مرا امروز کاخ از بوستان به

ز رنگ لاله روی دوستان به

طبیبا چاره و درمان نخواهم ...

... از جلوه رخ بیضا در هاله تو می پوشی

وز سبزه خط عنبر بر لاله بیاویزی

بر فرق سر خورشید خاک سیه از غیرت ...

... از زلف عبیر آسا در هاله قمر پوشی

وز طلعت چون بیضا در لاله گهرریزی

از لعل روان پرور با معجز عیسایی ...

... عیش و بهار و بوستان بر دگران نهاده ام

تا تو ز چشم و قد و رخ لاله و سرو و عبهری

ای مه سرو قد من از رخ و قد دلنشین ...

فشاند ژاله به گلشن سحاب نیسانی

بفرق لاله و گل کرد گوهر افشانی

شکست رونق دی را بهار بستانی ...

... جام پر می به لب جویبار باغ

رفتیم گه میان گل و لاله و شقیق

خفتیم گه میان همیشه بهار باغ ...

... بیاد نرگس چشم نگارسرو قدی

چو لاله بر جگر از عشق داغدارانیم

در این چمن که هزاران هزار نغمه سراست ...

... پیر زنو جوان شود گنگ شود سخن ورا

زان می لاله گون که بر خشک درخت اگر زنی

تازه شود شکوفه و برگ کند دهد برا ...

... آه علی اکبرش قامت چون صنوبرش

سرخ ز خون چو لاله شد از دم تیغ و خنجرا

گشته قتیل نوخطان مانده به جا در آن میان ...

... آغشته گشت سنبل اکبربه خون و ماند

چون لاله داغ بر دل لیلا و عمه هاش

در قتلگه به زینب دل خسته ات نگر ...

... چو پیکان بر گلوی خشک آن طفل صغیر آمد

نبود آن دم که شد از خون اکبر لاله سان رنگین

سر و زلفی که از بویش خجل مشگ عبیر آمد ...

... فضای باغ تو گویی شده است بحر عدن

مباش لاله صفت خون جگر در این ایام

که راغ لاله ستان گشته و باغ پر زسمن

در این بهار که باغ است چون بهشت برین ...

... با ذوالفقار راکب و مرکب کند چهار

دامان دشت را کند از خون چو لاله زار

از صد هزار خصم نترسد به کارزار ...

... تا که چکد از سحاب قطره ژاله

تا که دمد لاله و شفیق ز اغبر

جای عدوی تو باد قعر جهنم ...

... دمی که قاسم نسرین عذار تو گردد

زخون سر رخ و زلفش چو لاله احمر

دمی که طفل حسن شمع عشق عبدالله ...

... آغشته به خون کردند آن قامت دلجو را

پژمرده ز کین کردند آن لاله حمرا را

سردار سپاه دین عباس غضنفر فر ...

... کیست یارب اینکه از شمشیر تیزش روز جنگ

دامن میدان شود از خون دشمن لاله زار

اله اله این جوان گویا بود ختم رسل ...

... تیشه ظلم که سرو قدت افکنده ز پا

لاله سان پیکر تو گشته ز خون سرخ چرا

ای به پیش ادبت گشته خجل شرم و حیا ...

... جنگ کنان بر سرکشته قاسم رسید

دید که از خون او گشته زمین لاله زار

پای کشید از رکاب بر سر نعشش نشست ...

... بود در قتلگه پهلوی اکبر جای تو خالی

ریاض قتلگه هر چند رنگین لاله ها دارد

ولیکن بی گل عباسی تو کی صفا دارد ...

... کو به دشت عشق هفتاد و دو قربانی نمود

شد پریشان گیسوی اکبر ز خونش لاله رنگ

زان پریشان زلف خونین دل پریشانی نمود ...

... نگاهی نمود از یمین و یسار

زخون دید آن دشت را لاله زار

جوانان مه روی سیمین بدن ...