هرجا که تو بنشینی، صد فتنه برانگیزی
هر فتنه شود هفتاد، هر لحظه که برخیزی
کام دل هر عاقل، از لعل شکر خایی
دام ره هر دانا، با زلف دلاویزی
از جلوه رخ بیضا، در هاله تو می پوشی
وز سبزه خط عنبر، بر لاله بیاویزی
بر فرق سر خورشید، خاک سیه از غیرت
زآن کاکلِ مُشک افشان، ای ماه تو می بیزی
از زلف عبیر آسا، در هاله قمر پوشی
وز طلعت چون بیضا، در لاله گهرریزی
از لعل روان پرور، با معجز عیسایی
وز چشم ستم گستر، با فتنه چنگیزی
در کوه غم عشقت، خوبان همه فرهادند
صد حیف که چون شیرین، هم صحبت پرویزی
از خانه خود ای دوست، من رفتم و او آمد
وقت است فریدون وار، با حادثه بستیزی
ای آن که دل ما شد، دیوانه زنجیرت
گیرم که پری زادی، از ما ز چه بگریزی
ای آن که تو را باشد، رخساره چو آیینه
از آه دل افسر، تا چند نپرهیزی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی
هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی
صد بزم بیارایی هر جا که تو بنشینی
صد شهر بیاشوبی هرجا که تو برخیزی
چون مار کنی زلفین وز پرده برون آیی
[...]
در پرده قانون چند بی فایده آویزی
مطرب ره عشقی زن تا شور برانگیزی
تا مستی عشقت هست مستان می انگوری
چون باده صافی هست با درد چه آمیزی
عقلت بمثل شیر است عشقت بیقین آتش
[...]
صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی
صد آه شررریزی یک شعر دلآویزی
در عشق و هوسناکی دانی که تفاوت چیست
آن تیشهٔ فرهادی این حیلهٔ پرویزی
با پردگیان برگو کاین مشت غبار من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.