... ترا دادار شویی نیک داده ست

که چرخ دولت و خورشید داده ست

تو گر نیک اختری او را نگه دار ...

اگر چرخ فلک باشد حریرم

ستاره سر بسر باشد دبیرم ...

... فزون از روزگار هردو دوران

فزون از اختران چرخ گردان

فزون از گونه گونه تخم عالم ...

... شد اندر دز نبرد دیگران سخت

نیامد ماه چرخ از ابر بیرون

ز بیم آنکه بر رویش چکد خون ...

... بیفتادند خنگ و شاه با هم

چو بسته گشته چرخ و ماه با هم

هنوز افتاده بد شاه جهانگیر ...

... ترا گر جاودان بینم همینی

همین چرخی همین آب و زمینی

همین کوهی همین دریا و بیشه ...

... سخن فخر آرد از چون تو سخنگوی

مهان کوهند و او چرخ بلندست

میان این و آنها بین که چندست ...

... برنج اندر بود راحت بخار اندر بود خرما

نه کاوس از فزون جستن ز چرخ افتاد بر ساحل

نه نمرود از فزون جستن ز ابر افتاد در صحرا ...

... نه کیوان را بود بالا ز عالی همتش صد یک

نه صد یک باشد از کافی کف او چرخ را پهنا

بجود اندر دو صد دریابدشت اندر تنی مفرد ...

... از هیبت تو روی معادی شود قفا

از بسکه داد چرخ ز هر دانشیت بهر

بخری تو نزیبد فرزند برخیا ...

... وز عطا خوشنود آن گردد که کرد او را رضا

ای تو پیش چرخ چون پیش سها اندر سهیل

ای جان پیش تو چون پیش هسیل اندر سها ...

... اگر باز آمدی فضلون شدی استاد اهرون را

صلاح هرکسی که کرد پیدا چرخ شاهی را

پدید آورد چرخ او را صلاحی داد گردون را

بچه و چون یزدانی نتاند کس چنو داند ...

... الا تا در مه کانون بود مقدار کانون را

کناد از بهر خصمانت چو کانون چرخ نیسان را

کناد از بهر یارانت چو نیسان دهر کانون را

... نه با دست او مال یابد محابا

نه با تیغ او چرخ دارد مدارا

اگر برگ گل بر خلافش ببویی ...

... ز جودش کمترین سایل ز فضلش کمترین مولا

چو عالی همت او نیست هفتم چرخ را والا

چو کف کافی او نیست هفت اقلیم را پهنا ...

... بعالم اندر از این به کجا بود مکسب

اگر بدولت با چرخ نرد بازی تو

ز دست تو نبرد دستی از هرا ندب ...

... سرای پرده جاه و جلال او را کرد

همی ز مدت گیتی هماره چرخ طناب

همیشه تا تن سیماب و چشمه خورشید ...

... گشاده دارد بر هر که بارد خواهد باب

ایا شهی که تو را هست چرخ زیر نگین

ایا کسی که تو را هست دهر زیر رکاب ...

... ز نحس کیوان کیهان چنان تهی کردی

که ظن برند که بر چرخ هیچ کیوان نیست

اگر تو دعوی پیغمبری کنی بمثل ...

... هرکه مفسد بود این بشنید و با تیمار گشت

هر دو اندر چرخ دولت همچو خورشیدند و ماه

میر مملان در میانشان مشتری کردار گشت ...

... باغ چو فرخار گشت و راغ چو نوشاد

چرخ بکهسار هدیه کرد ستاره

دریا گوهر بباغ تحفه فرستاد ...

... تیره باشد پیش روشن رای او روز سپید

پست باشد پیش عالی قدر او چرخ بلند

کیقباد ار مانده بودی مهر او جستی به جان ...

... لشکری را کشت کو را مرگ نتوانست کشت

قلعه ای را کند کو را چرخ نتوانست کند

ز آتش شمشیر او دارند جان در تن چنانک ...

... وز پی تو او ز می مانند بغداد آفرید

چرخ هفت و نجم هفت و بحر هفت اقلیم هفت

فضل تو بر هر یکی افزون ز هفتاد آفرید ...