گنجور

 
۷۰۱

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۳ - در معنی وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فرماید

 

... زمین و آسمان هم بیقرار است

همه در گردش ناپایدار است

همه چیزی که بینی شیخ بیچون ...

... حقیقت خوب و زشت و نیک و بدهان

دو روزی صبر کن در گردش دور

که آنگاهی رسی در جمله غور ...

عطار
 
۷۰۲

عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید

 

... زهیلاجم جهان در لرزش آمد

فلک از قدرتش در گردش آمد

کتب بسیار دارم گر بخوانی ...

... هر آنکس را که دنیا برگزیده است

فلک را زیر گردش خود خمیده است

هر آنکس را که دنیا برکشیده است ...

عطار
 
۷۰۳

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید

 

... که جوهر روشنی او یکی است

نمود گردش او بیشکی است

الا ای جوهر بالا گزیده ...

عطار
 
۷۰۴

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۲ - در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید

 

... همه ذرات سرگردان خود دید

ملایک دید گردش ایستاده

همه دیده سوی آدم نهاده ...

عطار
 
۷۰۵

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۲ - در نگاه کردن درویش در کواکب و پاسخ دادن ایشان در اسرار نهانی و طلب کردن مقصود فرماید

 

... ز شوق حضرتی حیران و هم مست

ز اول تا بآخر گردشی هست

در این گردش که هستی شوق داری

ز نور فیض و رحمت ذوق داری ...

عطار
 
۷۰۶

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۷ - قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید

 

... از آن میکرد اینجا عاشق زار

چنان عاشق شد است از گردش خود

که او را نیست اینجا تابش خود ...

عطار
 
۷۰۷

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید

 

... نمود عقل دان اشیا تمامت

مدار او را ز گردش استقامت

حقیقت عشق اینجا کل بسوزد ...

عطار
 
۷۰۸

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات

 

... علم چیست از ذره قافی کردنست

تا ابد گردش طوافی کردنست

زهد چیست آزاد دنیا بودنست ...

عطار
 
۷۰۹

عطار » مصیبت نامه » بخش هجدهم » بخش ۱ - المقالة الثامنة عشر

 

... گرچه گشتم ذره ذره زیر پای

ذره گردش ندیدم هیچ جای

روز و شب از درد این افسرده ام ...

عطار
 
۷۱۰

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

... در شهی با هم نمیپرداختند

عاقبت از گردش لیل ونهار

هر دو تن را کرد مفلس روزگار ...

عطار
 
۷۱۱

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و ششم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

... سرکشان را سرنگون کردی براه

عاقبت از گردش لیل و نهار

شد ز یک مویش سپیدی آشکار ...

عطار
 
۷۱۲

عطار » وصلت نامه » بخش ۲۴ - المکاتب و الرموز در رفتن سلطان محمود به سومنات و فتح کردن او

 

... دید مردی را به چهره غرق نور

گرد بر گردش نهاده خیل خود

بود خشتی بر کف آن پیشوا ...

عطار
 
۷۱۳

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۹ - غزل

 

... هرچه من با عاشقان کردم بجور

گردش ایام آوردش بسر

من چنین در آتش از کردار خویش ...

عطار
 
۷۱۴

عطار » اشترنامه » بخش ۴ - برآمدن بر منبر وحدت از راه دل

 

... این همه آنجای با دید آمده

هر یکی در گردش از بهر تواند

روز و شب در کینه و مهر تواند ...

عطار
 
۷۱۵

عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را

 

... بر سر هر شاخ ننگی دیگرست

آفتاب از گردش خود جای جای

میکند هر لحظه رنگی جانفزای ...

عطار
 
۷۱۶

عطار » اشترنامه » بخش ۲۴ - رسیدن سالک با پرده چهارم

 

... تا مگر او را به بینم تا ابد

گر مرا در گردش آید در نهاد

من نخواهم این همه بی اوستاد ...

عطار
 
۷۱۷

عطار » اشترنامه » بخش ۲۸ - سؤال سالك وصول از پیر

 

... کوکبم اما نیم حیران شده

گردش اشیا همه ذات منست

مصحف کل نقش آیات منست ...

عطار
 
۷۱۸

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه

 

... و گفت زینهار که به معرفت مدعی نباشی یعنی اگر مدعی باشی کذاب باشی دیگر معنی آن است که چون عارف و معروف در حقیقت یکی است تو در میان چه پدید می آیی دیگر معنی آن است که اگر مدعی باشی یا راست می گویی یا دروغاگر راست می گویی صدیقان خویشتن را ستایش نکنند چنانکه صدیق رضی الله عنه می گفت لست بخیرکم و در این معنی ذوالنون گفته است که اکبر ذنبی معرفتی ایاه و اگر دروغ گویی عارف دروغ زن نبود و دیگر معنی آن است که تو مگوی که عارفم تا او گوید

و گفت آنکه عارفتر است به خدای تحیر او در خدای سخت تر است و بیشتر از جهت آنکه هر که به آفتاب نزدیک تر بود در آفتاب متحیرتر بود تا به جایی رسد که او او نبود چنانکه از صفت عارف پرسیدند گفت عارف بیننده بود بی علم و بی عین و بی خبر و بی مشاهده و بی وصف و بی کشف و بی حجاب ایشان ایشان نباشند و ایشان بدیشان نباشند بل که ایشان که ایشان باشند بحق ایشان باشند گردش ایشان به گردانیدن حق باشد و سخن ایشان سخن حق بود بر زبانهای ایشان روان گشته و نظر ایشان نظر حق بود -بر دیدهای ایشان راه یافته

پس گفت پیغمبر علیه السلام از این صفت خبر داد و حکایت کرد از حق تعالی که گفت چون بنده ای دوست گیرم من که خداوندم گوش او باشم تا به من شنود و چشم او باشم تا به من بیند و زبان او باشم تا به من گوید و دست اوباشم تا به من گیرد ...

عطار
 
۷۱۹

بهاء ولد » معارف » جزو اول » فصل ۱۰

 

... و هرچند محو می کردم خود را محبوس مقهورات و محدثات می یافتم گویی که الله محدثات را برمی گرداند

و من در این میان می دیدم که بر دوش الله ام باز می دیدم که هم من و هم چرخ و هم افلاک و خاک و عرش همه بر دوش الله ایم تا کجامان خواهد انداختن تا همه فریاد عاشقانه برآوردیم که ای الله ما چنگال در تو زده ایم و بر دوش تو چسبیده ایم و دست از تو نمی داریم از آنکه عاشق زار توایم اکنون ای الله چو یکدم چشم و نظر در تو می نهیم و عظمت و حسن تو را می بینیم می آساییم و دم خوش می زنیم و دمی دیگر ناله عاشقانه می زنیم و به وقت خواب نیز همچنانیم اکنون چو دیدم که ما همه بر دوش الله ایم و الله ما را می جنباند و شربت ها و خوشی های گوناگون در ما می فرستد و ما از خوشی های آن مست می شویم و فریاد می کنیم و الله ادراکات ما هموار می کند و در اندرون گردش های دیگر و عجایب های دیگر روان می کند و می نماید تا من آن همه را می بینم و مستغرق می شوم در زمره آن چنانکه الله روح هر کسی را در عالمی می گرداند و ملکوت خود را بدیشان می نماید تا بدانی که ملکوت الله بی نهایت است

و الله اعلم

بهاء ولد
 
۷۲۰

بهاء ولد » معارف » جزو اول » فصل ۲۷

 

... و این چه عجب است اگر تو در خانه خود خاشاکی را غایب بینی و در خانه را گشاده یابی گویی که این را که برد و آن را که آورد عجب خس و خاشاک خانه تو را کسی می باید تا بیارد و ببرد ملک آسمان و زمین و چندین خلقان و احوال ایشان کم از خاشاک خانه تو آمد که آن را کسی نباید که چیزها بیارد و ببرد تو چندین نام می نهی مر این تدبیر خود را و تصرف خود را و قدرت خود را پس چرا در معنی خانه جهان را و تدبیر عالم را قادری و صانعی و حکیمی نگویی و حاضر ندانی او را این حکیم و این قادر مراتب نیکان و بدان را بدید می کند و می نماید پس چنان کن که دل تو و ضمیر تو بپرد و احوال جهان مشاهده کند از بیرون سوی کالبد و باز در سینه رود و وی را باعث باشد تا بدان موضع رود اگر نه غواصان بودندی در دریای سما و ارض نشان چرخ و بروج و طباع که دادی که زویت لی الارض فرأیت مشارقها و مغاربها و کذلک نری إبراهیم ملکوت السماوات و الأرض

و عیسی بطارم چهارم قرار گرفت و ادریس تدریس را به فرادیس برد و لیکن چو اغلب انبیا را علیهم السلام عالمی که بیرون چرخ است خوشتر آمد فرمان آمد که همه از آن بیان کنید یعنی چو آن سرای بقا آمد از بهر فنا کرا نکند اکنون چیزی کنید تا خلاص یابید از زیر چرخ گردان و گردش از روزگار شما محو گردد و قرار یابید بدار القرار و دارالسلام

و الله اعلم

بهاء ولد
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۱۳۰