گنجور

 
۶۸۱

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵

 

... بی منت دیده خلق عالم دیدن

بنشین و سفر کن که به غایت نیکوست

بی زحمت پا گرد جهان گردیدن

باباافضل کاشانی
 
۶۸۲

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

... کین درد کسی دگر ندارد

تا در سفر اوفکند دردم

می سوزم و کس خبر ندارد ...

... چون نامتناهی است ذره

خواجه سر این سفر ندارد

آن کس گوید که ذره خرد است ...

عطار
 
۶۸۳

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

... در همه عالم تو را خواهیم یافت

گر همه عالم سفر خواهیم کرد

گرچه هرگز نوحه ما نشنوی ...

عطار
 
۶۸۴

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

... برتر از هفت آسمان خواهیم کرد

وآن سفر کافلاک هرگز آن نکرد

ما کنون در یک زمان خواهیم کرد ...

عطار
 
۶۸۵

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

... بی توشه خون جگرم گر نخوری تو

در وادی عشق تو سفر می نتوان کرد

گفتی چو بسوزم جگرت آن تو باشم ...

عطار
 
۶۸۶

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹

 

... یا به بتری گردد یا گلشکری سازد

جان عزم سفر دارد زین بیش مخور خونش

تا بو که ز خون دل زاد سفری سازد

این عاشق بی زر را زر نیست تو می خواهی ...

عطار
 
۶۸۷

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷

 

... آنچه هست از اندک و بسیارم اینک می رسد

روی تو ماه است و مه اندر سفر گردد مدام

همچو ماه از مشرق ره یارم اینک می رسد ...

عطار
 
۶۸۸

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

... هرگز دلی به پای بیابان نمی رسد

چندان به بوی وصل که در خود سفر کند

عطار را به جز غم هجران نمی رسد

عطار
 
۶۸۹

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹

 

... درداد ندا که همچو ذره

فانی صفتی که در سفر شد

موی سر زلف ماش جاوید ...

عطار
 
۶۹۰

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰

 

... بشست از جان و از دل دست جاوید

کسی کو مرد راه این سفر شد

درین ره هر که نعلینی بینداخت ...

عطار
 
۶۹۱

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

... هرگز کسی ندیدم کانجا پدید آمد

مردان این سفر را گم بودگی است حاصل

وین منکران ره را گفت و شنید آمد ...

عطار
 
۶۹۲

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

... عطار مرا حجاب راه است

با او به سفر نخواهم آمد

عطار
 
۶۹۳

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱

 

... بر گام نخست بود مانده

آنکو همه عمر در سفر بود

وانکس که بیافت سر این راه ...

عطار
 
۶۹۴

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴

 

... می رو و یک دم میاسا از روش

کاین سفر در روح جاویدان نمود

گر تورا افتاد یک ساعت درنگ ...

عطار
 
۶۹۵

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸

 

... زانکه استعداد باطل کرده ام

چون به مقصد ره برم چون در سفر

در هوای خویش منزل کرده ام

راه خون آلوده می بینم همه

کین سفر چون مرغ بسمل کرده ام

گر گل آلود آورم پایم رواست ...

عطار
 
۶۹۶

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

... یک گام چو بیشتر نهادم

گفتی سفری بکن که در راه

از بهر تو صد خطر نهادم

از خاک در تو برگرفتم

آن روی که در سفر نهادم

فراشی خاک درگه تو ...

عطار
 
۶۹۷

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴

 

... آنگه که دلم چو آفتابی شد

در خود همه چون فلک سفر کردم

افسانه دولت تو می گفتند ...

عطار
 
۶۹۸

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷

 

در سفر عشق چنان گم شدم

کز نظر هر دو جهان گم شدم ...

عطار
 
۶۹۹

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳

 

... چون مسافر تویی و من هیچم

من هیچ آخر این سفر چکنم

چون تو جوینده خودی بر من ...

عطار
 
۷۰۰

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷

 

... برامید تو در پی عطار

سفر اندرون توان کردن

عطار
 
 
۱
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۱۸۰