بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید
الا ای جان و دل را درد و دارو
تو آن نوری که لَم تَمسَسهُ نارو
تو درمشکات تن مصباح نوری
ز نزدیکی که هستی دور دوری
ز روزنهای مِشکات مشبک
نشیمن کردهٔ خاک مبارکت
زجاجه بشکن و زَیتَت برون ریز
بنور کوکب درّی درآویز
ترا با مشرق و مغرب چه کار است
که نور آسمان گردن حصار است
ز بینائی مدان این فرّ و فرهنگ
که گنجشکی بپّرد بیست فرسنگ
تو آن نوری که اندر بام افلاک
همی گشتی بگرد کعبهٔ خاک
تو آن نوری که منشوری بعالم
عیان عین منصوری بعالم
تو نوری لیک در ظلمت فتادی
ولی در عین آن قربت فتادی
تونور مخزن اسرار جانی
که اینجا رهنمای لامکانی
تو نوری این زمان در عین مشکات
ز مصباحت نموداری تو ذرّات
حقیقت لامکان گلشن تو داری
که جسم و جان و عقل غمگساری
سفر کردی ز دریا سوی عُنصُر
سفر ناکرده قطره کی شود دُر
سفر کردی بمنزل در رسیدی
حقیقت روی جان اینجا بدیدی
سفر کردی ز دریا در صدف باز
شدی جوهر کنون از عزّت و ناز
سفر کردی تو در انجام این تن
بتوست این جملهٔ آفاق روشن
سفر کردی ز کل فارغ شدی تو
در اینجا در صدف بالغ شدی تو
تو ای جوهر چو از دریا برآئی
ز زیر طشت زرّین بر سر آئی
توئی جوهر که قدر خویش دانی
نباید کاین چنین اینجا بمانی
تو در قعری کجا باشد بهایت
بهای تست جان بی حدّ و غایت
توئی آن جوهر هر دو جهان هم
که بخشیدی تو این معنی دمادم
کنون درهرچه هستی روی بنمای
یکی شو بی عدد هر سوی بنمای
که جوهر روشنیّ او یکی است
نمود گردش او بیشکی است
الا ای جوهر بالا گزیده
ولیکن در گمانی نارسیده
الا ای جوهر بحر معانی
کنون اندر صدف بیشک نهانی
توئی دریا ولی جوهر نمودی
که دایم در صدف گوهر نبودی
سفر کردی و دیدی روی دلدار
حجاب این صدف از پیش بردار
صدف بشکن که اندر نور قدسی
جدا مانی ز حیوان نقش سُدسی
برافکن شش جهاتت از صدف باز
که با نورت بود پر دُر صدف باز
زند عکس و تو مه را باز بینی
همت انجام و هم آغاز بینی
تو نور قدس داری در درونت
یکی نور درون و هم برونت
تو نور قدس داری در نمودار
عیان روح داری جسم بردار
تو نور قدسی افتادی در اینجا
شعاعت در گرفته عین دریا
تونور قدسی و در این صفاتی
حقیقت ترجمان عین ذاتی
تو نور قدسی و دیدی تو خود را
عیان دریاب خود عین اَحَد را
خطابم باتو و با هیچکس نیست
که جز تو هیچکس فریادرس نیست
الا ای نور قدسی روی بنمای
ز زنگ آینه دل پاک بزدای
زمین و اسمان از پیش بردار
نمود جسم و جان از خویش بردار
در این آیینهٔ دل کن نظر باز
حجاب صورت و معنی برانداز
ز اشترنامهٔ سرکاردیدی
حقیقت دیدهٔ دیدار دیدی
برافکن چار طبع و شش جهت تو
که تا ز اعداد گردی یک صفت تو
صفات وذات خود هر دو یکی بین
درون را با برون حق بیشکی بین
توئی ذات و صفات و فعل در حق
جهانِ جان توئی ای یار مطلق
جواهر ذات بر گو آشکاره
چو خواهد کرد یارت پاره پاره
چو چیزی دیگرت اینجا نماندست
بجز نامیت اینجا که نشاندست
بگو اسرار فاش و فاش گردان
برافکن نقش خود نقّاش گردان
توئی عین العیان جوهر ذات
نمودِ تست بیشک جمله ذرّات
چو خواهد کُشت محبوبت بزاری
برافکن جوهر و کن پایداری
چو عیسی زنده میر از جوهر پاک
که تا چون خر نمانی در گوِ خاک
چو زان کانی که جانهاگوهر اوست
فلک از دیرگه خاک در اوست
تو داری ملکت معنی سراسر
دمی تو از نمود دوست مگذر
درونِ کعبهٔ دل باز دیدی
دمی در صحبت جان آرمیدی
شترها را رها کن در چراگاه
درونِ کعبه می زن صنعةاللّه
درون کعبهٔ جانان تو داری
سزد گر اشتران اینجاگذاری
درون کعبه خلوتگاه جانست
که مر دیدار جانان کل عیانست
درونِ کعبهٔ و راز داری
سزد گردل ز شهوت باز داری
درون کعبه این سرّ درنگنجد
فلک اینجا به یک کنجد نسنجد
درون کعبه زیبا باید و پاک
درون کعبه نی گرد است و نی خاک
درون کعبه گر یک شب درآئی
به بینی جان جانان جانفزائی
درون کعبه جانان میزند سیر
اگرچه مینگنجد بت در این دیر
درون کعبه غیری درنگنجد
بجز یک دید سیری در نگنجد
حرمگاه دلت را کن نظر زود
که تا بینی درو دیدار معبود
حرمگاه دلت جانان مقیم است
ترا هم پرده دار و هم ندیم است
حرمگاه دلت چون جانست دریاب
ز پیدایی عجب پنهانست دریاب
حرمگاه دلت جانست دردید
ز دید او یکی بین گفت واشنید
چو در خلوت نشیند یار با یار
اگر موئی بود کی گنجد اغیار
نگنجد در نمود دیدن دوست
ترا از گوش جان بشنیدن دوست
چو در خلوت مقیم است او عیانت
زمانی تازه گردان عین جانت
توئی در کعبه و بت میپرستی
چرا تو بت بیکباره شکستی
توئی در کعبه و بت کرده حاصل
کجا گردی تو اندر عین واصل
توئی در کعبه اینجا بت شکن باش
چو حق دیدی بحق بنمای دین فاش
توئی در کعبه و پستی بیفکن
بتِ صورت چوابراهیم بشکن
توئی در کعبه و خلوت گزیده
نمودی دیده و بُت برگزیده
اگر با دیدهٔ با دیده میباش
ز خلقان خویشتن دزدیده میباش
اگر با دیدهٔ نادیده مشنو
حقیقت جوی و بر تقلید مگرو
اگر بادیدهٔ رازت نهان گوی
وگر گوئی ابا خلق جهان گوی
اگر با دیدهٔ حاصل چه داری
در این اعیان دلت واصل چه داری
ندیدی وصل یار ای بی وفا تو
از آن هستی در این راه جفا تو
جفاکردی وفا میداری امّید
بسوزد ذرّه اندر عین خورشید
جفا کردی وفا هرگز نبینی
بجز وقتی که خود عاجز ببینی
بعجز اقرار ده ای تو ستمکار
که تاعذرت پذیرد روی دلدار
ز عجز خویش دایم باش مسکین
که تا چون گل شوی خوشبوی و مشگین
ز عجز خویش دایم ربّنا گوی
بروز و شب یقین فاغفرلنا گوی
زعجز خویش خود گم نه بهرحال
که تا رسته شوی از قیل وزقال
ز عجز خویش کن دائم تو طاعت
که بیرون آید از رنج تو راحت
ببینی چون دمی انصاف از خود
ز نور شرع بینی نیک از بد
اگر انصاف دادی رستی ازنار
ببخشد مر ترا پس عاقبت یار
اگر انصاف دادی پاک باشی
ولی باید که همچون خاک باشی
اگر انصاف دادی راست بینی
درون کعبه با جانان نشینی
اگر انصاف دادی یار رستی
به کنج عافیت شادان نشستی
اگر انصاف دادی گنج یابی
درون جان و دل بی رنج یابی
اگر انصاف دادی جانِ جانی
که هستی قاف سیمرغ معانی
اگر انصاف دادی نور گردی
درونِ جزو و کل مشهور گردی
اگر انصاف دادی در صفائی
نمود عشق کل اندر صف آئی
بده انصاف تا این راز یابی
که خود بی شک حق از خود بازیابی
چو انصافست اینجا پرده راز
تو نیز انصاف ده پرده برانداز
ز طاعت مگذر و عین قناعت
قناعت برتر است از عین طاعت
قناعت بهتر است از هر دو عالم
قناعت کرد و توبه یافت آدم
قناعت سلطنت دارد بتحقیق
ز هر کس ناید از پندار توفیق
قناعت کرده اند اینجای مردان
تو از عین قناعت رخ مگردان
قناعت از صفاکردست اینجا
مصفّا شد از آن آمد هویدا
قناعت مرد را در حق رساند
کسی کو راز فقر کل بداند
قناعت بهتر از هر دو جهانست
بدان این سر که بیشک کار جانست
قناعت روی جانان باز دیدست
قناعت زینت و اعزاز دیدست
قناعت انبیا کردند پیشه
از آن در وصل بودندی همیشه
قناعت اندرون صافی نماید
همه زنگ طبیعت بر زداید
قناعت گوهری بس بی بها بین
قناعت جوی پس عین لقا بین
قناعت دل کند صافی و روشن
نماید دید گلخن همچو گلشن
قناعت کرده اند اینجای پیدا
که تا جان در عیان گردد هویدا
قناعت چون کنی اینجا یقینی
رخ معشوق خود اینجا ببینی
درونت صاف و پاکی گردد از کل
شوی فارغ نیابی رنج و هم ذل
دلت آئینهٔ صافی کند زود
نماید اندر او دیدار معبود
در آئینه ببینی هرچه باشد
به جز رخسار جان چیزی نباشد
همه جانان بود گر بازدانی
ولی باید که آن هم راز دانی
که بی فقرت نباشد این مسلم
ز قعر افتادم این عین دمادم
قناعت کرده ام اینجا بسی من
یقین دانسته ام خود را کسی من
ندیدم خویش را در عین صورت
از آن ذوقم نمود آن بی کدورت
قناعت کردم و دیدار دیدم
نمود جان ودل را یار دیدم
قناعت جوهریست ازعالم عشق
که میخوانند او را آدم عشق
قناعت لامکان دارد ز اللّه
عیان دارد نمود قل هواللّه
قناعت جز یکی هرگز ندیداست
اگرچه زو بسی گفت و شنیداست
ز فقر است ای برادر این قناعت
قناعت کن تو تا بینی سعادت
قناعت کرد اینجا عنکبوتی
درون خلوتی اندر بیوتی
حقیقت کرده اینجا پردهٔ باز
درونش آنِ تست ای محرم راز
در اینجا او قناعت میگذارد
وطن پیوسته اندر پرده دارد
تو تا چون عنکبوت اینجا نباشی
چو او لاغر صفت اعضا نباشی
درون پرده کی بینی تو اسرار
که میگویم ترا اینجا به تکرار
تو این صورت در اینجا پرده بستی
درون پرده بس فارغ نشستی
بیکباره چنین میبایدت راست
که این پرده به پیوسته که آراست
چو خواهد گشت پرده پاره پاره
قناعت کن تو و کم کن نظاره
بهر چیزی تو بنگر تا توانی
خدا را بین تو از روی معانی
چو جز حق نیست چیزی دیگر ای دوست
اگر جز حق دگر بینی نه نیکو است
ریاضت اختیار کاملان است
کسی را کاندر این راه او نشان است
ریاضت مرد را واصل کند زود
عیان دیده را حاصل کند زود
ریاضت واصلان دیدند اینجا
از آن در قرب حق گشتند یکتا
ریاضت کش که جانا رخ نماید
درون چشمهٔ کل بحر زاید
ریاضت میکشد اینجای ذرات
بخوان ازجاهدوادر عین آیات
ریاضت مصطفی اینجا کشیدست
از آن جانان درون خود بدیدست
ریاضت او کشید و گشت سرور
ز جمله انبیا او گشت برتر
ریاضت او کشید از دیدن شاه
چو بیخود شد بگفت او لی مع اللّه
ریاضت او کشید و جان جان شد
درون جزو و کلّ کلّی نهان شد
ریاضت او کشید و ذات آمد
ز عین ذات در آیات آمد
بگفت اسرار فاش اینجا به حیدر
که بر شهر علومش بود او در
بدو اسرار گفت اندر قناعت
محمد صاحب حوض و شفاعت
بدو اسرار گفت و راز بنمود
حقیقت مرتضی نفس نبی بود
محمّد با علی هر دو یکی اند
ز نورحق حقیقت بیشکی اند
محمّد با علی هر دو دو رازند
که بهر آفرینش کار سازند
محمّد با علی هر دو همامند
که ایشان در میان کل تمامند
محمّد با علی از نور ذاتند
که این دم همدم عین صفاتند
محمّد با علی هر دو جهانند
که ایشان برتر از کون و مکانند
محمّد با علی دو سرفرازند
که جان مومنان زیشان بنازند
محمّد با علی دو شمع دینند
که ایشان رهنمای کفر و دینند
محمّد با علی دارند بیشک
وجود لحمک لحمی ابر یک
یکی باشند ایشان گر بدانی
اگر اسرار ایشان باز دانی
یکی باشند ایشان عین اسرار
از ایشان شد حقیقت کل پدیدار
یکی باشند ایشان و دو جوهر
اگر تو مؤمنی زیشان تو مگذر
از ایشان راه جو تا ره نمایند
که ایشانت در این سر گشایند
از ایشان بازدانی جوهر خویش
نهندت مرهمی اندر دل ریش
از ایشان بازدانی هر دوعالم
که ایشانند نفخ جان در این دم
از ایشان بازدانی تا چه بودی
که با ایشان تو در گفت و شنودی
از ایشان بازدانی سرّ اسرار
کز ایشانست دید تو پدیدار
از ایشان جوی اینجا مرهم دل
که ایشانند اینجا محرم دل
از ایشان جوی در عین شریعت
که بنمایند رازت از حقیقت
از ایشان جوی اینجا نور ایمان
که ایشانند اینجا ذات سبحان
از ایشان جوی بیشک نور بینش
که ایشان زنده اند از آفرینش
از ایشان جوی عین کل تمامت
که ایشانند شاهان قیامت
از ایشان جوی تا بینی عیان یار
وز ایشانت شود اعیان پدیدار
از ایشان جوی راه لامکانی
کز ایشان سرّ سبحانی بدانی
از ایشان بود بود آمد پدیدار
نداند این سخن جز مرد دیندار
که ایشان سالکان و واصلانند
حقیقت بیشکی هر دو جهانند
هم ایشان رازدار آفرینند
هم ایشان درگشای آخرینند
از ایشانست بود کل در اینجا
که ایشانند پنهانی و پیدا
از ایشان جوی اسرار دو عالم
که ایشانند نور چشم آدم
میان دیدهها بینا نمایند
درون جسم و جان یکتا نمایند
درون دل نظر کن روی ایشان
که تو بنشستهٔ در کوی ایشان
درون دل نظر کن راز تحقیق
که ایشانند بود تو ز توفیق
حقیقت سرّ ایشان گر بدانی
از ایشان واصل هر دو جهانی
چو زیشان یک نفس خارج نباشی
که جانند و در او جمله تو باشی
چو ایشانند و تو هستی از ایشان
برادر خواندت هستی چو خویشان
از ایشان مگذر و زیشان همی گوی
درون دل تو ایشان را همی جوی
از ایشان مگذر و ایشان همی بین
درون جان و دل ای مرد با دین
از ایشان واصلی آید ترا هم
اگر داری قدم در کارمحکم
درون دل تراگشتند پیدا
نمیبینی تو ایشان را هویدا
درون دل ترا بنموده اسرار
کنون بشنو تو این سرّ و نگهدار
درون جان تو ایشان بدیدند
ولی از چشم صورت ناپدیدند
درون جان تو رویت نمودند
به نیکی هر دو در گفت و شنودند
درون جان ودل اسرار گفتند
ابا تو جمله از دادار گفتند
درون جان تو عین عیانند
که ایشان در تو چون جان جهانند
ترا گفتند اسرار دمادم
چگویم خفتهٔ اینجا تو بی غم
کجا دانی تو مر اسرار ایشان
که این دم خفتهٔ بیشک پریشان
کجا هرگز بیابد خفته این راز
مگر وقتی که با خویش آید او باز
کجاهرگز بداند خفته اسرار
مگر آنگه که گردد زود بیدار
مخفت ای دوست یارت در درونست
ولی بیچاره خفته در برونست
مخفت ای دوست تا بیدار گردی
مگر شایسته اسرار گردی
مخفت ای جان سخن بپذیر آخر
که میگویم ترا اسرار ظاهر
چرا خفتی که یارت هست بیدار
ز مستی با خود آی و باش هشیار
محمّد(ص) با علی درخود نظر کن
برِ ایشان تو آهنگ اَدَب کن
اگر ایشان در این معنی ببینی
گمان بردار هان صاحب یقینی
دل و جان کن نثار روی ایشان
چوخاکی باش اندر کوی ایشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در واقع یک ادعیه و پیام معنوی عمیق است که به نور الهی و جوهر حقیقت اشاره دارد. شاعر در این متن به توصیف نور و حقیقتی اشاره میکند که در وجود انسان نهفته است و انسان باید از این نور درونی خود آگاه شود.
شعر به سفر روحانیت و شناخت به عمق وجود میپردازد، جایی که انسان باید از قید و بندهای ظاهری رهایی یابد و به حقیقت وجود خود نائل شود. او با تشبیهات زیبا نور را به جوهر وجودی انسان تشبیه میکند و به قناعت و آرامش درون که منجر به وصال با معشوق حقیقی (خدا) میشود، تأکید میکند.
در ادامه، شاعری به اهمیت معرفت و سکوت در برابر جهل اشاره میکند و از مخاطب میخواهد تا به درون خود نگاهی بیاندازد و از حجابهای ظاهری رها شود. در نهایت، این شعر دعوت به درک عمیق از وجود و حقیقت است و به پیوندهایی که میان انسانها و خداوند وجود دارد، میپردازد.
هوش مصنوعی: ای جان و دل من، تو کسی هستی که درمان دردها و آلامم هستی. تو نوری هستی که هیچ آتش و سوزشی نتوانسته به تو آسیب بزند.
هوش مصنوعی: تو در ظرف وجودت، مانند چراغی هستی که نورش از نزدیکی به تو ناشی میشود، اما به خاطر فاصلهای که بین ماست، آن نور به خوبی قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: از پنجرههای مشبک، نوری به داخل میتابد و این نور، مکانی را که از خاک شماست، روشن کرده است.
هوش مصنوعی: شیشه را بشکن و روغن را بریز تا نوری چون ستارهای درخشان بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که چرا تو باید به مشرق و مغرب (جهتهای مختلف) توجه کنی، در حالی که نور آسمان به مانند نوری است که گرداگرد دیوارها میتابد و در حقیقت هیچ کدام از آنها بر تو تأثیر نمیگذارد. به عبارت دیگر، توجه به چیزهای خارجی و دور از دسترس، چندان سودی ندارد.
هوش مصنوعی: ز دیدهور بودن، این زیبایی و دانش را رها نکن، زیرا مانند این است که یک گنجشک به راحتی بیست فرسنگ پرواز کند.
هوش مصنوعی: تو همان نوری هستی که در آسمانها میچرخیدی، حالا به دور کعبهٔ خاکینی بگرد.
هوش مصنوعی: تو نوری هستی که در عالم دیده میشود و به نوعی نمایانگر و تجلی بخش قدرت و سلطنت الهی هستی.
هوش مصنوعی: تو همچون نوری هستی که در تاریکی افتادهای، اما در عین حال به نزدیکی و قربت دست یافتهای.
هوش مصنوعی: در این عالم، تو مانند یک خزانه پر از اسرار هستی و نشاندهندهای برای معنویت و حقیقتی فراتر از زمان و مکان.
هوش مصنوعی: تو در این زمان، مانند نوری در درون ظرفی روشنایی، به وسیلهی نور خود، به همه جا تابیدهای.
هوش مصنوعی: تو باغی داری که هیچ مکانی در آن نیست، جایی که بدن، روح و عقل همگی در غم و اندوه قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر از دریا به سوی عناصر دیگر سفر کنی، بدون اینکه سفری کرده باشی، قطره چگونه میتواند به گوهری تبدیل شود؟
هوش مصنوعی: تو به سفر رفتی و به منزل رسیدی، حقیقت زیبایی روح را در اینجا مشاهده کردی.
هوش مصنوعی: تو از دریا سفر کردی و در صدف باز شدی، اکنون جوهری شدهای از عزت و زیبایی.
هوش مصنوعی: سفر تو به جهان دلیلی است بر اینکه تمام این دنیا برای تو روشن و آشکار است.
هوش مصنوعی: تو از دنیای محدود خود خارج شدی و به سفر رفتی، حالا در اینجا به مرحلهای از کمال و پختگی رسیدهای.
هوش مصنوعی: تو ای گوهر، وقتی از دریا بیرون بیایی، بر روی طشت زرینی که قرار دارد، می درخشی و خود را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: تو دارای ارزش و خصوصیات خاصی هستی که باید آنها را بشناسی و در اینجا بیهوده نمانی.
هوش مصنوعی: تو در عمق و جایگاه خود چه بهایی داری، بهایی که جان تو بینهایت و بیحد و اندازه است.
هوش مصنوعی: تو هستی آن جوهر و اصل هر دو جهان که همیشه به این معنا میافزایی و به آن زندگی میدهی.
هوش مصنوعی: اکنون در هر چه که هستی، خود را نشان بده و به طور یکپارچه و بینهایت در همه جا نمایان باش.
هوش مصنوعی: روشنی و حقیقت وجود او یکی است و نشانههای تغییر و حرکت او هیچ شک و تردیدی ندارد.
هوش مصنوعی: ای جوهر باارزش، تو در نظرها آنچنان بالا و گرانقدر به نظر میرسی، ولی در حقیقت هنوز به کمال و درستی نرسیدهای.
هوش مصنوعی: ای گوهر ناب و ارزشمند در عمق دریاهای معانی، اکنون در صدف وجودت به طور قطع پنهان هستی.
هوش مصنوعی: تو مثل دریا هستی، اما نشان خود را مانند مروارید در صدف نشان ندادهای و همیشه در پنهان به سر میبری.
هوش مصنوعی: تو سفر کردی و زمانی را گذراندی، حالا برای دیدن چهرۀ محبوبت باید حجاب این صدف را کنار بزنی.
هوش مصنوعی: صدف را بشکن، زیرا در نور مقدس، از حالت حیوانی جدا خواهی شد.
هوش مصنوعی: بگذار تمام جهات وجودت از دل صدف بیرون بیاید؛ زیرا با نور تو، دُر و گوهری داخل صدف آشکار میشود.
هوش مصنوعی: اگر تصویر تو را بازبینی کنی، همت تو را در شروع و پایان کار خواهی دید.
هوش مصنوعی: در درون تو نوری مقدس وجود دارد که هم درونت را روشن میکند و هم برونت را.
هوش مصنوعی: تو دارای نور مقدس و روحانی هستی که در ظاهر خود را نشان میدهد، اما در عین حال جسم هم داری.
هوش مصنوعی: تو نوری مقدس هستی که در اینجا قرار گرفتهای و درخشندگیات مانند عمق دریاست.
هوش مصنوعی: شما تجلیای از ویژگیهای الهی هستید و در واقع، خود حقیقت را به نمایش میگذارید.
هوش مصنوعی: تو نور الهی هستی و باید وجود خود را بشناسی؛ خود را در حقیقت اصلیات درک کن.
هوش مصنوعی: من فقط با تو صحبت میکنم و با هیچ کسی دیگر، زیرا غیر از تو هیچ کسی نیست که به کمک من بیاید.
هوش مصنوعی: ای نور قدسی، روی خود را به من نشان بده و زنگارهایی که بر دل پاکم نشستهاند را بزدای.
هوش مصنوعی: آسمان و زمین را از خود دور کن و جسم و جان خود را از خود رها کن.
هوش مصنوعی: به قلب خود نگاه کن و با دورنگری، هم زیبایی ظاهری و هم عمق معانی را درک کن.
هوش مصنوعی: از نامه شتر، سرکار را دیدی و حقیقت را در نگاه نزدیک تجربه کردی.
هوش مصنوعی: ای خویشتن را از چهار طبع و شش سو آزاد کن، تا به یک ویژگی از عددها تبدیل شوی و به وحدت برسی.
هوش مصنوعی: صفات و ذات خودت را یکی ببین؛ درون و برون خود را در حقیقت از هم جدا نکن.
هوش مصنوعی: تو هستی جوهر و ویژگیها و اعمال در حق جهان، تو ای یار بینقص.
هوش مصنوعی: اگر یار تو بخواهد، میتواند جواهر وجودت را به طور کامل و بیپرده نمایان کند.
هوش مصنوعی: وقتی همه چیز دیگر در اینجا فراموش شده یا از بین رفته، تنها چیزی که باقی مانده نام توست که در اینجا زنده است.
هوش مصنوعی: بگو که رازها را علنی کن و به نمایش بگذار. نقش و تصویر خود را نیز به هم بزن و به جایی برسان که دیگر نتوان آن را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: تو حقیقت وجود و جوهر ذات خود را نشان میدهی، بدون شک تمام ذرات جهان به تو گواهی میدهند.
هوش مصنوعی: اگر محبوبت بخواهد تو را رنجیده کند، بیدرنگ تمام طبیعت خود را کنار بگذار و استقامت کن.
هوش مصنوعی: هرگاه از جوهر خالص و ناب زندگی برخوردار شوی، همچون عیسی (علیهالسلام) زندهدل و سرشار خواهی بود و به دور از پستی و ذلت، مانند اسبی که در خاک گیر کند، به زندگی زمینی و مادی گرفتار نخواهی شد.
هوش مصنوعی: وجود و جوهر انسانها را همچون گوهرهایی میداند که از آن منبع بزرگ و پایدار الهی نشأت میگیرند؛ در واقع، آسمان و زمین در حقیقت از همان اساس هستند و زندگی و روح را از آن سرچشمه به دست آوردهاند.
هوش مصنوعی: تو باید تمام وجودت را به عشق دوست اختصاص دهی و از زیباییهای او دور نشوی.
هوش مصنوعی: در دل خود، کعبهای را ببین که لحظهای در کنار روح عاشقانهاش آرام میگیری.
هوش مصنوعی: شترها را آزاد بگذار تا در چراگاهِ اطراف کعبه بچرند. این طبیعی و زیباست که خداوند، خالق همه چیز، در این مکان sacred و مقدس چنین فضایی را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: اگر در دل محبوب به زیارت بیایی، جا دارد که حتی شتران را نیز در اینجا نگهداری.
هوش مصنوعی: درون کعبه، مکانی است که روح در آن به آرامش میرسد و دیدار معشوق به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: درون کعبه به معنای وجود مقدس و رازهای نهفته است، و این شایسته است که دل را از تمایلات نفسانی و شهوتها دور نگهداری.
هوش مصنوعی: درون کعبه، رازهایی وجود دارد که فراتر از قدرت درک ماست. آسمان و دنیا نمیتوانند عظمت و ارزش این معانی را در اندازهای کوچک مثل یک دانه کنجد بسنجند.
هوش مصنوعی: باید دل و فکر انسان درون کعبهای که نماد پاکی و زیبایی است، روشن و خالص باشد. در این مکان مقدس، جایی برای غم و خاکگستری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر شبی به درون کعبه بروی، حضور روح و جان محبوب را احساس میکنی و این تجربه زندگیات را شیرینتر و پربارتر میکند.
هوش مصنوعی: درون کعبه، محبوب حقیقی در حال گردش است، هرچند که بتها و نمادهای غیرواقعی در این مکان جا نمیگیرند.
هوش مصنوعی: درون کعبه هیچ چیز دیگری جز یک معرفت عمیق جا نمیگیرد.
هوش مصنوعی: دل خود را به سرعت آماده کن تا بتوانی در آن زیبایی و حضور معبود را ببینی.
هوش مصنوعی: دل تو مکانی است که معشوق در آن سکونت دارد و تو هم همواره در کنار او هستی، هم نگهبان او هستی و هم در کنار او خوشگذرانی میکنی.
هوش مصنوعی: دل تو مانند حرمگاه است، که روح و جان را در خود جای داده. پس باید درک کنی که در ظاهری که میبینی، زیباییهای پنهانی وجود دارد که نیاز به شناخت و درک عمیق دارد.
هوش مصنوعی: محل آرامش قلبت در نگاه اوست؛ وقتی او را ببینی، یکی میشوی و درک عمیقتری پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: زمانی که دو عاشق در تنهایی با هم باشند، حتی اگر رشتهی نازکی از عواطف میان آنها وجود داشته باشد، هیچ کس دیگری نمیتواند در این رابطه دخل و تصرفی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوستی را نمیتوان با دیدن به طور کامل درک کرد، بلکه باید با گوش دل و جان به او گوش سپرد تا حقیقت او را بهتر فهمید.
هوش مصنوعی: وقتی او در خلوت و تنهاییاش حضور دارد، برای مدتی چشمان جانت را تازه و زنده کن.
هوش مصنوعی: چرا در خانهی خدا هستی و در عوض به پرستش بت میپردازی؟ چرا یکباره بت خود را شکستهای؟
هوش مصنوعی: تو در کعبهی روح هستی، و آن بتها بیفایدهاند. تو در حقیقت و ذات خود، به حقیقت واقعی رسیدهای.
هوش مصنوعی: تو در کعبه هستی، پس باید بتشکنی باشی. وقتی حقیقت را دیدی، دین را بهطور آشکار نشان بده.
هوش مصنوعی: تو در کعبه هستی و باید بتهای ظاهری را بشکنیم تا به حقیقت برسیم.
هوش مصنوعی: تو در کعبه حضور داری و در تنهایی خود، چشم به معشوق دوختهای و آن معشوق را برگزیدهای.
هوش مصنوعی: اگر با دیگران در ارتباط هستی، سعی کن که خود را در آن موقعیت پنهان کنی و از نمایان شدن خوددر دنیای اطراف دوری کنی.
هوش مصنوعی: اگر با چشم دل به حقیقت نگاه نکنی و به تقلید از دیگران بپردازی، حقیقت را نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر با نگاه پنهانی خود به رازها توجه کنی، بگو. و اگر نمیخواهی به دیگران چیزی بگویی، پس سکوت کن و از دنیا دور باش.
هوش مصنوعی: اگر با چشم به واقعیات نگاه کنی، چه چیزی در دل تو وجود دارد؟ چه چیزی در دسترس توست؟
هوش مصنوعی: ای بی وفا، آیا وقتی که به وصال یار نرسیدی، نمیدانی که در این مسیر چه ظلمی بر خودت کردهای؟
هوش مصنوعی: تو با من بی رحمی میکنی و در عین حال وفا هم داری؛ امیدوارم که ذرهای از محبتت در برابر عظمت عشق من بسوزد.
هوش مصنوعی: از تو بیوفایی میبینم که هیچگاه وفا نخواهی کرد، مگر زمانی که خود را ناتوان و درمانده احساس کنی.
هوش مصنوعی: ای ستمکار، خود را ناتوان بپذیر تا معشوق تو را ببخشد و عذرت را قبول کند.
هوش مصنوعی: با ناتوانی خود همواره humble و دلسوز باش، تا اینکه مانند گل، خوشبو و معطر شوی.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی خود، در هر روز و شب به زبان آوریم ای پروردگار، پس حتماً ما را بخشش کن.
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی خود غافل نشو، چون ممکن است به زودی از مشکلات و تناقضات رهایی یابی.
هوش مصنوعی: همیشه با ناتوانی خود کنار بیا و به عبادت بپرداز، زیرا این کار میتواند به تو آرامش و آسایش ببخشد و از رنجهای تو بکاهد.
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه انصاف را از خود ببینی، میتوانی خوب را از بد تشخیص دهی.
هوش مصنوعی: اگر با انصاف و عدل رفتار کنی، از مشکلات و سختیها رها میشوی و در نهایت، دوست و یاری خواهی داشت که به تو کمک میکند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی درست و منصفانه قضاوت کنی، باید پاک و بیغش باشی، اما باید humility و فروتنی مانند خاک داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با انصاف نگاه کنی، در خواهی یافت که درون کعبه هم میتوان با محبوب نشسته و آرامش یافت.
هوش مصنوعی: اگر با انصاف رفتار کنی و به دیگران کمک کنی، به آرامش و خوشحالی دست پیدا میکنی و در کنار دوستانت به راحتی زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: اگر با انصاف رفتار کنی، در درون خود گنجینهای از آرامش و خوشحالی پیدا خواهی کرد و به زحمت نیفتی.
هوش مصنوعی: اگر با انصاف رفتار کنی، به روح و جان خودِ واقعی که در درونت است، دست پیدا میکنی و به درک عمیقتری از معانی زندگی میرسی.
هوش مصنوعی: اگر به انصاف رفتار کنی، در دنیای جزئیات و کلیات، به فردی شناختهشده و برجسته تبدیل خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر انصاف را رعایت کنی و با پاکی و خلوص عمل کنی، عشق به طور کامل در دل تو جای خواهد گرفت و همگان به سوی تو خواهند آمد.
هوش مصنوعی: اگر انصاف بدهی، این راز را خواهی فهمید که حقیقت را به سادگی از وجود خود باز مییابی.
هوش مصنوعی: اینجا که صحبت از انصاف و رازداری است، اگر انصاف را رعایت کنی، پردهای که بر روی راز تو قرار دارد هم باید کنار زده شود.
هوش مصنوعی: از اطاعت چشم پوشی نکن و بدان که قناعت از خود اطاعت بهتر است.
هوش مصنوعی: content is not available
هوش مصنوعی: قناعت، یعنی رضایت داشتن به آنچه داریم، به واقعیت قدرت و عظمت دارد. اما هر کس نتواند از فکر و خیال خود بهرهبرداری کند، به موفقیت نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: مردان حقطلب و قناعتپیشه در اینجا به سادگی زندگی میکنند و به دنبال تجملات و زیورآلات نیستند. از این رو، روی خود را به سوی آنها برمگردان و درگیر مسائل دنیوی نشو.
هوش مصنوعی: قناعت باعث پاکی و روشنی دل شده است، و به همین دلیل است که جذابیت و زیبایی آن نمایان شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به قناعت و کفایت در زندگی توجه دارد و به رازهای فقر و بینیازی آشناست، میتواند به حقیقت و معانی عمیقتری از زندگی دست یابد.
هوش مصنوعی: قناعت و رضایت از آنچه داریم، بهتر از داشتن دستاوردهای زیاد در دنیا است؛ زیرا در واقع سعادتی که به دنبال قناعت است، زندگی را با آرامش و خوشبختی همراه میکند.
هوش مصنوعی: رضایت و قناعت به دست الهی را دوباره مشاهده کرده است و درک کرده که قناعت خود یک زیور و افتخار است.
هوش مصنوعی: انبیا به خاطر پیوستگی به حق و حقیقت، زندگی خود را در قناعت سپری کردند.
هوش مصنوعی: قناعت و رضایت درونی، تمام کدورتها و آلایشهای طبیعی را پاک میکند و زنگار آنها را برطرف میسازد.
هوش مصنوعی: زندگی با قناعت و راضی بودن به کم، همچون گوهری ارزشمند است. اگر به دنبال خوشبختی و دوستی واقعی هستی، باید قناعت را در زندگیات جستجو کنی.
هوش مصنوعی: قناعت باعث میشود که دل آرام و شفاف شود و مانند یک گلستان، عواطف و احساسات ما را روشن و پاک کند. حتی در شرایط سخت و چالشزا، مثل یک گلخن، میتوانیم زیبایی و سرزندگی را پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: آنها در این مکان به رضایت و قناعت زندگی کردهاند تا زمانی که جانشان در معرض دید قرار گیرد و آشکار شود.
هوش مصنوعی: اگر به قناعت و رضایت در زندگی بپردازی، مطمئناً زیباییهای عشق و معشوق خود را در همین جا و در همین لحظه خواهی دید.
هوش مصنوعی: اگر درونت خالص و پاک شود، از تمامی مشکلات رهایی خواهی یافت و دیگر رنج و ذلت را تجربه نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان پاک و خالص باشد، به سرعت میتواند زیباییها و جلوههای واقعی را درک کند و مشاهده کند.
هوش مصنوعی: در آینه هر چیزی را که ببینی، جز چهره جان، چیزی دیگری نیست.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به حقیقت جانان برسیم، باید درکی عمیق از آن داشته باشی و رازهایش را بشناسی.
هوش مصنوعی: این ابیات به طور کلی بیانگر این است که هیچ چیزی نمیتواند از دسترس ما خارج شود و در شرایط سخت نیز نباید نا امید شد. اشاره به این دارد که انسان همچنان در تلاش و کوشش باشد و هرگز از واقعیتهای زندگی غافل نشود. در این مسیر، ممکن است با چالشها و مشکلاتی مواجه شود، اما نباید از تلاش دست برداشت.
هوش مصنوعی: من در اینجا به قناعت راضی شدهام و به خوبی میدانم که خودم چه کسی هستم.
هوش مصنوعی: من در چهرهام خودم را نیافتم، اما از آن شادی که دارم، آن بیچیزی درونم نمایان است.
هوش مصنوعی: به خاطر رضایت و قناعت، لحظهای را تجربه کردم که در آن، جان و دلام را در کنار یارم یافتم.
هوش مصنوعی: قناعت، ویژگی ارزشمندی است که در دنیای عشق به آن اهمیت میدهند و به نوعی به انسان واقعی عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: قناعت به معنای داشتن رضایت و اکتفا به کمترین چیزهاست و این قناعت حالتی از وجود دارد که با دیدن نعمتهای الهی به وضوح نمایان میشود. در واقع، با گفتن "او خداست"، به این نکته اشاره میشود که خداوند اساس و مبنای تمام قناعتها و رضایتهاست.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که قناعت را مشاهده نکرده، یک نفر است، هرچند درباره قناعت بسیار صحبت و شنیدهاند.
هوش مصنوعی: ای برادر، این قناعت از فقر ناشی میشود، پس قناعت کن تا سعادت را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا، عنکبوتی در سکوت و تنهایی خود، زندگی ساده و بیزیر و بماش را انتخاب کرده است. این موجود کوچک، به این وضعیت قانع شده و از آن راضی است.
هوش مصنوعی: حقیقتی در اینجا وجود دارد که پردهای از درون آن کنار رفته و نشاندهندهی توست، ای کسی که به رازها آگاه هستی.
هوش مصنوعی: او در اینجا زندگی ساده و رضایتی را برمیگزیند و همیشه در حال حفظ حریم خصوصیاش است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مثل عنکبوت در اینجا نیستی و مانند او لاغر نیستی، اعضای تو به این شکل نخواهند بود.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی از رازها و اسراری که در پشت پرده پنهان است، آگاه شوی؟ من بارها و بارها این موضوع را برای تو بیان میکنم.
هوش مصنوعی: تو در اینجا حجابی را ایجاد کردهای و در دل این حجاب، به آرامی نشستهای.
هوش مصنوعی: به یکباره و به طور مستقیم باید بپذیری که این نقاب همیشه به همین شکل زیبا و منظم است.
هوش مصنوعی: وقتی که زمان بگذرد و اوضاع دچار تغییرات شود، به رضایت و قناعت فکر کن و از نگاه به چیزهایی که ممکن است از دست بروند، کم کن.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه کنی، سعی کن در آن نشانههای خدا را ببینی و معناهای عمیق را دریابی.
هوش مصنوعی: ای دوست، تنها حق و حقیقت وجود دارد و اگر به غیر از حق به چیزی دیگر توجه کنی، این کار نیکو نیست.
هوش مصنوعی: تمرین و مجاهدت مخصوص افرادی است که در مسیر کمال و رشد دینی و اخلاقی قرار دارند، زیرا آنها نشانههایی از خود در این راه به جا میگذارند.
هوش مصنوعی: مراقبت و خودسازی به سرعت انسان را به حقیقت نزدیک میکند و بصیرت او را زودتر به ثمر میرساند.
هوش مصنوعی: کسانی که به مقام واصل رسیدهاند، در اینجا مشاهده کردند که از این در ارتباط با حق، به یگانگی دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: با تمرین و تلاش، ای محبوب، زیباییهای وجودت نمایان خواهد شد و از عمق درون تو، خروشی همچون دریا به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: این شعر به سختی و تمرین در مسیر رشد و تعالی اشاره دارد. در اینجا، ذرات یا اجزای وجود به نوعی درگیر تلاش و کوشش هستند و باید از تلاش و جهاد برای رسیدن به معرفت و حقیقت بهره ببرند. به عبارتی، هر کسی باید برای ارتقاء خود بکوشد و از آموزههای موجود الهام بگیرد.
هوش مصنوعی: ریاضت و زحمت حضرت مصطفی در اینجا ناشی از دیدن جانان در درون خویش است.
هوش مصنوعی: او با زحمات و تمرینات بسیار به درجات عالی رسید و از میان تمام پیامبران، برتری یافت.
هوش مصنوعی: وقتی در برابر شاه از خود بیخود شد، به این فکر افتاد که من تنها با خداوند هستم.
هوش مصنوعی: او با مجاهدت و تلاش بسیار، روحش به مرتبهای از کمال رسید که در همین وجود مادیاش، رازهای عالم و هستی را به طور کامل درک کرد و پنهان شد.
هوش مصنوعی: تلاش و مجاهدت او باعث شد تا حقیقت وجودیاش از ذات خود ظهور کند و در نشانهها و آیات نمایان گردد.
هوش مصنوعی: حیدر که در شهر علم و دانش برتری داشت، در اینجا اسرار را فاش گفت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که در قناعت و رضایت به زندگی ساده، رازهایی نهفته است که محمد (ص) به عنوان صاحب حوض و شفاعت از آن صحبت کرده است.
هوش مصنوعی: او به او اسرار گفت و راز را آشکار کرد، چرا که حقیقت مرتضی همان نفس پیامبر بود.
هوش مصنوعی: محمّد و علی هر دو از یک نور و حقیقت واحد هستند و هیچ شکی در این یکی بودن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: محمّد و علی هر دو به نوعی وابسته به یکدیگرند و برای خلق و ایجاد جهان ضرورت دارند.
هوش مصنوعی: محمد و علی هر دو در یک ردیف و مقام هستند و در میان همه، از اهمیت ویژهای برخوردارند.
هوش مصنوعی: محمد و علی از نور وجود و ماهیت یکسانی برخاستهاند و در این لحظه، همراه و همسان با یکدیگر هستند.
هوش مصنوعی: محمد و علی به اندازهای بزرگ و مقدس هستند که هیچ چیز در جهان نمیتواند به مقام و منزلت آنها برسد.
هوش مصنوعی: محمد و علی دو شخصیت بزرگ و با افتخار هستند که روح و جان مؤمنان به واسطه آنها به زندگی میخشد.
هوش مصنوعی: محمد و علی مانند دو شمع در روشنایی دین هستند که راهنمایی برای کسانی هستند که در جستجوی حقیقت و ایمانند.
هوش مصنوعی: محمد و علی، به طور قطع، وجودشان مانند یک گوشت است که به هم پیوستهاند. حرمت و نزدیکی آنها به یکدیگر همچون ابر است که پوششدهنده و نگهدارنده است.
هوش مصنوعی: اگر اسرار آنها را بدانی، میتوانی متوجه شوی که آنها چگونه یکی هستند.
هوش مصنوعی: آنها به یکدیگر پیوند عمیق دارند و رازهای درونشان باعث شده حقیقت کلی خود را به نمایش بگذارند.
هوش مصنوعی: اگر شما مؤمن هستید، باید همواره در کنار کسانی باشید که در ایمان با شما شریک هستند، حتی اگر آنها دو سرشت مختلف داشته باشند.
هوش مصنوعی: از آنها راه را بپرس تا به تو نشان دهند که آنها در این دنیا چگونه گشایش و روشنایی میآورند.
هوش مصنوعی: اگر از آنها بیاموزی و جوهر وجود خود را بشناسی، در قلب زخمخوردهات آرامش و تسکینی خواهی یافت.
هوش مصنوعی: از این دو عالم، تنها آنها میتوانند حقیقت وجود و زندگی را به ما بدهند، چرا که آنها نفس و روح زندگی را در این لحظه به ما میبخشند.
هوش مصنوعی: به آنها بگو که چه چیزی در وجود تو باعث شده که با آنها گفتگو کنی و ارتباط برقرار کنی.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر از این افراد دوری کنی، رازهایی را که به تو آشکار شدهاند، از دست خواهی داد و درک واقعی تو از آنها تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: از آنها بپرس که در اینجا دل را التیام میبخشند، زیرا آنها در اینجا راز دل را میدانند و به آن آگاهند.
هوش مصنوعی: از آنها خواسته شده است که در چارچوب احکام دینی، به تو نشان دهند که حقیقت درونت چه است.
هوش مصنوعی: از آنها اینجا نور ایمان را بخواهید، زیرا همین افراد، مظهر ذات باریتعالی هستند.
هوش مصنوعی: از آنها طلب کن که آگاهی و درک صحیح را به تو بدهند، زیرا آنها به واسطه خلاقیت و آفرینش زنده و پویا هستند.
هوش مصنوعی: از آنها که سرچشمهی تمام کمالات هستند، طلب کن، زیرا آنها همان شاهان روز بازپسیناند.
هوش مصنوعی: از آنهایی که دور و برت هستند، سوال کن تا به وضوح محبوب را ببینی و از آنهاست که نشانهها و نشانههای محبوب نمایان میشود.
هوش مصنوعی: از آنها راهی برای دستیابی به مکانی فراتر از مکانها بگیر، تا بتوانی رازهای الهی را بشناسی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها افرادی با ایمان و دیندار میتوانند درک کنند که از آنها، چیزی در حقیقت به وجود آمده است. فقط آنهایی که دیانت دارند، میتوانند این سخن را بفهمند.
هوش مصنوعی: آنها افرادی هستند که در مسیر حق پیشرفت کرده و به حقیقت رسیدهاند و یقیناً هر دو جهان را درک کردهاند.
هوش مصنوعی: آنها هم رازهای آفرینش را میدانند و هم درهای نجات را میگشایند.
هوش مصنوعی: همه چیز در اینجا به آنها مربوط است، زیرا آنها در اینجا هم به طور پنهان و هم به طور آشکار حضور دارند.
هوش مصنوعی: از آنها رازهای دو دنیا را بپرس، چون آنها روشنی چشمان آدمی هستند.
هوش مصنوعی: در میان دیدگان، کسانی هستند که میتوانند حقیقت را ببینند و در اعماق جان و وجود انسان، یکتایی را نشان دهند.
هوش مصنوعی: به دل خود بنگر و به چهرهی آنان توجه کن، زیرا تو خود در محلهی آنها قرار داری.
هوش مصنوعی: به عمق دل خود نگاه کن و به دنبال حقیقت بگرد، چرا که آنها همین جا هستند و تو به کمک نعمت و توفیق میتوانی آنها را بیابی.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و راز وجود آنها پی ببری، میفهمی که تمامی عالم و ماورای آن از وجود آنها ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از آنها دور شوی، جان تو نیز از آنها جدا نخواهد بود و در واقع تو همواره با آنها هستی.
هوش مصنوعی: وقتی آنها وجود دارند و تو نیز در میان آنها هستی، از تو به عنوان برادر آنها یاد میشود، همانطور که خویشاوندان به یکدیگر نسبت میدهند.
هوش مصنوعی: از آنها فاصله نگیر و در دل خود دربارهشان فکر کن و به دنبال آنها باش.
هوش مصنوعی: از آنها دوری کن و درون جان و دل را مشاهده کن ای مرد با ایمان.
هوش مصنوعی: اگر از آنها نشانی بیاوری، باید خودت نیز در کارهایت استوار و قوی باشی.
هوش مصنوعی: در دل تو، آنها در جستجوی تو هستند، اما تو نمیتوانی آنها را به وضوح ببینی.
هوش مصنوعی: در دل تو رازهایی را نشان دادهام، حال این راز را بشنو و آن را در دل نگهدار.
هوش مصنوعی: در دل تو آنها را دیدند، اما با چشم ظاهر قابل رویت نیستند.
هوش مصنوعی: در دل تو، تصویر زیبایت به خوبی نمایان شده و هر دو طرف در گفتگو و تبادل نظر به این موضوع اشاره کردهاند.
هوش مصنوعی: در دل و جان، راز و رازهای زیادی وجود دارد که به تو گفته شده است و همه اینها از جانب خالق جهان است.
هوش مصنوعی: در دل تو حقیقتهایی وجود دارند که مانند جان در جهان هستند.
هوش مصنوعی: به تو گفتند که رازهای دل را همیشه بیان کنم، در حالی که تو اینجا آرام و بیخبر از هر چیز هستی.
هوش مصنوعی: تو از اسرار این جماعت چه میدانی که این لحظه، خوابیدهاند و در واقع بسیار آشفتهاند.
هوش مصنوعی: انسان هرگز قادر نخواهد بود به رازهای درون خود پی ببرد، مگر زمانی که دوباره به خویشتن بازگردد و به تأمل در درون خود بپردازد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که رازهای نهفته کجا هستند، مگر اینکه ناگهان بیدار شوند و آشکار گردند.
هوش مصنوعی: ای دوست، یار تو در عمق وجود تو حضور دارد، اما او درظاهر و بیرون از تو به خواب رفته است.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، کمی آرام باش تا به حالت بیداری برسی و شاید بتوانی به اسرار و رازها دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: ای جان، خاموش باش و حرفهایم را بپذیر، چون آنچه میگویم، حقایق آشکاری درباره توست.
هوش مصنوعی: چرا خوابیدهای در حالی که دوستت بیدار و هوشیار است؟ از خواب بیدار شو و مراقب باش.
هوش مصنوعی: به محمد و علی نگاه کن و متوجه مقام و شأن آنها باش. برای رفتار خود با ایشان آداب و رسوم مناسبی را در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: اگر او را در این موضوع ببینی، به خودت مطمئن باش که او از حقیقت باخبر است.
هوش مصنوعی: دل و جان خود را به خاطر زیبایی آنها فدای کنند و همچون خاکی در راه و دیارشان humble و فروتن باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.