جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر
زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم
جهانیانرا چون صبح روشنست ز من
که مهر خدمت تو در صمیم جان دارم
از آن چو شمع مرا بر سر آمدست زبان
که وصف خاطر تو بر سر زبان دارم
عروس طبع مرا هرچه زیور معنیست
باستعارت از آن کلک درفشان دارم
ز من نیاید کاری دگر بقصد عدوت
دلی چو تیر درین شخص چون کمان دارم
ستایشی که مرا کرده یی ز روی کرم
ذخیرة شرف و فخر جاودان دارم
ستوده یی بجها نداریم عجب نبود
جهان فضلی و چون دارمت جهان دارم
به آستان تو باشد همیشه میل دلم
بدین سبب زبر سدره آشیان دارم
مگر بدست کنم پایة معالی تو
چنین که پای تفکر بر آسمان دارم
اگر به معنی باریک ره برم ز آنست
که رهنمایی چون نجم همعنان دارم
بشرح راست نیاید شکایت گردون
کزو چه مایه ستم بر دل و روان دارم
چو شمع از آنکه زبان آوریست پیشة من
وجود خود ز زبان آوری زیان دارم
تنی چو نیزه ز انواع غصّه ها در بند
ز طبع و خاطر سر نیز چون سنان دارم
فروشدم بکل تیره و به آب سیاه
چو کلک از آنکه چرا کلاک در بنان دارم
گذشت مدّت ماهی که هر شبی تا روز
بصد هزار حیل طبع را بر آن دارم
که بر زبان قلم شرح حال بنماید
که من چه درد دل از گردش زمان دارم
چنان بکوشد در دفع آن همی گردون
که مهر خاموشی از عجز بردهان دارم
بنات فکر مرا لطف طبع تو چو بخواست
سپاس و منّت بیحدّ و بیکران دارم
بخدمت تو فرستادم نبد یارا
اگر چه با تو همه چیز درمیان دارم
مرا ز منهج حکمت عدول نیست و لیک
چو عورتست همان به که در نهان دارم
اگر چه نسبت تقصیر با منست بسی
به لطف مجلس عالی چنان گمان دارم
کاساس معذرتم یک بیک کند تمهید
چو روشنست که احوال بر چه سان دارم
گواه حال من این قطعه پریشان بس
کزان توزّع خاطر همین نشان دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و تقدیس فردی به نام نجم دین پرداخته و بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به اوست. شاعر به شفافیت و روشنی خدمت خود میبالد و از اینکه عشق و ارادتش به نجم دین در دلش جا دارد، سخن میگوید. او خود را به شمعی تشبیه میکند که به خاطر داشتن زبان گویا، وصف نجم دین بر لبانش جاری است. شاعر همچنین تعلق خاطر خود را به این شخصیت ابراز میکند و معتقد است که او را در میان زیباییها و معانی یافته است. با وجود مشکلات و غصهها، سازگاری و ارادتش به نجم دین پابرجاست و میخواهد این احساسات را به زبان بیاورد تا از درد دل خود سخن بگوید. سرانجام، شاعر از حال خود و ناگفتهها میگوید که نشان از عمق احساس و ارتباطش با نجم دین دارد.
هوش مصنوعی: در دنیا، نعمت و مهربانی نجم دین را میبینم و در ذهنم به خاطر یاد تو، تصاویری از صد باغ و بوستان دارم.
هوش مصنوعی: جهان برای مردم مانند صبحی روشن است، اما من به خاطر اینکه عشق به خدمت تو را در اعماق وجودم دارم، متفاوت فکر میکنم.
هوش مصنوعی: از آن زمان که عشق تو در دل من نشسته، زبانم مانند شمعی در حال ذوب شدن است، زیرا تنها از تو و احساساتم نسبت به تو صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: من هر چه زیبایی و زینتی که از ادبیات و معانی باشد را به طور استعاری از قلم خودم به عروس کلامم اهدا کردهام.
هوش مصنوعی: من از خودم هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم، چون برای دشمنانم دلی دارم که مانند تیر به سوی آنها پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: ستایش و تحسینی که به خاطر لطف و بزرگیات از من به عمل آوردهای، برای من مایهی افتخار و شرفی همیشگی است.
هوش مصنوعی: هیچ شگفتی نیست که ما چیزی برای ستودن در این جهان نداریم؛ زیرا اگر تو را داشته باشم، برایم تمام جهان را دارا هستم.
هوش مصنوعی: دل همیشه به سوی تو مایل است و به همین خاطر در مکانی بالاتر، مانند سدره، قرار دارم.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم چنین پایهای از شخصیت تو را به دست آورم که مانند تفکری که بر آسمان میچرخد، پای خود را بر آن بگذارم؟
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی با دقت و توجه حرکت کنم، به خاطر این است که راهنمایی مثل ستارهی درخشان همراه من است.
هوش مصنوعی: به راحتی نمیتوان از درد و رنجی که از سرنوشت و تقدیر دارم شکایت کرد، زیرا این مشکلات فراتر از آن است که بتوان آنها را بیان کرد.
هوش مصنوعی: مانند شمعی هستم که به خاطر گفتار و بیان خود، وجودم را فدای کلام میکنم و از این گفتار ضرر میبینم.
هوش مصنوعی: من بدنی دارم که مانند نیزه از انواع غمها و مشکلات پر شده است، و هم ذهن و فکر من نیز مانند نوک نیزه، تیز و دچار درد و رنج است.
هوش مصنوعی: من به طور کامل در آب سیاه غرق شدهام و هیچ امیدی به نجات ندارم، مانند قلمی که در دست من است و تنها راهی برای بیان درد و رنجهایم است.
هوش مصنوعی: مدت زمانی سپری شده که هر شب تا صبح به روشهای گوناگون سعی میکنم طبع و خلق و خویم را تحت کنترل داشته باشم.
هوش مصنوعی: من میخواهم با نوشتن، احساسات و مشکلاتی را که از تغییرات و چرخش زمان دارم، بیان کنم.
هوش مصنوعی: به تلاشم ادامه میدهم تا آنچه را که باعث سکوت و ناتوانیام شده، از بین ببرم.
هوش مصنوعی: دختران اندیشهام، به خاطر مهربانی و طبیعت خوب تو، هر چه دارم از سپاسگزاری و محبت بیپایانم نسبت به توست.
هوش مصنوعی: من هیچ دوستی را به خدمت تو نفرستادم، هرچند که با تو در همه چیز در گفت و گو هستم.
هوش مصنوعی: من از مسیر عقل و حکمت منحرف نمیشوم، اما چون این موضوع برای من خصوصی است، بهتر است که آن را در پنهانی نگهدارم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ممکن است اشتباهات زیادی از من سر زده باشد، اما به خاطر روحیه خوب و مهربانی جمع، فکر میکنم که این واقعیت کمتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: عذرخواهی من بیفایده است، چون اوضاع من کاملاً مشخص است و همه میدانند که در چه شرایطی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: حال من به قدری آشفته است که این وضعیت گواهی بر آن است و من به خاطر تو، این حالت را دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم
وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین
فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم
[...]
ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم
تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
[...]
بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو
مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم
منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو
ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم
چگونه درد خود از مردمان نهان دارم
که از شکستگی رنگ ترجمان دارم
نمانده است مرا در بساط جز آهی
هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم
سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست
[...]
خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم
ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم
توکی زناز قدم می نهی زخانه برون
بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم
پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.