... خم به پشت چرخ درخورد توانایی بود

هرگز از کوتاه پروازی به مقصد ره نبرد

آنکه چون طاووس در بند خودآرایی بود ...

... هیچ کم لاله ازین باغ به چیدن نشود

پی به مقصد نبری تا نگریزی از خویش

طی این مرحله جز پای بریدن نشود

... ز خود تا آگهی می باشد آگاهی نمی باشد

در آن وادی که نبود رهروان را رو سوی مقصد

اگر باشی دلیلی غیر گمراهی نمی باشد ...

... چو داغ لاله تا کی بی تو در گرداب خون گردد

چنین کز بخت برگردیده روگردانم از مقصد

عجب نبود درین ره راهزن گر رهنمون گردد ...

... بوی شیر آید ز رنگ چهره مهتابی اش

جز به همپروازی عنقا به مقصد کی رسد

یک نفس گر می شوی در خویش گم می یابی اش ...

... رخت خود را بست یعنی موسم دی زود باش

تا ترا نشکسته پیری راه مقصد پیش گیر

در جوانی این ره آسانتر شود طی زود باش ...

... هر قدر غنچه صفت چاک جگر جمع کنم

آه ازین مقصد دوری که مرا در پیش است

چون درین فرصت کم زاد سفر جمع کنم ...

... به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن

به مقصد می رساند هرکسی را لطف از راهی

مرا هم فتح بابی از در دل ها کرامت کن ...

... از فیض شکست آمده منصور در این راه

تا جان ندهی راه به مقصد نتوان برد

فرهاد از این ره شده دستور در این راه ...

... قطره اشکی که بارد چشمت از بیم گناه

تا زخود بیرون نیایی کی به مقصد می رسی

آنکه جویا رفته است از خود به خود برداشت راه

... در خلوتگه جان را به هوس گل زده ای

دست توفیق شد و دامن مقصد بگرفت

پشت پایی که تو بر هستی باطل زده ای ...

... گشت پس از معذرت آن کاروان

جانب مقصد به دل خوش روان

گرچه که جویا بر ارباب هوش ...

مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی

راه گو بسیار باشد هست چون منزل یکی ...

... دو عالم یک درباز است و می جویم کلید اینجا

سرا غ منزل مقصد مپرس از ما زمینگیران

به سعی نقش پا راهی نمی گردد سفید اینجا ...

... پا ندارد چو سحر چندکنی سر پیدا

صفر اشکال فلک دوری مقصد افزود

وهم تازیدکه شد حلقه آن درپیدا ...

... خون چو شد شیرکند لذت شکرپیدا

مقصد عشق بلند است زافلاک مپرس

نشیه مشکل که شود از خط ساغر پیدا ...

... چه سازد کس ز گنبد برنمی آرد صدا ما را

ز سعی دست و پا آیینه مقصد نشد روشن

کجایی ای ز خود رفتن تو چیزی وانما ما را ...

... دهد پرواز بسمل مدعای ما بیان ها را

به جرم ما و من دوریم از سرمنزل مقصد

جرس اینجا بیابان مرگ دارد کاروان ها را ...

... ترازو در نظر سرکوب تمکین کرد خفت را

عنان جستجوی مقصد عاشق که می گیرد

فلک شد آبله اما زپا ننشاند همت را ...

... بال پروازست زندان نگینها نام را

دوری مقصد به قدر دستگاه جستجوست

قطع کن وهم و خیال قاصد وپیغام را ...

... بینوایی نیست ساز پرفشانیهای شوق

نیست مقصد جزفنا محمل کشان زخم را

صبح امیدیم بیدل آفتاب عشق کو ...