ...